دانلود و خرید کتاب گریز با چادر کریستین بک ترجمه امیرحسین اکبری شالچی
تصویر جلد کتاب گریز با چادر

کتاب گریز با چادر

معرفی کتاب گریز با چادر

«گریز با چادر» اثر کرستین بک (- ۱۹۶۰) نویسنده آلمانی و روایتگر داستان گریز خود او از آلمان شرقی به آلمان غربی از راه افغانستان است. ماجرای داستان در سال ۱۹۸۴ میلادی شروع می‌شود. زمانی که هنوز ‌پنج سال تا فروپاشی دیوار برلین ، پرده آهنین میان آلمان شرقی و غربی مانده‌ بود. او که یک دانشجوی ناراضی است یک سال برای کاری پژوهشی به دانشگاه کابل می‌رود. اما به ناگاه ناپدید می‌شود و در زیر پوشش برقع و به همراه مجاهدان افغان به پاکستان می‌گریزد تا بتواند خود را به آلمان غربی برساند. در طول ۲۸ سالی که دیوار برلین وجود داشت، تلفات انسانی بسیاری داد. در بین سال‌های ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹، پنج‌هزار نفر از برلین شرقی به برلین غربی فرار کردند. داستان این کتاب نیز درباره فرار ی منحصر به فرد به آلمان غربی از راه افغانستان است. در قسمتی از کتاب می خوانیم: من در دسامبر ۱۹۸۳ برای یک دورهٔ زبان از راه مسکو و تاشکند به کابل پرواز کردم. پیش از آن در دانشگاه همبولدت برلین، شش نیمسال آسیاشناسی با گرایش به افغانستان با اوضاع سیاسی آن هنگامش خوانده بودم. اما تنها برای خوانش به کابل نرفته بودم، این را نیز در نگر داشتم که دیگر به آلمان دموکراتیک بر نگردم. می‌خواستم به پاکستان بروم و از آنجا خود را به آلمان باختری برسانم. برای همین هم یک رشتهٔ پیوسته به برون‌مرز برگزیده بودم. امکان گریز از مرزهای دو آلمان صفرِ صفر بود، اما از مرز افغانستان و پاکستان می‌شد گذشت. برای آنکه امکان چنان پراکتیکومی را به من بدهند، باید کاری می‌کردم که در چشم کسی ویژه ننمایم، کرداری از خود نشان می‌دادم که بپندارند به خط آنان وفادارم، سر همهٔ کلاس‌های مارکس‌گرایی و لنین‌گرایی و مانند آنها حاضر می‌شدم و دنبال گواهینامه و خودرو می‌بودم. کاری در وزارت فرهنگ پیدا کردم تا خود را به دولت وفادار بنمایانم و کسی در بازگشتم از افغانستان شک نداشته باشد
mahdi
۱۳۹۷/۱۰/۲۰

هرچه جلوتر میره ضعیف تر میشه . اصلن توصیه نمی کنم

جواد
۱۳۹۸/۰۹/۳۰

ترجمه اش افتضاح بود

vihan
۱۳۹۶/۰۸/۰۱

خوب بود

کاربر ۱۷۹۹۲۰۲
۱۴۰۰/۱۲/۱۴

جالب بود

به یک اداره‌ای پای گذار، از این گونه کسان بسیار خواهی دید. اگر رابطه نداشته باشی، هیچ کاریت در اینجا درست نمی‌شود
جواد
برای گرفتن گواهینامه باید چهار سال بشکیبی، خودروش را هم دوازده سال پس از آن گیر خواهی آورد، و خودرو تنها دوگونه است، هر دوشان مانند دودکش هوا را به گند می‌کشند. اگر یک دانه تمبر بخواهی بخری، باید در صف درازی بایستی؛ اگر بخواهی در سوپر مارکت پول به صندوق بدهی، باز یک صف دور و دراز پیش رویت است. باری، هرجا صفی دیدی، زود برو تهش بایست، شاید چیزی بدهند که نه هر روز گیر هر کس می‌آید: موز، سوس گوجه‌فرنگی، شلوار جین، دستمال کاغذی، قفل ایمنی، هر چه باشد فرقی نمی‌کند... باز هم باید برایت بگویم؟»
جواد
اگر کسی چیزی از تو پرسید، بگو دخترعمو و از تاجیکان مزار شریف هستی- خب، نامت را چه بگوییم؟» می‌گویم: «زینب. نام سینمایی که دیشب روبرویش همدیگر را دیدیم.»
مروارید ابراهیمیان

حجم

۲۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۳ صفحه

حجم

۲۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۳ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان