کتاب برداشت دوم
معرفی کتاب برداشت دوم
کتاب برداشت دوم نوشتهٔ عدنیه شبلی و ترجمهٔ فاطمه ترابی عسگری است. انتشارات شرکت کتاب هرمس این رمان معاصر فلسطینی را منتشر کرده است.
درباره کتاب برداشت دوم
کتاب برداشت دوم (Minor Detail) برابر با یک رمان معاصر و فلسطینی است که در سال ۲۰۱۶ میلادی منتشر و در سال ۲۰۲۰ توسط انتشارات Fitzcarraldo Editions به انگلیسی ترجمه شده است. این کتاب با تمرکز بر جنایتی فراموششده در سال ۱۹۴۹، پرده از واقعیت تلخ اشغال فلسطین برمیداشته و خواننده را با خود به دل داستانی تکاندهنده برده است. رمان «برداشت دوم» داستان دو زن را روایت میکند که در زمانها و مکانهای مختلف زندگی میکنند، اما بهطرزی باورنکردنی به یکدیگر پیوند میخورند. در زمان حال، یک زن جوان فلسطینی در جستوجوی حقایق پشتپردهٔ جنایتی جنگی است که در سال ۱۹۴۹ رخ داده است. او در این مسیر با زنی روبهرو میشود که شاهد آن جنایت بوده و اکنون در آسایشگاهی در حیفا زندگی میکند. در طول داستان، ما با این دو زن همراه میشویم و شاهد تلاش آنها برای کشف حقیقت و مواجهه با گذشته هستیم. گفته شده است برداشت دوم کتابی است که پس از خواندن آن بهسختی میتوان فراموشش کرد.
خواندن کتاب برداشت دوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فلسطین و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره عدنیه شبلی
عدنیه شبلی در سال ۱۹۷۴ میلادی در گالیله به دنیا آمد. او نویسنده و مقالهنویسی فلسطینی و دارای مدرک دکتری است. از دانشگاه شرق لندن در رشتهٔ رسانه و مطالعات فرهنگی فارغالتحصیل شد؛ همچنین یک فلوشیپ فوق دکترا را در مؤسسهٔ مطالعات پیشرفتهٔ EUME در برلین به پایان رساند. عدنیه شبلی در دانشگاه ناتینگهام تدریس کرده و از سال ۲۰۱۳ میلادی بهعنوان استاد پارهوقت در دپارتمان فلسفه و مطالعات فرهنگی در دانشگاه Birzeit فلسطین مشغول به کار بوده است. شبلی و فرزندانش زمان خود را بین اورشلیم و برلین تقسیم کردهاند. عدنیه شیبلی به زبانهای عربی، انگلیسی، عبری، فرانسوی، کرهای و آلمانی صحبت میکند. رمانهای «نکتهٔ جزئی» و «برداشت دوم» از آثار مکتوب اوست.
بخشی از کتاب برداشت دوم
«از پرده زدن به پنجرهها فارغ شدم و روی تختخواب دراز کشیدم. همان دم سگی بر تپهٔ روبهرو بنا کرد بیوقفه زوزه کشیدن. شب از نیمه گذشته بود و با آنکه حسابی خسته بودم خوابم نمیبرد. کل روز مشغول تمیزکاری و مرتب کردن خانه بودم. گردگیری، جارو زدن، و شستن ملحفهها و حولهها و بخش اعظم ظرفها؛ هرچند پیش از آستین بالا زدن برای چنان تمیزکاری تمامعیاری خانه در واقع تمیز بود. صاحبخانه گفت قبل از من مخصوصاً به زنی اجاره داده بوده. چند روزی میشد که خانه را اجاره کرده بودم، درست بعد از پیدا کردن شغل جدید. در مجموع، هم خانه خوب است هم شغلم. همکاران خوبی هم دارم. ولی هیچکدام اینها از اضطراب و ترسی که زوزهٔ پایانناپذیر سگ آن شب به جانم میانداخت حتی ذرهای کم نمیکرد. با وجود این صبح فردا که بیدار شدم شدیداً احساس رضایت داشتم. دلیل اصلیاش تمیزی خانه بود و شاید اینکه پنجرهها پرده داشت. میزم را کنار بزرگترین پنجره گذاشته بودم تا هر روز صبح آنجا بنشینم و قهوهام را بنوشم و بعد سر کار جدیدم بروم. همسایهها با سه فرزندشان از کنار پنجره میگذشتند و برایم دست تکان میدادند. همهٔ اینها در کنار تماشای منظرهٔ حیاط پشتی خانه که از نظرها پنهان بود حکایت از این داشت که زندگی آرامی دارم.
اینجا مرزهای زیادی بین چیزها کشیدهاند که باید به آنها دقت کرد و رعایتشان کرد تا در نهایت همه از عواقب خطرناک در امان باشند. این فارغ از همهٔ مسائل دیگر به آدم احساس آرامش میدهد. بعضیها در رعایت مرزها استادند و هرگز به آنها تجاوز نمیکنند. اما معدود افرادی اینطورند، که من جزوشان نیستم. به محض آنکه مرز میبینم، یا بهسمتش هجوم میبرم و از رویش میپرم یا یواشکی پا را آنطرف مرز میگذارم و به آن تجاوز میکنم. هیچیک از این دو رفتار آگاهانه نیست و ریشه در میل عمدی به رعایت نکردن مرزها ندارد، بلکه بیشتر شبیه حماقت محض است. راست پوستکندهاش این است که گذشتن از مرز مرا به عمق چاه اضطراب میاندازد. یعنی بخواهم ساده بگویم، از بیدستوپاییام است. یک بار فهمیدم هروقت با مرز مواجه میشوم، بیبروبرگرد شکست میخورم. تصمیم گرفتم تا حد ممکن در محدودهٔ خانهام بمانم، و چون این خانه پنجره زیاد دارد و همسایهها و بچههایشان میتوانند راحت از پنجرهها مرا ببینند و موقع عبور از مرزها مچم را بگیرند، پرده وصل کردم، هرچند گاهی یادم میرود پردهها را بکشم.
به هر صورت، چون در خانهام همیشه تنها هستم، جز پشت میز جای دیگری نمینشینم و از بیرون پنجرهها فقط همینقدر از من معلوم است؛ طوری که اگر چند روز این کار را نکنم، پسر وسطی همسایه به من میگوید دلش برای هر روز صبح تماشای کار کردنم پشت میز تنگ شده است.
البته باید برای آنهمه وقت نشستن صبحگاهی پشت میز بهانه دست و پا کنم و به دیگران بگویم کار میکنم. معمولاً «کار» میکنم و بعد سر کار جدیدم میروم، کاری که همیشه برایم «جدید» خواهد بود چون نمیدانم کی این «شغل جدید» باید سرانجام بشود «شغل». اغلب تا دیروقتِ شب و حتی پس از رفتن نگهبان کار میکنم، چون بیشتر وقتها دیر به اداره میرسم و دیر نوبت کاریام را شروع میکنم. چون سگ روی تپهٔ روبهرو معمولاً شبها بیدارم میکند و تا سحر خواب از سرم میپرد و به همین خاطر دیر بیدار میشوم و سر کار جدیدم میروم. اگر هیچکدام از این اتفاقها نیفتد، تا آخرین ساعتهای صبح خانه میمانم و پشت میزم «کار» میکنم، اما دقیقاً چه کار؟»
حجم
۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه