![تصویر جلد کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک](https://img.taaghche.com/frontCover/220362.jpg?w=200)
کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک
معرفی کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک
کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک نوشتهٔ محمدحسین ملایری است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک
محمدحسین ملایری کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک را در ۱۳ فصل نگاشته است. عنوان فصلهای این اثر عبارت است از «فرادهشهای فلسفه علم»، «ناسازگاریهای فرادهشهای فلسفه علم»، «نقدهای مهم مطروحه بر فلسفه علم تحلیلی»، «هرمنوتیک»، «دیدگاههای هایدگر متقدم و متأخر در باب علم»، «نوآوریهای هایدگر (ذیمدخل در فلسفه علم او)»، «طرحافکنش ماتهماتیکال»، «ریشههای انحصاری دانستن هرمنوتیک به علوم انسانی»، «مضامین مورد توجه در فلسفه علم طبیعی پدیدارشناسی و هرمنوتیک»، «بنیانهای فلسفه علم طبیعی پدیدارشناسی هرمنوتیک»، «عینیت، واقعیت و اندازهگیری در فیزیک از منظر پدیدارشناسی هرمنوتیک»، «نقد تصویر شایع از علم از منظر پدیدارشناسی هرمنوتیک» و «مکانیک کوانتومی و فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک». نویسنده در این اثر از فلسفهٔ علم از منظر پدیدارشناسی سخن گفته است.
خواندن کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب فلسفهٔ علم پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک
«جستجوی دانشمند برای علم «عینی» (که متأثر از اشخاص و عوالم خصوصی نباشد) او را به استفاده از ابزارها سوق میدهد. اما اِشکال از آنجا سرچشمه میگیرد که تصور میشود فرایند اندازهگیری و کاربرد ابزارها در علم مفتاحِ منطقِ علم است و ویژگیهای نامشخصی را که برخی واقعیات علمی از آن برخوردارند (مثل روابط نامتعینِ مکان و اندازه حرکت، تهیوارگی اتم و پارادوکسهای نسبیت) تبیین میکند. اما واقعیت این است که ابزار هم چون یک مشاهدهگرِ عاریتی یا یک روبات (آدمواره) است که جانشین سوژه شده و ادراک و احساس او به واقعیات را (صرفاً در طرق محدود، پیشبینیپذیر و فیزیکی) غنا میبخشد. فیزیکدانان باید این مطلب را فهم کنند که یک آدموارهـ ابزار چیزهای اطرافش را چگونه به «تجربه» درمیآورد. آدموارهـ ابزار نه آگاهی دارد، نه از سر قصد عمل میکند و نه تجربه حقیقی (در معنایی که انسان تجربه میکند) دارد. آدموارهـ ابزار با دیگر اشیا به این دلیل تعامل میکند که دانشمند چنین ترتیباتی را چیده است و ساختار تجربه آن همانا الگوی تعاملات با واقعیت است. این همان زبان نظری است که فیزیک خواهان بیان آن است (۱۷۹-۶۰, ۱۷۵-۵۹). برای مطالعه الگوی تعاملاتی، دانشمند ناگزیر است چیزها را کنار یکدیگر بگذارد، عقربهها را نگاه کند و تجربه کند. تا اینجا، فعالیت دانشمند به جهانِ فهمِ متعارف تعلق دارد و برای توصیف کارها باید زبان فهم متعارف را به کار ببرد که اصطلاحاً «زبان مشاهدهای» خوانده میشود. پس دانشمند دو زبان را به کار میگیرد: زبان نظری (تبیینی) که بیانگر افقـ چیزـ بهـ ابزارـ برایـ سوژه است و دیگری زبان مشاهدهای که داد و ستد او را با افق فهم متعارف (به عنوان افقـ چیزهاـ بهـ سوژهـ برایـ سوژه) توصیف میکند.
از آنجا که تمامی متغیرها و هستندههای فیزیکی ــ مانند الکترون یا میدان الکترون ــ در پیوند با زمینههای ابزاری معلوم میشوند، پس هرگز مستقیماً به افق فهم متعارف (یعنی افقـ چیزهاـ بهـ سوژهـ برایـ سوژه) وارد نمیشوند. در واقع آنها به طور مستقیم مشاهدهپذیر نیستند و همین موضوع بود که بسیاری از فیلسوفان علم را نگران کرد. مثلاً رانکین و ماخ چنین نظر دادند که هستندگانِ نظری به هستندگانِ فرضی۴۵۹ (مانند اتمها که ادراکناپذیرند) و هستندگانِ انتزاعی (مانند فاصله که ادراکپذیرند) تقسیم میشوند. آنها صرفاً برای هستندگانِ انتزاعی قائل به شأنِ اصیلِ واقعی شدند. اما آیا میتوان برای فاصله (در معنای فیزیکی) همان جوهر صوریای را قائل شد که برای فاصلهـ به عنوانـ مُدرَک؟ آیا این دو یک تعریف دارند؟ فاصله به عنوان «فاصلهـ به عنوانـ اندازهگیریشده» وارد فیزیک شد، اما هم مکانیک کوانتومی و هم نظریه نسبیت نشان دادهاند که فاصله بهمثابه کمیتی فیزیکی خواصی کاملاً متفاوت با فاصله به عنوان انتزاع از ادراک شهودی (که ویژگی تجربه روزمره جهان فهم متعارف است) دارد. فاصلهای که به عنوان متغیر در فیزیک مد نظر است با زبان نظری علم تناسب دارد اما فاصلهای که فاصله ادراکشده را مد نظر دارد، با زبان مشاهدهای فهمِ متعارف مناسبت دارد. اینکه یک واژه یگانه در دو زمینه معرفتشناختی متفاوت یعنی افق فهم متعارف و افق علمی با ساختارهای معنایی متفاوت به کار برده میشود، مبین آن است که یک واژه زبانی (ابژه زبانی) میتواند به افقهای متفاوت ارجاع یابد. چنین واژهای دیگر هممعنا نیست. البته پذیرفتنی است که قرابتِ بین معانی گوناگون یک واژه آنقدر هست که بشود برای آن تعبیر «شباهت» را به کار ببریم، اما نمیتوانیم هممعنایی یا مطابقت را به کار ببریم. در واقع ابهام درباره معنای واژگان فهم متعارف سرچشمه ناسازههایی است که اغلب مورد سوءاستفاده علمینویسان عامه، نظیر ژرژ گاموف و جینز وادینگتن، قرار گرفته است (Heelan ۱۹۶۷, ۴۰۷). در اینجا شاید قدری توضیح در مورد معایب مطابقت واژگان مشاهدهای با واژگان نظری بیمناسبت نباشد.»
حجم
۵۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۵۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه