
کتاب دماغ
معرفی کتاب دماغ
کتاب دماغ (برگزیده داستانهای روس) نوشتهٔ جمعی از نویسندگان روس با ترجمهٔ احسان چادگانی در انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه چاپ شده است. این کتاب دربارهٔ مجموعهای از داستانهای کوتاه نویسندگان برجستهٔ روسی است که به بررسی جنبههای مختلف زندگی انسانها، از جمله مسائل اجتماعی، روانی و فلسفی، میپردازد.
درباره کتاب دماغ
این مجموعه شامل داستانهایی از نویسندگانی چون نیکلای گوگول، آنتون چخوف، لئو تولستوی، الکساندر پوشکین، ایوان بونین، ایساک بابل و ماکسیم گورکی است. هر یک از این داستانها نمایانگر سبک و دیدگاه خاص نویسندهٔ خود در مواجهه با مسائل انسانی و اجتماعی است. برای مثال، داستان «دماغ» اثر نیکلای گوگول، داستانی است که در آن یک مقام دولتی در سن پترزبورگ متوجه میشود که بینیاش ناپدید شده و زندگی مستقلی پیدا کرده است. این داستان در سه بخش روایت میشود و به بررسی مفاهیمی مانند هویت فردی و ساختارهای اجتماعی میپردازد. داستان «پالتو» نیز از آثار گوگول است که تأثیر زیادی بر ادبیات روسیه داشته است. این داستان درباره کارمندی است که با خرید یک پالتو جدید، تغییراتی در زندگیاش رخ میدهد. این اثر به بررسی تأثیرات اجتماعی و روانی اشیاء مادی بر انسان میپردازد. دیگر داستانهای مجموعه نیز هر یک به نحوی به بررسی جنبههای مختلف زندگی انسانها میپردازند و تصویری از جامعهٔ روسیه در دورانهای مختلف ارائه میدهند.
کتاب دماغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک روسیه و کسانی که به بررسی مسائل انسانی و اجتماعی از دیدگاه نویسندگان برجسته علاقهمند هستند، مناسب است.
درباره نویسندگان
نیکلای گوگول (۱۸۰۹–۱۸۵۲) نویسنده و نمایشنامهنویس اوکراینیتبار بود که آثارش تأثیر زیادی بر ادبیات روسیه داشت. آنتون چخوف (۱۸۶۰–۱۹۰۴) نیز یکی از برجستهترین نویسندگان داستان کوتاه و نمایشنامهنویسان روسیه بود. لئو تولستوی (۱۸۲۸–۱۹۱۰) با آثار مشهوری چون «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» شناخته میشود. الکساندر پوشکین (۱۷۹۹–۱۸۳۷) بهعنوان بنیانگذار ادبیات مدرن روسیه شناخته میشود. ایوان بونین (۱۸۷۰–۱۹۵۳) نخستین نویسندهٔ روسی بود که جایزهٔ نوبل ادبیات را دریافت کرد. ایساک بابل (۱۸۹۴–۱۹۴۰) و ماکسیم گورکی (۱۸۶۸–۱۹۳۶) نیز از نویسندگان برجستهٔ روسیه بودند که آثارشان تأثیر زیادی بر ادبیات این کشور داشت.
بخشی از کتاب دماغ
«فقط یک نفر غیرنظامی در بین ما بود. حدود سیوپنج سال داشت، به همین دلیل به چشم بزرگتر به او مینگریستیم. تجربیاتش خیلی برایش مفید واقع میشد؛ کمحرفی همیشگی او، رفتار جدی و قاطعی که داشت و زبان تند و نیشدارش، بر ذهن خام ما تاثیر عمیقی گذاشته بود. یک چیز او خیلی اسرارآمیز بود؛ ظاهرش به روسها میخورد، اما اسمش خارجی بود. در گذشته افسر ممتاز هوسار بود. هیچکس نمیدانست چه چیز او را بر آن داشته بود تا از خدمت کنارهگیری و در یک روستای کوچک و نکبتبار زندگی کند. زندگی فلاکتباری داشت، در عین حال خیلی هم مرفه میزیست. مدام پیاده بود و پالتوی زهواردررفتۀ سیاهی به تن داشت، اما همیشه درِ خانهاش به روی افسران هنگ ما باز بود. درست است که غذاهایش هرگز از دو یا سه پرس تجاوز نمیکرد ـ که تازه آن را هم یک سرباز بازنشسته میپخت ـ اما تا دلت بخواهد شامپاین داشت. کسی نمیدانست اوضاع و احوالش چگونه بود و حقوقش از کجا تامین میشد، البته کسی جرئت پرسیدنش را هم نداشت. او مجموعۀ بزرگی از کتاب داشت که بیشترشان مربوط به مسائل نظامی بودند و بینشان رمان نیز پیدا میشد. با اشتیاق آنها را به ما قرض میداد تا بخوانیم و هرگز سراغشان را نمیگرفت؛ از طرفی خود او هم کتابهایی را که قرض میگرفت، پس نمیداد. تفریح اصلیاش هم تیراندازی با یک تپانچه بود. دیوار اتاقش از گلوله سوراخسوراخ شده بود و به لانۀ زنبور میمانست. تنها چیزی که در کلبۀکوچک او تجملی به حساب میآمد، مجموعۀ ارزشمندی از تپانچه بود. مهارتی که با اسلحۀ مورد علاقهاش بهدست آورده بود، باورنکردنی بود. اگر از کسی میخواست یک گلابی را روی سرش بگذارد تا او به آن شلیک کند، هیچکس در قبول این خواسته شک به دلش راه نمیداد.»
حجم
۱۷۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۱۷۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه