
کتاب خانه جایی است که از آن آغاز می کنیم
معرفی کتاب خانه جایی است که از آن آغاز می کنیم
کتاب خانه جایی است که از آن آغاز می کنیم با گردآوری کلر وینیکات و ری شپرد و مدلین دیویس و ترجمهٔ شهلا علیزاده و الهام توکلی در نشر قطره منتشر شده است. کتاب حاضر دربردارندهٔ مجموعه مقالات دانلد وود وینیکات است. کتاب حاضر جلد ۲۳ از مجموعهٔ «دفترهای روانکاوی» است.
درباره کتاب خانه جایی است که از آن آغاز می کنیم
هنگامی که دانلد وینیکات در سال ۱۹۷۱ درگذشت، ۸۰ مقاله از خود بر جای گذاشت که هرگز منتشر نشده بودند. در کنار اینها، مقالات زیادی در کتابها و مجلات منتشر شده بودند که دیگر بهسختی میشد به آنها دسترس داشت. بیشتر آنچه در کتاب خانه جایی است که از آن آغاز می کنیم آمده، جزو این دو گروه است؛ هرچند، حین شکلگیری بخشهای کتاب، چند مقاله از کتابهای خود وینیکات نیز به آنها اضافه شد تا کار بهشکلی مطلوب جمعبندی شود. اصل بنیادین گردآورندگان در انتخاب مقالات این کتابْ میزان موضوعیت و دغدغهای بود که در آنها مطرح میشد. تقریباً همهٔ آنها ریشه در یک سخنرانی دارند، زیرا وینیکات لذت میبُرد که به دعوتها برای صحبت با افراد مختلف پاسخ دهد. دانلد وینیکات باور داشت ساختار جامعه منعکسکنندهٔ ماهیت فرد و خانواده است.
خواندن کتاب خانه جایی است که از آن آغاز می کنیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خانه جایی است که از آن آغاز می کنیم
«اصطلاح «افسردگی» یک معنای عمومی و یک معنای حرفهای دارد. جالب اینجاست که این دو معنا بسیار شبیه یکدیگرند. شاید، اگر این موضوع صحت داشته باشد، دلیلی وجود داشته باشد که بتوان آن را بیان کرد. افسردگی حالت یا اختلالی عاطفی است که خودبیمارانگاری و دروننگری را بههمراه دارد. بنابراین، فرد افسرده احساس بسیار بدی دارد و همچنین بهطور اغراقآمیزی مراقب وضعیت قلبی، ریوی، کبدی، و دردهای روماتیسمی است. در مقابل، اصطلاح روانپزشکی «هیپومانیا» شاید معادل اصطلاح روانکاوانهٔ «دفاعِ مانیک» باشد، و دلالت بر این دارد که خلقوخوی افسرده نفی میشود، و بهنظر میرسد که معادل متداولی ندارد. (واژهٔ غرور ممکن است حکم این معادل را داشته باشد، اما بهنظر میرسد که غرور و اعتمادبهنفس زیاد، بهجای هیپومانیا، دلالت بر شادی دارند.)
در اینجا، این دیدگاه بیان میشود که افسردگی ارزش دارد. بااینحال، روشن است که افراد افسرده رنج میبرند، ممکن است به خود آسیب برسانند، یا به زندگیشان پایان دهند؛ برخی از آنها جزو تلفات روانپزشکیاند. در اینجا، تناقضی وجود دارد که میخواهم آن را بررسی کنم.
روانکاوان و مددکاران اجتماعی روانپزشکی در حالی مسئولیت موارد بالینی جدی را بر عهده میگیرند و درگیر رواندرمانی آنها میشوند که خودشان بههیچوجه رها از افسردگی نیستند. از آنجا که کار سازنده یکی از بهترین چیزها برای رهایی از افسردگی است، اغلب این اتفاق میافتد که ما از کار خود با افراد افسرده (و دیگران) برای مقابله با افسردگی خودمان استفاده میکنیم.
به منِ دانشجوی پزشکی آموختهاند که افسردگی، درونِ خود، ریشهٔ بهبود را دارد. این تنها نقطهٔ روشن در آسیبشناسی روانی است و افسردگی را با احساس گناه (ظرفیتی که نشانهٔ رشد سالم است) و فرایند سوگواری مرتبط میکند. سوگواری نیز سرانجام کار خود را تمام میکند. تمایل درونی به بهبودْ افسردگی را با فرایند رسش دوران نوزادی و کودکی فرد نیز مرتبط میکند، فرایندی که (در محیطی تسهیلکننده) به رسش شخص میانجامد، که همان سلامت است.»
حجم
۳۴۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۳۴۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه