کتاب شما از کجا بادمجان می خرید؟
معرفی کتاب شما از کجا بادمجان می خرید؟
کتاب شما از کجا بادمجان میخرید؟ اثر دینا کاویانی، مجموعهای از ۱۴ داستان کوتاه است که توسط گروه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است. این اثر با نگاهی جزئینگر و گاه طنزآمیز به زوایای مختلف زندگی روزمره پرداخته و بهخوبی دغدغهها، چالشها و احساسات آدمهای عادی را به تصویر میکشد.
درباره کتاب شما از کجا بادمجان میخرید؟
این مجموعه با داستان یک سیبزمینی برای پوست کندن آغاز میشود، روایتی از زنی که میان وظایف روزانه و تلاش برای نوشتن، نگاهی موشکافانه به زندگی دارد. داستانهایی مانند چرا بیسیم ما دیر بوق زد؟، این موبایل لعنتی؟، مرد اسیر و شما از کجا بادمجان میخرید؟ در کنار عناوینی چون آقای گلابی یک روشنفکرنماست و زندگی در صد کلمه طیف متنوعی از موقعیتهای انسانی و اجتماعی را پیش روی مخاطب میگذارند.
هر داستان با ظرافت و دقت خاصی، به مسائل روزمرهای چون روابط خانوادگی، زندگی شهری، اضطرابهای پنهان و دغدغههای کوچک و بزرگ آدمها میپردازد. دینا کاویانی با نثر ساده و صمیمیاش بهخوبی از عهده بازتاب لحظات کوچک اما معنادار زندگی برآمده است.
خواندن کتاب شما از کجا بادمجان میخرید؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای دوستداران داستانهای کوتاه با مضامین اجتماعی، طنز تلخ و نگاهی جزئینگر به زندگی روزمره انتخابی جذاب خواهد بود. همچنین افرادی که به داستانهایی با شخصیتپردازی ملموس و فضاسازی واقعی علاقهمندند، از این مجموعه لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب شما از کجا بادمجان میخرید؟
«نگاهی به ساعت میاندازم. حوصله ورزش کردن ندارم. همانجا، کنار دخترک، دراز میکشم. باز دیشب بیخواب شده بودم. پلکهایم را روی هم فشار میدهم تا بخوابم. فایدهای ندارد. هزار آدم و خاطره در ذهنم هیاهو به پا میکنند. فکر میکنم هر قدر هم بنویسم باز هم هستند. صدای سوت کتری بلند میشود. آرام از کنار دخترک بلند میشوم تا بیدار نشود.
یک لیوان چای سبز دم میکنم. میگویند لاغر میکند. در این شش ماه که معجزهای ندیدهام. دخترک وارد سال سوم زندگیاش شده و من هنوز از شر اضافهوزن بارداری خلاص نشدهام. چند روزی صبح زود بیدار میشدم و با برنامه ورزش تلویزیون تکانی به خودم میدادم. به نظر ترازوی خانه کافی نبود. ورزش را بیشتر نکردم؛ قیدش را زدم و فکر کردم جور دیگری با این ترازو کنار بیایم. حالا هم به معجزه چای سبز دل خوش کردهام.
ظرفهای شام دیشب روی ظرفشویی تلنبار شدهاند. دو قطره سس هم روی میز بدجوری توی چشم میزند. فکر میکنم دو قطره سس روی میز عنوان جذابی برای داستان باشد. یک لیوان شیر برای خودم میریزم و به طرف کامپیوترم میروم. روشنش میکنم. از وقتی کامپیوتر را روی پیشخان آشپزخانه گذاشتهام، هیاهوی آدمهای توی سرم کمتر شده؛ شاید فکر میکنند فاصلهشان تا جاودانه شدن کمتر شده.»
حجم
۵۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۵۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه