کتاب اشک تمساح
معرفی کتاب اشک تمساح
کتاب اشک تمساح (آلکس رایدر در دهان مرگ) نوشتهٔ آنتونی هوروویتس و ترجمهٔ کبری دانه کار است. ایران بان این رمان فانتزی نوجوان را منتشر کرده است. این اثر از مجموعهٔ «الکس رایدر» است.
درباره کتاب اشک تمساح
کتاب اشک تمساح (Crocodile tears) نوشتهٔ آنتونی هوروویتس رمانی برای نوجوانان است. در این رمان فانتزی شخصیتهای داستان با توطئه و نقشهای که از قبل چیده شده روبهرو هستند. نقشههایی که در آخر میلیونها دلار پول را روانهٔ جیب مؤسسههای امدادرسانی قلابی میکند. «الکس» که یکی از شخصیتهای این داستان است نقشهٔ آدمهای شرور را کشف و آنان را رسوا کرده و هویت واقعیشان را نشان داده است. او چگونه این کارها را انجام داده و چه ماجراهایی را پشت سر گذاشته است؟ این رمان فانتزی را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب اشک تمساح را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان دوستدار رمانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اشک تمساح
«بالاخره آن دو با هم ملاقات کرده بودند. واقعا باورنکردنی بود. بالمن اولین باری را که داستانی دربارهٔ جاسوسی آن نوجوان شنیده بود، به یاد آورد. در رستورانی در خیابان فلیت دیروقت با یکی از دوستان قدیمیاش که در ارتش بود، گرم صحبت بودند. دوستش موقع فرود آمدن چتر باز روی سقف ساختمان موزهٔ علوم، آنجا بود. هری ابتدا باور نکرد، اما چیزهایی به او گفته شد که گیج و متحیرش کرد و فورا متوجه شد وارد ماجرایی شده است که کمتر از سفری کهکشانی نیست. هفتههای متوالی از طریق دیدار با آدمهایی که تا لحظهٔ آخر از حرف زدن خودداری میکردند، تماس تلفنی با رعایت ادب و در صورت لزوم با تهدید کردن، سرسختانه رهبران و روسایی را تعقیب کرد که به ناکجا رفته بودند. هری قطعه قطعهٔ این داستان را کنار هم قرار داد و در پایان قطعههای چیده شده او را به سمت آلکس راهنمایی کردند.
بالمن در تختخوابی مدور با ملحفهٔ ابریشمی مشکی در طبقهٔ دهم ساختمانی مدرن از آپارتمانهای چاک فارم خوابیده بود. اتاق خوابش چشماندازی به خط آهن داشت که به طرف ایستگاه ایوستون۹۳ میرفت. فقط ده سال از ساخت ساختمان میگذشت، اما ترکهایی روی آن دیده میشد که احتمالا به خاطر لرزشهای ناشی از حرکت قطارها بود. یک قطار همین حالا عبور کرد. اول که به اینجا آمده بود، رفت و آمد و لرزشهای طاقتفرسای قطار، او را از خواب بیدار میکرد. اما خیلی زود به آنها عادت کرد. در واقع، کاملا دوستش داشت. اگر این آپارتمان در محلی گرانتر از اینجا بود، هری استطاعت اجارهٔ آن را نداشت.
آخر هفته بود. از موقعی که در خانهٔ خیابان چلسی، آلکس را دیده بود، چهار روز میگذشت. تصمیم گرفته بود به پسرک وقت بدهد تا بعد از محاسبهٔ همهٔ جوانب، خودش دریابد که راه دیگری ندارد. آلکس و مستخدمهاش دربارهٔ همه چیز با هم صحبت میکردند و شاید همدیگر را برای آنچه اتفاق افتاده بود سرزنش میکردند. حالا که راجع به آن فکر میکرد، میدید شاید این هم تمهید و حیلهٔ جالب دیگری بود. دخترک ـ جک ـ خیلی زیبا بود. او با آن نوجوان چهارده ساله چه میکرد؟ اخبار دنیا این موضوع را دوست دارد! خوب، امروز بعدازظهر بالمن برمیگشت و با ضبط دیجیتالی آنجا بود؛ درست موقعی که مدرسهٔ آلکس تمام میشد.
ملحفه را کنار زد و رفت آشپزخانه، جایی که ظرفهای شام دیشب ـ و شب قبل از آن ـ هنوز روی هم در ظرفشویی جمع شده بودند. بالمن غذای خوب را دوست داشت، اما برای پختن غذا به خودش زحمت نمیداد و پاکتهای غذاهای آماده که اغلب متعلق به مارک و اسپنسر بودند، از سطل زباله سرازیر شده و بیرون ریخته بودند. یک لیوان بزرگ تمیز پیدا کرد و برای خودش قهوه درست کرد. چشمش به مقالهٔ روزنامهای افتاد که با سوزن روی تختهٔ چوب پنبهای بالای ظرفشویی وصل شده بود.»
حجم
۳۲۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۳۲۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه