کتاب همه چیز ممکن است
معرفی کتاب همه چیز ممکن است
کتاب همه چیز ممکن است نوشتهٔ لف شستوف و ترجمهٔ فرهاد کربلایی است. نشر ثالث این کتاب را منتشر کرده است. این اثر، رسالهای فلسفی در باب ماهیت وجود انسان است.
درباره کتاب همه چیز ممکن است
کتاب همه چیز ممکن است را رسالهای فلسفی دانستهاند که به عمق پرسشگری هستیشناختی و ماهیت وجود انسان پرداخته است. این کتاب توسط یک فیلسوف روسی نوشته شده است. نویسنده، تفکرات سنتی را زیر سؤال برده و خوانندگان را درگیر بررسی عمیق معنای زندگی کرده است. لف شستوف با نام کامل «لف ایزاکوویچ شوارتزمن»، فیلسوف اگزیستانسیالیست یهودی - روسی بود که بهدلیل نقدهایش بر عقلگرایی فلسفی و پوزیتیویسم شهرت داشت. او از جنبشی فراتر از عقل و متافیزیک حمایت و استدلال کرد که اینها نمیتوانند بهطور قطعی حقیقت را دربارهٔ مسائل نهایی و بنیادی انسان از جمله ماهیت خدا یا هستی ثابت کنند. لف شستوف در کتاب «همهچیز ممکن است» برای بررسی تفاوت بین ادبیات روسی و اروپایی، از سبک سخنان فریدریش نیچه استفاده کرده است. این کتاب که در ابتدا در سال ۱۹۰۵ میلادی منتشر شد، نشاندهندهٔ درگیری اولیهٔ شستوف با ابعاد وجودی فلسفه است؛ جایی که او محدودیتهای عقلگرایی و امکاناتی را که فراتر از آن وجود دارد، معرفی میکند. فلسفهٔ لف شستوف عمیقاً تحتتأثیر آثار داستایوفسکی و نیچه است و این تأثیر در کتاب «همهچیز ممکن است» مشهود است.
خواندن کتاب همه چیز ممکن است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب ماهیت وجود انسان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب همه چیز ممکن است
«نور بر ما زیبایی را آشکار میکند، لیکن زشتی را نیز. به چهرهٔ زنی زیبا جوهر گوگرد بپاش تا زیبایی ناپدید شود. هیچ قدرتی بر روی زمین نمیتواند ما را قادر سازد تا با جذبهای مثل قبل به او بنگریم. آیا خالصترین و ژرفترین عشق میتواند تغییر را تاب آورد؟ درست است، ایدئالیستها شتاب خواهند کرد که بگویند عشق بر همهچیز غلبه میکند. اما ایدئالیسم لازم دارد که عجول باشد، چرا که اگر او ما را لحظهای رها کند تا ببینیم، چنین اموری را طوری خواهیم دید که نتوان آنها را به واسطهٔ توضیح، به سهولت بیاهمیت جلوه داد. به این سبب است که ایدئالیستها چنین سخت به منطق چسبیدهاند. در چشمبرهمزدنی منطقْ ما را به دورترین نتایج و پیشبینیها میرساند. واقعیت هرگز نمیتواند از او سبقت بگیرد. عشق ابدی است و در نتیجه یک صورتِ ازریختافتاده همانقدر دوستداشتنی به نظر ما خواهد رسید که یک صورت باطراوت. البته این دروغ است، اما به حفظ ذائقههای قدیمی کمک میکند و خطر را به محاق میبرد. با این حال، خطر واقعی هرگز با کلمات برطرف نشده است. به رغم شیلر و عشق ابدی، در درازمدت جوهر گوگرد پیروز میشود و مرد جوانِ مقبول مجبور میشود معشوقهٔ خود را رها سازد و اقرار کند که یک شیاد است. نور، منشأ زندگی و امیدش، اکنون امید و زندگی را برایش ویران کرده است. او به ایدئالیسم رجعت نخواهد کرد و از منطق متنفر خواهد بود: نور که به نظرش چنان زیبا میرسید شنیع خواهد شد و به تاریکی روی خواهد کرد؛ جایی که منطق و نتیجهگیریهای الزامآورش قدرتی ندارند، لیکن خیال برای همهٔ بوالهوسیهایش آزاد است. بدون نور ما هرگز نمیدانستیم که جوهر گوگرد زیبایی را ویران میکند. نه علم، نه هیچ نوع هنری نمیتواند به ما چیزی را بدهد که تاریکی میدهد. این حقیقت دارد. در روزگار جوانیمان، وقتی همهچیز تازه بود، نور برایمان شادمانی و خوشی عظیمی به ارمغان میآورد. پس بگذار با قدرشناسی به یادش آوریم؛ همچون خیرخواهی که دیگر لازمش نداریم. از اینها گذشته، بیایید قدرشناسی را کنار بگذاریم، چرا که متعلق به فضایل حسابگرانهٔ بورژوایی است: بدهبستان. بیایید نور و قدرشناسی و دلواپسیهای ایدئالیسمِ خودبزرگبین را از یاد ببریم؛ بیایید شجاعانه به ملاقات شبی برویم که درمیرسد. او به ما وعدهٔ سلطهای شگرف بر واقعیت را میدهد. آیا ارزشش را دارد که از ذائقههای قدیمی و عقاید شگرف خود دست برداریم؟ عشق و نور در برابر جوهر گوگرد سودمند نبودهاند. روزگاری با این فکر چه هراسی ما را فرامیگرفت! این عبارت کوتاه میتواند شیلر را به کل منسوخ سازد. ما چشمانمان را بسته و گوشهایمان را گرفتهایم، دستگاههای غولآسای فلسفی ساختهایم تا از ما در برابر این فکر کوچک محافظت کنند، و اکنون... اکنون به نظر میرسد دیگر احساسی به شیلر و دستگاههای عظیم نداریم و افسوسی بر باورهای گذشتهٔ خویش نمیخوریم. اکنون به دنبال واژههایی هستیم که با آنها دشمن پیشینمان را تحسین کنیم: شب، شب تاریک، کر، رسوخناپذیر، مسکون با هراسها. آیا زیبای نامتناهی اکنون در برابر ما پدید نمیآید؟ آیا زیبایی بیانتها و اسرارآمیز هنوز ما را با خود نمیکشد، بسی قدرتمندتر از روز تنگ و پرسروصدا؟ به نظر میرسد گویی آدمی در اندکزمانی احساس خواهد کرد همان قدرتِ پرورندهٔ درکناپذیری که به درون عالم پرتابمان کرد و مقرر داشت که همچون گیاهان به نور برسیم، اکنون به تدریج ما را در جهتی تازه رهسپار میکند؛ جایی که یک زندگی تازه با همهٔ ذخایرش در انتظار ماست. تقدیر مشتاق را هدایت میکند و بیرغبت را میکِشاند. و شاید زمان آن نزدیک باشد که شاعر شوریده، با انداختن نگاهی به گذشتهاش، گستاخانه و شادمان فریاد برآورد:
خویشتن را نهان کن خورشید! گرامی باد تاریکی!»
حجم
۱۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۸ صفحه
حجم
۱۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۸ صفحه