
کتاب قتل آسان است
معرفی کتاب قتل آسان است
کتاب قتل آسان است نوشتهٔ آگاتا کریستی و ترجمهٔ مجتبی عبدالله نژاد است. انتشارات شرکت کتاب هرمس این رمان را منتشر کرده است. این رمان یکی از آثار متفات آگاتا کریستی است و خبری از کارآگاهان معروف او در آن نیست. کتاب حاضر یکی از آثار مجموعهٔ «کارآگاه» است. نسخهٔ الکترونیکی این رمان جنایی را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قتل آسان است
کتاب قتل آسان است یک رمان جنایی کارآگاهی اثر آگاتا کریستی است که اولین بار در ژوئن ۱۹۳۹ در بریتانیا توسط «باشگاه جنایی کالینز» و در سپتامبر همان سال در ایالات متحده توسط «داد، مید و کمپانی» منتشر شد. این رمان به تلاشهای یک افسر پلیس بازنشسته به نام «لوک فیتز» برای کشف هویت یک قاتل زنجیرهای فعال در روستای ویچوود آندر اَش میپردازد. او متوجه میشود که مجموعه مرگها توسط مردم محلی به اشتباه حادثه تلقی شدهاند، در حالی که لرد «ویتفیلدِ» اشرافزاده، به طرز مرموزی بیشتر آنها را به عدالت الهی نسبت میدهد. این رمان از آثار متفاوت آگاتا کریستی است، چراکه در آن خبری از کارآگاهان مشهورش، پوآرو و خانم مارپل، نیست. در عوض، لوک فیتز، پلیس بازنشسته، نقش اصلی را ایفا میکند. داستان از جایی آغاز میشود که لوک در قطار با پیرزنی مرموز آشنا میشود. پیرزن مدعی است برای گزارش قتلهای زنجیرهای که در دهکدهاش رخ داده، عازم اسکاتلندیارد است و پیشبینی میکند قربانی بعدی، دکتر هامبلی خواهد بود. لوک در ابتدا حرفهای پیرزن را جدی نمیگیرد، اما پس از دیدن آگهی ترحیم دکتر هامبلی در لندن، به صحت ادعاهای او پی میبرد و تصمیم میگیرد برای کشف راز قتلها، به دهکدهٔ مرموز سفر کند. چه کسی در این جنایتها نقش دارد؟ رمان حاضر را بخوانید تا بدانید. این رمان جنایی در ۲۳ فصل نگاشته شده است.
خلاصه کتاب قتل آسان است
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
پس از بازگشت «لوک فیتز» به انگلستان از مأموریت پلیسی خارج از کشور، در قطاری به مقصد لندن، با خانم «لاوینیا پینکرتون» همسفر میشود. خانم پینکرتون به او میگوید که قصد دارد به اسکاتلندیارد برود تا از یک قاتل زنجیرهای در روستایشان گزارش دهد. او اسامی قربانیان و قربانی بعدی را به لوک میگوید. خانم پینکرتون یادآور عمهٔ محبوب لوک است، بنابراین او مؤدبانه به صحبتهایش گوش میدهد. روز بعد، لوک خبر مرگ خانم پینکرتون و سپس دکتر هامبلبی را میخواند که بر اثر عفونت خونی فوت کرده است. لوک تصمیم میگیرد این موضوع را پیگیری کند و به روستای ویچوود آندر اَش سفر میکند، جایی که پسرخالهٔ دوستش او را به دخترخالهاش، «بریجت کانوی»، معرفی میکند. لوک برای تحقیقات، خود را نویسندهای معرفی میکند که در حال تحقیق برای کتابی دربارهٔ باورهای جادوگری و خرافات است. او در خانهٔ گوردون رگ، ملقب به لرد ویتفیلد (ایسترفیلد در نسخهٔ آمریکایی)، اقامت میکند و ادعا میکند پسرخالهٔ بریجت کانوی، منشی و نامزد ویتفیلد، است. او و کانوی از هانوریا وینفلیت، زنی که گمان میکنند ممکن است قاتل را بشناسد، کمک میگیرند. لوک با اهالی روستا صحبت میکند تا داستان قتلهای اخیر را بشنود. بیشتر اهالی روستا، مرگها را حادثه میدانند، نه قتل. لوک به دلیل بیثباتی روانی، به الوورثی مشکوک میشود. دیدن الوورثی با دستهای خونی در یک شب، این تصور را تقویت میکند. بعداً، لوک و خانم وینفلیت شاهد مشاجرهٔ ویتفیلد با رانندهاش، ریورز، هستند. لوک و بریجت به عشق یکدیگر پی میبرند. پس از شام در خانهٔ گوردون، لوک به داستان گوردون گوش میدهد که چگونه هر کسی که به او توهین یا بیاحترامی کند، تقاص پس میدهد. او قربانیان را نام میبرد و دلیل قتلشان را توضیح میدهد. گوردون معتقد است این عدالت الهی است. لوک و بریجت تصمیم میگیرند خانهٔ گوردون را ترک کنند. لوک برای ملاقات با بازرس بتل به لندن میرود و بریجت را تنها میگذارد. بریجت به گوردون میگوید که نامزدیاش را به هم میزند. لوک متوجه میشود که گوردون مسئول مستقیم قتلهاست. خانم وینفلیت تردیدهای او را تأیید میکند. او فاش میکند که قاتل واقعی هانوریا وینفلیت است. او با این کار قصد داشته گوردون را مقصر جلوه دهد. او از اعتقاد گوردون به عدالت الهی سوء استفاده کرده و قتل ها را طوری طراحی کرده که گوردون مقصر به نظر برسد. هانوریا اعتراف میکند که چگونه قربانیان را به قتل رسانده است. او همچنین توضیح میدهد که چگونه خانم پینکرتون را به قتل رسانده و قصد داشته گوردون را مقصر جلوه دهد.
چرا باید کتاب قتل آسان است را بخوانیم؟
خواندن کتاب قتل آسان است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای طیف وسیعی از علاقهمندان به ادبیات داستانی، بهویژه ژانر جنایی، جذاب و خواندنی است. علاقهمندان به داستانهای آگاتا کریستی، و دوستداران داستانهای کارآگاهی از خواندن این رمان لذت میبرند. اگر به دنبال یک داستان پرکشش و هیجانانگیز هستید، خواندن این کتاب را از دست ندهید.
نظر افراد و مجله های مشهور درباره کتاب قتل آسان است
«کی ایروین» در «بررسی کتاب نیویورک تایمز» در ۲۴ سپتامبر ۱۹۳۹ بیان کرده است که این کتاب یکی از بهترین رمانهای معمایی آگاتا کریستی، داستانی جذاب در طرح، زیرک در شخصیتپردازیها و درخشان در تکنیک است. به عقیدهٔ او جذابیت داستان بیوقفه است و پایان، هیجان و همچنین غافلگیری به همراه دارد.
«ویلیام بلانت» در «آبزرور» ۴ ژوئن ۱۹۳۹، بیان کرده است که این داستان در بین شش داستان برتر آگاتا کریستی قرار دارد.
«ای.آر. پانشون» در شمارهٔ ۱۱ ژوئیه ۱۹۳۹ «گاردین» اظهار کرده است که داستان باید بهعنوان اثبات دیگری از نبوغ تمامنشدنی خانم کریستی به حساب آید.
اقتباس ها از کتاب قتل آسان است
در سال ۱۹۸۲، یک فیلم تلویزیونی آمریکایی بر اساس این رمان ساخته شد. در این اقتباس، «بیل بیکسبی» (لوک)، «لسلی-آن داون» (بریجت)، «اولیویا دی هاویلند» (هانوریا) و «هلن هیز» (لاوینیا) نقشآفرینی کردند. تغییر قابل توجه این اقتباس، تبدیل لوک از یک پلیس بازنشسته به یک استاد دانشگاه MIT بود.
در سال ۱۹۹۳، نمایشی بر اساس این رمان توسط «کلایو اکستون» نوشته و توسط «وین جونز» کارگردانی شد. این نمایش در تئاتر دوک آو یورک لندن اجرا شد.
در سال ۲۰۰۹، این رمان در قالب قسمتی از مجموعهٔ «خانم مارپل آگاتا کریستی» اقتباس شد. این اقتباس با حضور خانم مارپل (با بازی جولیا مکنزی)، تغییرات اساسی نسبت به رمان اصلی داشت. برخی از شخصیتها حذف و شخصیتهای جدیدی اضافه شدند، خطوط داستانی فرعی جدیدی معرفی شدند و انگیزهٔ قاتل تغییر کرد. از جمله تغییرات مهم میتوان به جایگزینی لوک با خانم مارپل برای ملاقات با خانم پینکرتون، و تغییراتی در نحوه مرگ قربانیان و انگیزه هانوریا وینفلیت اشاره کرد. بندیکت کامبربچ در این اقتباس نقش لوک فیتزویلیام را بازی کرد.
در سال ۲۰۱۳، بیبیسی رادیو این رمان را در سه قسمت، توسط «جوی ویلکینسون» و به کارگردانی «مری پیت»، اقتباس کرد.
این رمان در سال ۲۰۱۵ در قالب قسمتی از مجموعهٔ تلویزیونی فرانسوی «قتلهای کوچک آگاتا کریستی» اقتباس شد.
در سال ۲۰۲۳، اعلام شد که بیبیسی اقتباس جدیدی از این رمان خواهد ساخت. این مجموعه در دو قسمت در تاریخ ۲۷ و ۲۸ دسامبر ۲۰۲۳ پخش شد. «دیوید جانسون» در نقش فیتزویلیام از جمله بازیگران این مجموعه است.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی جوایز ویژه و مختلفی را در طول عمر هنریاش دریافت کرده است. بیشتر کتابها و داستانهای کوتاه او (و بعضیها از آنها چندینبار) بهصورت فیلم درآمدهاند. از آن میان میتوان فیلمهای قتل در قطار سریعالسیر شرق، مرگ در رودخانه نیل و قطار ساعت ۴:۵۰ پدینگتون را نام برد؛ همچنین بسیاری از نوشتههای کریستی بارها برای تهیۀ برنامههای رادیویی و تلویزیونی مورداستفاده و اقتباس قرار گرفتهاند. «علی دهباشی»، سردبیر مجلهٔ بخارا، در «شب آگاتا کریستی» گفت که این نویسندۀ انگلیسی، بهخاطر علائق باستانشناسی همسرش، بارها به ایران سفر کرده بود. در سال ۱۳۴۵ بود که محمدعلی سپانلو با آگاتا کریستی گفتوگویی انجام داد. آگاتا کریستی در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ درگذشت. آگاتا کریستی که از او به عنوان بانوی داستانهای جنایی یاد میشود، در سال ۱۸۹۰ در انگلستان متولد شد. او با خلق شخصیتهای ماندگاری مانند هرکول پوآرو و خانم مارپل، به یکی از پرفروشترین و پرخوانندهترین نویسندگان تاریخ تبدیل شد. آثار او به زبانهای متعددی ترجمه شده و اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی فراوانی از آنها ساخته شده است. کریستی علاوه بر رمانهای جنایی، نمایشنامهٔ «تله موش» را نیز به نگارش درآورده است که طولانیترین نمایشنامهٔ اجراشده در جهان محسوب میشود. او همچنین با نام مستعار «مری وستماکوت»، رمانهای عاشقانه نیز نوشته است. تجربیات شخصی کریستی، از جمله خدمت در بیمارستانها در طول جنگهای جهانی و سفرهای متعدد به خاورمیانه، تأثیر بسزایی در آثار او داشته است. او با استفاده از دانش خود در زمینهٔ سمشناسی و باستانشناسی، داستانهایی پر از رمزوراز و هیجان خلق کرده است. آثار آگاتا کریستی، به دلیل داستانهای پیچیده، شخصیتهای جذاب و معماهای هوشمندانه، همواره مورد توجه علاقهمندان به ادبیات جنایی بوده است.
بخشی از کتاب قتل آسان است
« این بار کاملاً مشخص بود که منظور خاصّی دارد. یکباره چیزی در ذهن بریجیت برق زد. منظور خانم وِینفلیت را فهمید و از خودش بدش آمد که چرا این قدر احمق بوده. از قبل شک کرده بود، ولی شکش تا حالا خیلی مبهم و تیره و تار بود. مخفیانه و یواش یواش جلو میرفت تا مطمئن شود. ولی یک لحظه هم به ذهنش خطور نکرده بود که هدف خود اوست. با خودش فکر کرد تا حالا شکش را کتمان میکرد. بعد هم فکر نمیکرد به این زودی برنامهریزی کند. به خودش گفت: «احمق. واقعاً که خیلی احمق بودی.» بعد یکباره یادش آمد: «چای ... توی چای چیزی ریخته. نمیداند که من چای را نخوردهام. حالا تنها شانسی که دارم این است که وانمود کنم. وانمود کنم که خوابم میآید. ولی توی چای چی بوده؟ سم بوده، یا داروی خوابآور؟ توقع دارد الآن خوابآلود بشوم ... مشخص است.»
دوباره چشمهایش را بست. با لحنی که امیدوار بود خوابآلود باشد، گفت:
ــ خوابم میآید. خیلی خوابم میآید. جالب است. هیچ وقت این قدر خوابآلود نبودهام.
خانم وِینفلیت به آرامی سر تکان داد. بریجیت از زیر چشم یواشکی نگاهش میکرد. با خودش فکر کرد: «از پسش برمیآیم. بدن نیرومندی دارم. ولی این پیرزنه لاغر و کمبنیه است. فقط باید کاری کنم که حرف بزند. آره. باید وادارش کنم حرف بزند.»
خانم وِینفلیت داشت لبخند میزد. لبخند دوستانهای نبود. لبخندی موذیانه و غیرانسانی بود. بریجیت با خودش فکر کرد: «عین بز میماند. درست مثل بز. بز از قدیم نماد شر بوده. حالا میفهمم چرا. پس حق با من بود. فکر عجیب و غریبی که به سرم راه پیدا کرد حقیقت داشت. زنی که تحقیر شده، از هر شیطانی بدتر است. بله. شروعش از همینجا بوده. تحقیر.» »
حجم
۱۸۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه
حجم
۱۸۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه