کتاب یسبحون
معرفی کتاب یسبحون
کتاب یسبحون نوشتهٔ اکبری دیزگاه است. انتشارات سوره مهر این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب یسبحون
کتاب یسبحون اثری ادبی و داستانی است که به بررسی عمیق زندگی و تجربیات انسانی میپردازد. این کتاب به صورت داستانی نمادین، به توصیف دنیای شخصیتهایی میپردازد که در جستجوی معنای زندگی و سعادت هستند. نویسنده با استفاده از زبان ساده و شیوا، فضایی ایجاد کرده که خوانندگان را به تفکر و تأمل در انتخابها و شرایط زندگی خود دعوت میکند. یسبحون به ویژه به رابطهٔ انسان با طبیعت و عناصر آن تاکید میکند و از بلاغت و زیباییهای وصفناپذیر طبیعت به عنوان پسزمینهای قدرتمند در روایتهای انسانی استفاده میکند. شخصیتها با چالشها و تهدیدات متعددی مواجهاند که هر یک نمایانگر مشکلات و موانع جامعهٔ امروزی هستند. با این حال، امید و آرزو در بطن داستان جاری است و نویسنده در تلاش است تا نشان دهد که چگونه انسانها میتوانند با اتکاء به خود و ارادهٔ قوی، بر مشکلات غلبه کنند. این کتاب به خوبی میتواند نسلهای جوان را با مسائل زندگی آشنا کرده و آنها را به تفکر عمیقتر در مورد معنا و هدف زندگی تشویق کند. «یسبحون» برای علاقهمندان به ادبیات داستانی و معاصر تجربهای ارزشمند و فراموشنشدنی فراهم میآورد.
خواندن کتاب یسبحون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یسبحون
«از بینِ آنها لحنِ غَلْوَش و شَحّات با حالوهوایِ ما سازگارتر بود، چون جامعهٔ زخمخورده از جنگ اندوهْ را بهترین مرهم مییافت. در کنارِ قرائتِ مصریان، حفظ قرآن مسئلهٔ هر نوجوانِ ایرانی بود. باری، من نمیدانم بر ما چه گذشت که از قاری عبور کردیم و به مدّاح رسیدیم. شاید اندوه و حُزنی که مدّاح میآورد از خشیتِ قرآن تحملپذیرتر باشد، چراکه خودِ قرآن میفرماید: «اگر بر کوه نازل شود ...» دقیقاً همان سالها بود که منِ نوجوان از کوه به جلگه ــ شما بخوانید از روستا به شهر ــ آمدم. در تنها خیابانِ تالش مرتب پرسه میزدم و سورههای کوتاهِ مکی را زمزمه میکردم و به این فکر میکردم که حفظ و قرائتِ قرآن از لوازمِ زندگیِ شهری است. در مجالسِ قرآنی شرکت میکردم و بدون اینکه معنا و مفهوم آیات را درک کنم در جانم خشیت و خشوعِ قرآنی مینشست. از همان تاریخ متصل میخواهم نسبتی با قرآن بگیرم، اما نمیتوانم، چون نه صدای قرائت دارم و نه توانِ حفظ، فقط آن حُزن و خشیتْ غریبیام را در شهر بیشتر میکند.
دوم. من میخواستم بخشی از مواجهاتِ قرآنیام را، که در رمانهایم روایت نکردهام، جداگانه به شکلِ ناداستان بنویسم که بهزادِ دانشگر، مدیرِ داستانِ حوزهٔ هنری، پیشنهادی داد و مسئلهام عوض شد. قرار شد این فکر را با طیفی از نویسندگان در میان بگذارم که احتمالِ آمیختگی با قرآن را دارند. البته کیست که در فرهنگِ اسلامی زندگی کرده باشد و در معرضِ قرآن نبوده باشد. مسئله فقط در توجّه توأم با اراده به آگاهی است که به «مواجه» منجر میشود. در مرحلهٔ اول به هر کسی پیشنهاد کردم بدون درنگ پذیرفت، ولی نمیدانم چه اتفاقی افتاد که نتوانستند نسبتشان را با قرآن روایت کنند. اغلب وقت را بهانه کردند، ولی توجه نداشتند قرآن کتابِ اهلِ وقت است. به عبارت دیگر، کسی که «وقت» نداشته باشد نمیتواند نسبتِ درستی با کتابی چون قرآن بگیرد.
سوم. ما مقالاتِ پژوهشی یا جستارِ تفسیری و علوم قرآنی نمیخواستیم. خواستِ ما این بود که توی نویسنده، بهعنوانِ شخصیّت، در زندگی چه مسئله یا مسائلی با این متنِ مقدس داشتهای؟ همان را در دو هزار کلمه روایت کن؛ به گونهای که تو، مسئله، و قرآن را در سه ضلعِ مثلث ببینیم. از بین شصت نفری که قول داده بودند، فقط هجده نفر نوشتند؛ و چه عدد عجیبی است هجده و چه رازهایی در خود دارد. اینکه آن چهلودو نفر ننوشتند یا نتوانستند بنویسند، دلیلی کانونی داشت. اغلبِ آنها نمیتوانستند خود را همچون فردی تشخّصیافته و مسئلهدار در مقابلِ قرآن ببینند. این مسئلهٔ نوعِ بشر است که معمولاً دوست دارد در ذیلِ «نوع» قرار بگیرد تا شخصِ فصلیافته.»
حجم
۱۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه