دانلود و خرید کتاب خدای بابل فرناندو آررابال ترجمه میرحمید عمرانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب خدای بابل

کتاب خدای بابل

معرفی کتاب خدای بابل

کتاب خدای بابل نوشتهٔ فرناندو آررابال و ترجمهٔ میرحمید عمرانی و ویراستهٔ مهدی سجودی مقدم است. انتشارات مهراندیش این رمان خارجی را منتشر کرده است.

درباره کتاب خدای بابل

کتاب خدای بابل (Baal Babylon) داستانی تکان‌دهنده از شکاف عمیقی است که اسپانیای دوران فرانکو را به دو بخش متخاصم تقسیم می‌کند. در این تصویرسازی، هواپیماها هدف گلوله قرار می‌گیرند، آتش می‌گیرند و سقوط می‌کنند. مردم حتی به مردگان بی‌احترامی می‌کنند، انسان‌ها یکدیگر را به ورطهٔ نابودی می‌کشانند، زندانیان از شدت فشار روانی دست به خودکشی می‌زنند. مرگ، گناه، انزجار از آزادی و وحشت از مواجهه با چهره‌های گوناگون زندگی، سایهٔ شوم خود را بر اسپانیای تحت سلطه فرانکو می‌گسترانند. رمان «خدای بابل» روایت دردناک و هولناکی است از سرزمین، خانواده، روان و کودکی ازهم‌‍گسیخته. فیلمی نیز با اقتباس از این داستان با نام «زنده‌باد مرگ!» ساخته شده است.

خواندن کتاب خدای بابل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خدای بابل

« «چرا باید از پدرت برات تعریف می‌کردم؟ که با فکر به پدر ناشایستت، احساس بدبختی کنی؟ من تو رو از هر رنجی دور نگه داشتم. تا بوده تنها آرزوم این بوده. اگر هم هیچ‌وقت حرفی از اون نزده‌م، تنها باور کن که از سَرِ عشقِ بیش‌ازاندازه‌ای که با همهٔ این‌ها بهِش داشتم نزده‌م و از سَرِ عشق بزرگم به تو.»

پلک‌هایت پف کرده بود: می‌شد دو تا کیسه پای چشم‌هایت دید. پیش‌ترها صورتت را پماد می‌مالیدی و من بی‌آنکه ماچت کنم می‌رفتم بخوابم. می‌گفتی چون ناراحتی کبد داری، لک می‌آری.

«بااین‌همه، می‌خواستم شماها، تو و خواهرت، به یادش احترام بگذارین. برای این هم که هیچ خاطرهٔ بدی ازش نداشته باشین، هرگز از خطاهاش چیزی نگفتم. دونستنش به چه دردتون می‌خورد؟ فکر کنین که می‌تونین به مادر بدبخت و رنج‌دیده‌تون ببالین. من شماها رو از هر رنجی دور نگه داشتم. از هر رنجی!»

به موهایت نرسیده بودی. رشته‌موهای سفید از لای موهای سیاه زده بودند بیرون. یک‌کم پس از رسیدنم، پیش از آنکه چشم‌هایم درست به نیمه‌تاریکی عادت کند، گمان کردم موهایت جوگندمی است. پیش‌ترها که خودت تو جامِ دست‌شویی رنگشون می‌کردی، کمکت می‌کردم.

«چی می‌تونم ازش براتون تعریف کنم بی‌اینکه از خطاهاش بگم؟ برای همه‌مون، برای اون ـ یادش ـ و برای شماها بهتر نبود اصلاً هیچ‌چیز نگفت؟ همین امروزش هم حاضر نیستم چیزی در اون باره بگم. تو هم که ازم خواهش کنی، هیچ‌چی تعریف نمی‌کنم. چطور می‌تونم آخه این‌قدر سنگدل باشم که پیش بچه‌هام همهٔ خطاها و اشتباه‌های باباشون رو' رو کنم؟ پدری مث پدر شماها هم که آیندهٔ خودش و بچه‌هاش رو به بازی گرفت، باز سزاوار اون هست که آدم با لب وا نکردن بهش احترام بگذاره. این هم برات ناگفته نمونه که هرگز اجازه نمی‌دم پیش من ازش بد بگی، هرچند هیچ سزاوار چیزی جز این نیست.»

من که رسیدم، چشم‌هایت تو نیمه‌تاریکی برق زدند، مث تلفن و شیشهٔ قاب عکس روی دیوار. دم در باهام خداحافظی که کردی، اشک می‌ریختی.

«تازه، اون هیچ دربندِ تو نبود. بیشتر وقت‌ها می‌رفتیم ساحل و اون به‌جای اینکه مث هر پدری که بچه‌هاش رو دوست داره پیشت بمونه، می‌رفت پیش دوست‌هاش تا با اون‌ها گپ بزنه. اما من نمی‌خوام ازش برات بدگویی کنم. نمی‌خوام خاطرهٔ بدی ازش داشته باشی. نمی‌خوام و زیر بارش هم نمی‌رم.» »

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۱۵۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان