دانلود و خرید کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم زینب یارمحمدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم

کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم

معرفی کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم

کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم نوشتهٔ زینب یارمحمدی و ویراستهٔ «سحر لطفعلی» است. نشر صاد این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ناداستان معاصر ایران قرار گرفته، هشت جستار در باب اوضاع اجتماعی تهران و محله‌های قدیم آن در سدهٔ ۱۵ است. جستارهای این کتاب این واقعیت را بازتاب می‌دهد که تهران با تمام شلوغی‌ها و آسیب‌هایش همچنان شهری زنده، پویا و پر از امید است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم اثر زینب یارمحمدی

کتاب «هشت روایت از تهران در سدهٔ پانزدهم» که در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، هشت جستار در باب تهران در سدهٔ ۱۵ را ارائه کرده است. نام این جستارها به‌ترتیب عبارت است از «نگاهی از درون به شهرک شهید محلاتی»، «در خیابان فرشته چه خبر است؟»، «برخورد از نوع چهارم با کافه نخلستانی‌ها»، «ملاقات با شلوغی در پردیس تئاتر شهرزاد»، «آن سوی دیوارهای مجتمع آاس‌پ و برج بین‌المللی تهران»، «از اذان ظهر تا اذان مغرب در مسجد حضرت امیر (علیه السلام)»، «در آرایشگاه زنانه خیابان زعفرانیه چه می‌گذرد؟» و «اینجا برای همه جا هست». نویسنده با نگاهی پدیدارشناسانه تجربه‌ای زیسته از تهرانِ سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ را روایت کرده است. او با دغدغهٔ ثبت واقعیت‌های امروز برای نسل‌های آینده، درصدد است تصویری واقعی و بی‌پرده و انسانی از زندگی در پایتخت ایران به‌دور از قضاوت‌های کلیشه‌ای و روایت‌های یک‌سویه ارائه دهد. «زینب یارمحمدی» با اشاره به علاقهٔ خود برای دانستن از حال‌وهوای تهران ۱۰۰ سال پیش، تلاش کرده برای مردم ۱۰۰ سال بعد تصویری روشن از زندگی، دغدغه‌ها، آرزوها، شادی‌ها و تلخی‌های مردم زمانه‌اش بر جای بگذارد. او دغدغه دارد که آیندگان نه‌فقط بناها و تاریخ رسمی بلکه زندگی روزمره، روابط اجتماعی، نقش زنان و مردان، معماری، فقر، غنا، امید و دلخستگی‌های امروز تهران را هم بشناسند. این نویسنده نه‌تنها به مشاهده بسنده نکرده، بلکه کوشیده خود را به متن زندگی مردم گره بزند. در خیابان‌ها، کوچه‌ها، کافه‌ها، محله‌ها و حتی مناطق ثروتمند و فقیرنشین شهر حضور یافته و با مردم هم‌صحبت شده تا از دل این مواجهه‌های واقعی، روایت‌هایی انسانی و ملموس بیافریند. او به شکاف‌های اجتماعی، تضادهای فرهنگی، فقر و ثروت در کنار هم دلگیری‌ها و زیبایی‌ها و هم‌زیستی مهربانی و بی‌تفاوتی اشاره کرده و این واقعیت را بازتاب داده است که تهران با تمام شلوغی‌ها و آسیب‌هایش همچنان شهری زنده، پویا و پر از امید است. نویسنده در ابتدای کتاب حاضر به تجربه‌های تلخ و شیرین خود در این مسیر اشاره کرده است؛ از برخوردهای انسانی و دلگرم‌کننده تا مزاحمت‌ها و نگاه‌های طردکننده. همهٔ این‌ها نه‌تنها مانعی بر سر راه او نبوده، بلکه انگیزه‌ای برای فهم عمیق‌تر مردم و روابط اجتماعی شهر شده است. «زینب یارمحمدی» معتقد است که برای شناخت درست تهران نباید صرفاً گزارشگر از دور بود، بلکه باید در دل تجربه‌های شهری زیست و از درون آن‌ها روایت ساخت.

خلاصه کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم

خلاصهٔ یکی از جستارهای کتاب حاضر را بخوانید.

روایت هفتم: «در آرایشگاه زنانه خیابان زعفرانیه چه می‌گذرد؟»

آرایشگاه‌های زنانه امروز سهم عمده‌ای در اقتصاد دارند و همزمان بر فرهنگ و ذهنیت نسل جوان اثر می‌گذارند. برای بررسی وضعیت واقعی این پدیده، نویسنده سری به یکی از آرایشگاه‌های مطرح تهران در خیابان زعفرانیه زده است. با ورود به آرایشگاه (با وجود تابلوی «ورود آقایان ممنوع») شاهد حضور کوتاه یک مرد و بی‌تفاوتی جمع نسبت به این اتفاق می‌شود. سالن شامل بخش‌های مختلفی مانند ناخن، رنگ مو، کوتاهی، براشینگ و خدمات ابرو و مژه است و هر بخش شلوغ و پرمشتری. در قسمت ناخن، دختران جوان و کم‌سن (زیر ۲۵ سال) فعالیت می‌کنند. مانیکور ساده حدود ۲۰۰ هزار تومان قیمت دارد و خدمات کاشت و ژلیش مشتری بیشتری دارند. یکی از مانیکوریست‌ها با درآمد بالا آرزو دارد روزی صاحب سالن شود. در بخش رنگ مو هزینه‌ها به حدود ۳ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان می‌رسد. بیشتر کارکنان آرزو دارند سالن شخصی خودشان را داشته باشند. مشتریان برخی خدمات مو را حتی در خارج از کشور (مثلاً ترکیه) انجام می‌دهند و معتقدند سالن‌ها در تخصص‌های مختلف متفاوت هستند. مشتریان سالن اغلب در دنیای خودشان غرق هستند و ارتباط اجتماعی محدودی دارند؛ همه با موبایل مشغول هستند و دیوار نامرئی بینشان کشیده شده است. کودکان با دغدغه‌هایی شبیه بزرگ‌ترها درگیر ظاهر و زیبایی شده‌اند. هزینهٔ کوتاه‌کردن مو حدود ۳۸۰ تا ۴۵۰ هزار تومان است. براشینگ هم بسته به مدل بین ۱۵۰ تا ۴۲۰ هزار تومان قیمت دارد. در بخش خدمات ابرو و مژه کارهای هنری مثل میکروبلیدینگ، لیفت مژه و ابرو انجام می‌شود. هزینه‌ٔ میکروبلیدینگ حدود ۲ تا ۲.۲ میلیون تومان است. برخی کارکنان مثل فی‌مستر بهاره، با هنر و علاقه کار می‌کنند و بخشی از درآمدشان از آموزش و ورکشاپ تأمین می‌شود. آرایشگاه‌های زنانه حالا به مراکز مهم اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده‌اند که هم درآمد بالایی دارند و هم در شکل‌دهی سبک زندگی و ذهنیت نسل جدید نقش ایفا می‌کنند؛ بااین‌حال در پس ظاهر پرزرق‌وبرقشان دغدغه‌های جدی اجتماعی و فرهنگی دیده می‌شود.

چرا باید کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم را بخوانیم؟

کتاب «هشت روایت از تهران در سدهٔ پانزدهم» یک تصویر زنده و انسانی از تهران امروز به دست داده است؛ شهری که در میان شلوغی، تضادهای طبقاتی، امیدها و تلخی‌های زندگی روزمره تنفس می‌کند. «زینب یارمحمدی» با نگاهی دقیق، صمیمی و پدیدارشناسانه فراتر از گزارش‌های خشک و رسمی به دل محله‌ها، کوچه‌ها، کافه‌ها، آرایشگاه‌ها و مراکز شهری رفته و زندگی واقعی مردم را لمس کرده است. او دغدغه داشته است نه‌فقط بناها و وقایع رسمی بلکه زیستن را ثبت کند؛ شادی‌ها، خستگی‌ها، آرزوها و شکاف‌های اجتماعی که نسل‌های آینده باید بشناسند.

کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای هر کسی که به شناخت عمیق‌ترِ تهران امروز علاقه دارد، سودمند است؛ روایتی انسانی و بی‌واسطه از شهری که همزمان زخم‌خورده و زنده است.

بخشی از کتاب هشت روایت از تهران در سده پانزدهم

«روایت چهارم: «ملاقات با شلوغی در پردیس تئاتر شهرزاد»

پردیس تئاتر شهرزاد در خیابان نوفل لوشاتو یکی از شش تماشاخانه محله شیخ هادی تهران است که از سال ۹۶ فعالیتش را آغاز کرده است و در مدت زمان کوتاهی تبدیل شده است به کلونی تئاتری‌های پایتخت!

کیفیت و چگونگی نمایش‌های در حال اجرا و چرایی تمایل کارگردانان برای اجرای نمایششان در این پردیس تئاتر و مهم‌تر از همه علت اقبال اهالی تئاتر، نویسنده را بر آن داشت چندین بار به این سالن سر بزند تا با نشستن کنار سوژه‌هایش یعنی مردمی که برای تماشا به آنجا آمده بودند، گپ و گفتی داشته باشد.

