بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یسبحون | طاقچه
تصویر جلد کتاب یسبحون

بریده‌هایی از کتاب یسبحون

امتیاز:بدون نظر
وقتی که مواجههٔ تو با قرآن روایت می‌شود، این روایت درواقع دعوت به انس با متنی است که تو را فقط و فقط به سمتِ خدا می‌خوانَد و آماده می‌کند برای قیامت.
چڪاوڪ
قرآن تک‌رشته‌ای نیست؛ رشتهٔ دیگرش به قول سینمایی‌ها بین متون آن است.
چڪاوڪ
وقتی تو چیزی یا کسی را عاشقانه بغل می‌کنی دیر یا زود او هم تو را بالاخره در بغل خواهد کرد. فقط به این فکر کن که چه کسی یا چه چیزی را در چه زمانی و در کجا به آغوش می‌گیری؟
چڪاوڪ
من که زندگی‌ام را مدیون امام زمان بودم و از سراشیبی مرگ به زندگی برگشته بودم، روزانه چکه‌چکه شریکش را به او هدیه می‌دادم. هم از او آرامش می‌گرفتم و هم از شریکش و هم در انتها هدیه‌ای می‌گرفتم بابت آنچه کرده‌ام، که از قضا و قدر خدا از آنِ خود اوست. من آرامشم را از لابه‌لای آن کلمات گرفتم، از ظاهر و باطنش. مثل آب حیات، دوباره من را نجات داد و زنده کرد. شاید برای همین است که از بین تمامی آیات قرآن، که تا به حال خوانده و تفسیرش را نیوشیده‌ام، آیهٔ آخرِ سورهٔ «مُلک» بیش از همه ذهنم را به خود گره زده است: «قُلْ اَرَأَیْتُمْ اِنْ اَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکمْ بِماءٍ مَعینِ» (ای رسول ما، بگو به دیدهٔ تأمل بنگرید که اگر آب، که مایهٔ زندگانی شماست، صبحگاهی همه به زمین فرورود، کیست که باز آب گوارا برای شما پدید آرد؟). اینکه آب گوارا مایهٔ زندگانی شما کیست و چیست را یک معنا بیش نکرده‌اند: «امام.» امامی که در جای‌جای قرآن وقتی تعبیر از «ماء» می‌شود منظور اوست. وقتی صحبت از آب گوارا و چشمهٔ حیات می‌شود مقصود اوست.
چڪاوڪ
گاهی این کتاب را می‌خوانم. گاهی اوقات، رویِ آیاتش تدبر می‌کنم. گاهی درباره‌اش پژوهش می‌کنم. بعضی وقت‌ها آیه و داستانی از آن را دست‌مایهٔ رُمان می‌کنم. تقریباً هر هفته با استادم در باب موضوعی از آن مباحثه می‌کنم تا جهان و نسبت‌هایش را از منظرِ قرآن ترسیم کنم. اما یکی از حسی‌ترین و شخصی‌ترین رابطه‌های من با قرآن بغل کردن آن است. گاهی اوقات در اتاقِ کارم، که معمولاً ساکت و خلوت است، قرآنِ قرمزم را بغل می‌کنم و مدتِ طولانی طول و عرضش را قدم می‌زنم و فکر می‌کنم. برخی از شب‌ها، که کمی احوالم نامساعد است، قرآنِ جلدآبی‌ام را به آغوش می‌گیرم و می‌خوابم. صبح که از خواب بیدار می‌شوم حالِ خوشی دارم، چون آمیختگی‌ام را با قرآن کاملاً حس می‌کنم.
چڪاوڪ
قرآن متنِ غریبی است. وقتی با آن اُنس می‌گیری نسبت به هر چیزِ دیگر بی‌میل می‌شوی؛ چون اصلی‌ترین خاصیّتِ متنِ توحیدی همین است؛ قرار است تو را موحد، قیامت‌اندیش، و تنها کند. به میزانی که تو موحد می‌شوی به همان میزان در این دنیا غریب و تنها می‌شوی.
چڪاوڪ
یکی از دوستان که از من دربارهٔ مهم‌ترین کتاب پرسید، گفتم: «قرآن.» بعد از مهم‌ترین شخصیت زندگی‌ام پرسید. باز گفتم: «قرآن.» گفت: «چرا؟» من دلایلِ متعددی برای این امر داشتم، ولی مهم‌ترینش را گفتم: «چون می‌توانم در زمانهٔ حرمان و عسرت بغلش کنم.»
چڪاوڪ

حجم

۱۴۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۱۴۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان