دانلود و خرید کتاب وسپرتین مارگارت راجرسون ترجمه اطلسی خرامانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب وسپرتین

کتاب وسپرتین

معرفی کتاب وسپرتین

کتاب وسپرتین نوشتهٔ مارگارت راجرسون و ترجمهٔ اطلسی خرامانی است. انتشارات آذرباد این رمان معاصر آمریکایی را برای نوجوانان منتشر کرده است.

درباره کتاب وسپرتین

کتاب وسپرتین (VESPERTINE) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است که برای نوجوانان نوشته شده است. داستان چیست؟ «آرتمیسیا» در حال آموزش است که یک خواهر خاکستری باشد؛ راهبه‌ای که بدن متوفی را پاک می‌کند تا روح آن‌ها منتقل شود. در غیر این صورت، آن‌ها به‌عنوان ارواح درنده و گرسنه برمی‌خیزند. او ترجیح می‌دهد با مرده‌ها سروکار داشته باشد تا با زنده‌هایی که درمورد دست‌های زخمی و گذشتهٔ پریشان او حرف می‌زنند. هنگامی که صومعهٔ او توسط سربازان مورد حمله قرار می‌گیرد، آرتمیسیا با بیدارکردن روح باستانی که به یادگار یک قدیس بسته شده است، از آن دفاع می‌کند. این یک موجود بدخواه است که قدرت خارق‌العاده‌اش تقریباً او را می‌بلعد، اما مرگ فرا رسیده است. آرتمیسیا چه خواهد کرد؟

خواندن کتاب وسپرتین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانانِ دوستدارِ ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب وسپرتین

«بازمانده که انگار از کشف جدیدش هیجان‌زده بود ادامه داد: «از دوران اندوه به بعد جادوی کهنی این‌قدر قدرتمند رو احساس نکرده بودم. تموم هیکلش بوی گندش رو می‌ده. حتماً بعدازاینکه برگشته به شهر دوباره مشغول تمرین اون جادو شده. توی جاده این بو رو نمی‌داد.»

و عجب واکنش نشان ندادنی. بر روی سنگفرش سکندری خورده و چیزی نمانده بود بر زمین بیفتم. منتظر ماندم تا گاری‌ای از کنارمان رد شده و بعد همان‌طور که زیرچشمی به چارلز نگاه می‌کردم، گفتم: «چرا دیروز توی درگیری متوجهش نشدی؟ فکر کردم گفتی حواست جمعه.»

«اون موقع داشتم به تو کمک می‌کردم. از حس بویایی خودم استفاده نمی‌کردم؛ اما به گمونم اون موقع هم همین بو رو می‌داده. همون بوییه که از اون طرف دیوارها و روی

تموم اشباحی که از نیمس تا اینجا باهاشون جنگیدیم حس می‌کردم.»

تمام توانم را به کار بستم تا سر برنگردانده و به عقب نگاه نکنم؛ که کار بیهوده‌ای هم بود. لیندر مدت‌ها پیش رفته و از دید دور شده بود. گفتم: «چطور این کار رو می‌کنه؟ چرا؟»

«از من نپرس. اگه من می‌تونستم ذهن انسان‌ها رو بخونم که توی استخون انگشت یه دختر کوچولو گیر نمی‌افتادم. اونی که مغز گوشتی داره تویی. چرا فکرت رو به کار نمی‌اندازی؟»

«اما...»

«باید بعداً باهم حرف بزنیم راهبه. تقریباً رسیدیم به صومعه.»

دهان باز کردم تا بپرسم از کجا می‌داند که رسیده‌ایم؛ اما او باز رفته بود. سر بلند کردم و دیدم به بخشی قدیمی‌تر و ساکت‌تر از شهر واردشده‌ایم. ساختمان‌ها همگی بسیار ساده و از یک نوع سنگ خاکستری ساخته شده و سنگفرش‌ها آن‌قدر فرسوده بودند که تقریباً صاف به نظر می‌رسیدند. نور خورشید کم نشده؛ اما این حس را داشتم که سایه‌ای بر خیابان افتاده است. سرمایی هم در هوا احساس می‌شد که پیش‌ازاین متوجهش نشده بودم.

نمی‌دانستم لورایلی پیش از دوران اندوه نیز این‌چنین بوده یا نه. حتماً شایعاتی دراین‌باره وجود داشت. دربارهٔ تاریکی‌ای بدون منشأ و ترسی بی‌نام‌ونشان که در این خیابان‌ها احساس می‌شد.

چارلز مرا از پیچی گذراند و دیوارهای پوشیده از خزهٔ صومعه نمایان شد. به نظر می‌رسید صومعه زمانی خارج از بونسینت بوده و بعد با گسترده‌تر شدن شهر میان دیوارهایش قرار گرفته است. دروازه‌های صومعه باز و آن‌قدر عریض بود که دو واگن حمل جسد می‌توانستند شانه‌به‌شانهٔ هم از آن بگذرند، در داخل خواهران مشغول رسیدگی به مهاجران بودند. بعضی از مهاجران به‌تنهایی قدم برداشته و برخی دیگر با پایی لنگ، دست در شانهٔ همراهی انداخته و پیش می‌رفتند. فردی بر روی یک برانکارد و چندین پتو خوابیده و دست آویزانش از بازو تا انگشت با آتش اشباح کبود شده بود. اشک و ناله‌های درد فضا را انباشته بود.

همان‌طور که به دروازه‌ها نزدیک می‌شدیم صدایی مرا از افکارم بیرون کشید. صدای زمزمه‌ای بود که از درون صومعه به گوش می‌رسید، گروهی از خواهران بودند که با تب‌وتاب مناجاتی را زیر لب تکرار می‌کردند. گرچه هرقدر به صومعه نزدیک‌تر می‌شدیم صدا بلند و بلندتر می‌شد؛ اما انگار کسی جز من آن صدا را نمی‌شنید. نگاهی به چارلز انداختم؛ اما او بی‌خبر فقط لبخندی دلگرم‌کننده به من زد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۸۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

حجم

۳۸۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
۷۵,۲۰۰
۲۰%
تومان