***

برای تماشای تئاتری به «پردیس تئاتر شهرزاد» می‌روم، هوا برای عصر یک روز بهاری کمی گرم است؛ هنوز به ساختمان پردیس نرسیده‌ام با دو دختر خانم همراه و هم قدم می‌شوم.

کمی مضطرب به نظر می‌رسند، با گروهشان قرار گذاشته‌اند ولی نتوانسته‌اند خود را به آنها برسانند و دوستانشان هم معطل این‌ها نشده‌اند و قرار بعدی را در کافه کنار پردیس گذاشته‌اند.

هر دو دختر روسری به سر ندارند، مهدیه بزرگ‌تر است و حدود ۱۷ سال دارد، کت‌وشلواری مشکی به تن دارد، کلاهی به سر گذاشته و موهایش را بر شانه ریخته و سانیا که تیشرتی لانگ با شلوار شش جیب پوشیده و با موهای کوتاه و مجعدش بیشتر شبیه پسرهاست، می‌گوید ۱۳ سال دارد.

آن‌ها هم مثل من برای تماشای نمایش «عشق روزهای کرونا» آمده‌اند.

می‌پرسم: «تئاتر زیاد می‌بینید؟»

مهدیه جواب می دهد: «ماهی یکی دو بار، بستگی داره که نظر اکیپمون چی باشه؛ گاهی تو کافه قرار می‌ذاریم، گاهی سینما، پارک، سفره‌خونه ... هر جا که با حال و هوامون جور باشه دیگه!»

_ همه جا گروهی می‌رید؟

_ تقریباً ... این جوری بیشتر خوش می‌گذره.

...

ولی فقط کمیت خوشگذرانی، این‌ها را در کنار هم نگه نداشته است، از میان حرف‌هایشان می‌توان دریافت دلیل اصلی‌تر این است که آدم‌ها در کنار آدم‌های شبیه به خودشان اعتماد به نفس بیشتری دارند!

ملاقات با شلوغی

در خیابان نوفل لوشاتو پیش می‌رویم و هرچه به پردیس نزدیک‌تر می‌شویم جمعیت بیشتر می‌شود؛ ماشین‌ها یکی پس از دیگری کنار خیابان ترمز می‌کنند و چند نفری از آن پیاده می‌شوند و راننده حرکت می‌کند تا جایی ماشین را پارک کند.

علی‌رغم وجود پارکینگ طبقاتی روبه‌روی سفارت فرانسه که در نزدیکی پردیس قرار دارد، ترافیک خیابان واقعاً آزاردهنده است.

جمع‌های دو نفره یا چند نفره گوشه و کنار خیابان ایستاده‌اند، صدای خندهٔ عده‌ای بلند است و عده‌ای هم آرام در حال صحبت هستند.

به کافه که می‌رسیم چند پسر و یک دختر جوان برای همراهان من دستی تکان می دهند، از مهدیه و سانیا خداحافظی می‌کنم و به‌سمت پردیس می‌روم.

هنوز نیم ساعتی تا شروع نمایش باقی است، اطراف درب ورودی شهرزاد شلوغ است.

اکثر چهره‌ها جوان است و کم‌سن‌وسال ... البته بعضی هم با خانوده آمده‌اند و مادر و پدرانی حدوداً ۴۵ ساله آن‌ها را همراهی می‌کنند.

لابی هم پر از جمعیت است.

تیزرهای نمایش و شماره سالن‌ها نشان از چند نمایش هم‌زمان است، همین تعداد سالن‌ها و نمایش‌های مختلف یکی از علت‌های شلوغی اینجاست. اما همهٔ علت این نیست.

بی‌معطلی با جمعی هم قصهٔ می‌شوم. آقایی خنده رو که با همسر و دوستش به شهرزاد آمده‌اند و این شلوغی را ناشی از جوزدگی می‌داند و خیلی بهای هنری برای آن قائل نیست البته همسرش با او مخالفت می‌کند و او با لبخند به دختری که نیم تنهٔ آجری‌اش را با مانتویی جلوباز ست کرده و پاهایش هم از پارگی‌های شلوار جینش پیداست، اشاره می‌کند و می‌گوید: «آره این الان دغدغه هنر به اینجا کشوندتش» همسرش بعد از «خب حالا» ی کشداری، «به تو چه‌ای» می‌گوید و باز هم‌کلام تکراری «خب تو چشمات رو درویش کن» و ... آقا باز می‌خندد و با اشاره به انتهای لابی و گفتن «بریم یه چیزی بخوریم، تشنه‌ام» ماجرا را فیصله می‌دهد، از آن‌ها جدا می‌شوم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۲۳۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان