کتاب فیلسوفان کلبی
معرفی کتاب فیلسوفان کلبی
کتاب فیلسوفان کلبی نوشتهٔ ویلیام دزموند و ترجمهٔ نرگس تاجیک نشاطیه است. نشر ثالث این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب فیلسوفان کلبی
ویلیام دزموند در کتاب فیلسوفان کلبی بیان کرده است که در بررسی کلبیگرایی باستان باید تداعیهای منفی کنار گذاشته شوند. کلبیون باستان خیلی چیزها میتوانند باشند، اما ماکیاولیگرایان بیرحم یا نیهیلیستهای ویرانگر نیستند. آنها غالباً دربارهٔ انگیزهٔ انسان بدبینند و میتوانند همعصران خود را بی هیچ گذشتی ریشخند کنند و منفعت شخصی حریصانهای را که در پشت ظواهر زیبا پنهان است، عیان سازند. این نوع ریشخندِ رسواکننده حلقهٔ مشترک بین انواع کلبیگرایی باستان و مدرن است. با اینکه این جنبهای از کلبیگرایی باستان است، تنها یا حتی مهمترین جنبهٔ آن نیست. کلبیون باستان نه تنها بدبین یا نیهیلیست نبودند، بلکه نسبت به طبیعت انسان به طور شگفتآوری خوشبین بودند. از نظر آنها انسان اساساً خوب است. آنها ممکن است به وسیلهٔ آداب و رسوم بد و تصنعات غیرضروری «تمدن» فاسد شده باشند، اما همهٔ اینها قابل حل است: انسان سعادت و خیر طبیعی خویش را با اندکی ریشخند، اندکی تواضع، مقدار زیادی قناعت، زندگی ساده، ترک تمام داراییهای غیرضروری و امیال، و زندگی تجدیدشده در لحظهٔ حال مجدداً به دست خواهد آورد. بهترین افراد کلبی سعی میکردند خودشان چنین حیاتی را بزیند. آنها از دارایی و تعلقات رو میگرداندند، تقریباً برهنه (صرفاً با یک ردا) و سرگردان از شهری به شهر دیگر راه میپوییدند، از زمین تغذیه میکردند، به نیکیِ بخت اعتماد داشتند، هر کجا میتوانستند میخوابیدند و در خیابانها همه را موعظه میکردند که نیاز آدمِ تنگدست اندک است و میتواند به اندازهٔ یک پادشاه شاد باشد. فلسفهٔ آنها آزادی فردی افراطی بود؛ آزادی به قیمت سبک زندگی سخت و زاهدانه، و زیر پا گذاشتن قراردادهای اجتماعی.
خواندن کتاب فیلسوفان کلبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب آرای فیلسوفان کلبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فیلسوفان کلبی
«آیا درست است که کلبیون آنارشیست بودند؟ نظر کروپوتکین از بسیاری جهات نظری بخردانه است. همانطور که دیدیم کلبیون معمولاً خود را مخالف هر نوع اقتدار مستقر تعریف میکردند. «بیاعتبارسازی سکه» یعنی آنها قلمرو اقتدار رسمی و سنت اجتماعی را ترک کردند: ازدواج نکردن، عدم ادعای شهروندی در شهرهای زادگاه یا پذیرفتهشدهٔ خود، نداشتن سمت سیاسی، رأی ندادن در مجلس و محاکم، ورزش نکردن در ورزشگاهها یا رژه نرفتن با شبهنظامیان شهر، و احترام قائل نبودن برای رهبران سیاسی اعم از سخنوران آتنی، پادشاهان هلنیستی یا امپراتورها و سرکنسولهای رومی. چهرههایی مانند اُینومائوس اقتدار دلفی و دیگر غیبگویان را به سخره گرفتند. کلبیونِ خودبسنده صلاحیت خدایان برای اعمال قدرت بر آنها را به کلی رد میکردند. آزاد بودن به معنای نداشتن ارباب است؛ خواه آن ارباب خدا باشد، خواه مجلس سیاسی، مقام عالیرتبه، فرمانده یا همسر. یک کلبی ممکن است ادعا کند که «شهروند دیوژن» یا «شهروند جهان» است، اما در واقع او فقط شهروند خودش است: او از قوانین خودش پیروی میکند و مانند یک سگ آزادانه از اینجا به آنجا میرود. کلبی ممکن بود دوستانی داشته باشد یا حتی ــ در مورد کراتس ــ ازدواج کند، اما این معاشرتها آزادانه انجام میشدند و از روی اجبار اجتماع نبودند. در سطحی کلانتر، جمهوری منسوب به دیوژن به خوبی میتواند به عنوان تجویز یک جامعهٔ آنارشیست فهمیده شود. محتوای دقیق کتاب (و ارتباط آن با جمهوریهای بعدی زنون و خروسیپوس) کاملاً روشن نیست اما اجماع عمدتاً بر تبعیت از شهادت دیوگِنِس لائرتیوس است: «آرمانشهر» دیوژن معابد، دادگاههای حقوقی، ورزشگاهها، سلاح، پول (شاید به جایش سنگهای یکقلدوقل گذاشتند) و تفاوت در لباس پوشیدن مردان و زنان، و شاید به طور کلی لباس را ممنوع کرد. در این آرمانشهر، به جای قانون و خشونتِ تحت لوای دولت، دوستی کامل و «عشق آزاد» شاید حتی تا مرز زنایبامحارم و رابطهٔ جنسی با غریبهها در ملأعام حاکم است. مطمئناً فقط «سگفیلسوفانِ» واقعی مستعد یا شایستهٔ این سعادت آنارشیستیاند و لذا جمهوری دیوژن ممکن است «اجتماع خردمندان» باشد که فقط کلبیون شهروندان آنند. اگر چنین بوده باشد، پس مضامین مشابهْ هم توسط زنون ــ که گفته میشود جمهوری خود را «روی دُم سگ» (یعنی تحتتأثیر کلبیون) نوشته است ــ و هم به وسیلهٔ خروسیپوس موشکافانه مورد بازبینی قرار گرفته است. بعدها فیلودیموس گادرایی آنها را به شدت نقد کرد. او که خودش یک اپیکوری بود، در رسالهٔ جدلیِ در باب رواقیون، رواقیون کلبیشده را با عبارات تندی توصیف کرد که لوکیان و یولیان معمولاً برای تحقیر کلبیونِ عصر خود از آنها استفاده میکردند. اما میتوان حدس زد که دیدگاههای خود دیوژن احتمالاً مثبتتر بوده است: در میان فضیلتمندان، قانون و خشونت آن از بین میرود؛ به طوری که در یک اجتماع فلسفی نیازی به دادگاه (همه عادلند و جرمی مرتکب نمیشوند)، پول (همه در لحظه زندگی میکنند و در ثروت طبیعت سهیمند)، ورزشگاهها (همه در حال حاضر متناسب، قبراق و سالمند) یا قربانیهای معبد (همه خودشان دیندار و خداگونهاند) نیست.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه