دانلود و خرید کتاب چمدان خاکستری احمد محمود سارک اعطا
تصویر جلد کتاب چمدان خاکستری احمد محمود

کتاب چمدان خاکستری احمد محمود

معرفی کتاب چمدان خاکستری احمد محمود

کتاب چمدان خاکستری احمد محمود نوشتهٔ سارک اعطا است. نشر ثالث این ناداستان را روانهٔ بازار کرده است. این کتاب از مجموعهٔ «چرخ گردون» (روایت‌های غیر داستانی) است و روایت‌های سارک اعطا، دخترِ احمد محمود دربارهٔ پدرش را بیان کرده است.

درباره کتاب چمدان خاکستری احمد محمود

کتاب چمدان خاکستری احمد محمود حاوی ناداستان است. این کتاب خاطرات و روایت‌های سارک اعطا، از پدرش احمد محمود است. او در عین حال از خودش، خانه ها، شهرها و زندگی به‌عنوان زنی که سال‌ها کنار یکی از بزرگان ادبیات زیسته، در این جستارها سخن گفته و هویت خود را حفظ کرده است. این کتاب ۳۶ جستار و روایت را در بر دارد.

در یک تقسیم‌بندی می‌توان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشته‌هایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق می‌شود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و به‌دلایلی دیگر شروع به نوشتن می‌کند. در مقابل، در نوشته‌های غیرواقعیت‌محور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز می‌زند و این گونه به‌عنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیت‌محور) طبقه‌بندی می‌شود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم هم‌نوعان است (البته نه به‌معنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدف‌های دیگر ناداستان‌نویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمون‌های بی‌شماری می‌پردازد و فرم‌های گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی می‌تواند شامل این‌ها باشند: جستارها، زندگی‌نامه‌ها، کتاب‌های تاریخی، کتاب‌های علمی - آموزشی، گزارش‌های ویژه، یادداشت‌ها، گفت‌وگوها، یادداشت‌های روزانه، سفرنامه‌ها، نامه‌ها، سندها، خاطره‌ها و نقدهای ادبی.

خواندن کتاب چمدان خاکستری احمد محمود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب جستار و خاطره پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چمدان خاکستری احمد محمود

«دم گاز ایستاده‌ام منتظر تا قهوه بیاید بالا از فیلتر موکاپات. پای راستم درد می‌کند. خیلی نمی‌توانم روی پا بایستم. قهوه بالا می‌آید. نمی‌گذارم جوش بزند. شعلهٔ گاز را خاموش می‌کنم. دو بار چک می‌کنم. ماگ‌ها را پر می‌کنم قهوه. کافی‌میت اضافه می‌کنم. ماگ‌ها را برمی‌دارم.‌ ماگ بهزاد را می‌گذارم روی میز کارش. عصر است و وقت کار بهزاد. بهزاد از ظهر کار می‌کند تا شب. به اتاق‌خواب که می‌آیم بوی گل خرزهره را حس می‌کنم. زنده می‌شوم. سحر و فسون شمیم رؤیایی سفید و صورتی این گل با من بوده است همیشه، از خانهٔ امیریه تا خانهٔ شهرک.

حیاط خانهٔ نارمک خَرزهره ندارد اما بویش هست زیر درخت خرمالو، هم.

برف باریده است. چند خرمالو به شاخه‌های درخت آویزان است. رنگ نارنجی خرمالو کنار سفیدی برف دل‌فریب است. آقاجون شیر آب حوض را گونی بسته است. بشکه‌های آبی نفت را هم ردیف کرده است زیر آلاچیق انگور. مامان بشکهٔ کوچک نفت را می‌برد اتاق تا بخاری را نفت کند. آقاجون زیرزمین است. بخاری علاءالدین پایین روشن است. آلاچیق پیچ امین‌الدوله برفی است. از زیرش رد می‌شوم و سینی غذای احمد محمود را می‌برم پایین. ناهار تاس‌کباب است، غذای مورد علاقهٔ آقاجون. اتاق زیرزمین دودی است. آقاجون زیاد سیگار کشیده است. سینی را می‌گذارم روی قالی، کنار آقاجون. پدر پشت میز نشسته است، درشت و چهارشانه. بالاتنهٔ پدر بنا می‌کند به حرکت کردن، از راست به چپ و باز، به راست و چپ و چند لحظهٔ بعد، همین‌طور که نشسته است و بالاتنه‌اش به چپ و راست حرکت می‌کند به حرف می‌آید. صدایش آرام، پردرد و خفه است. انگار که با خودش حرف می‌زند.۱۰ پدر سرش را تکان می‌دهد، راست و چپ. موی مشکی و پرپشتش که تازه تارهای سفید در آن پیدا شده، پریشان است. حرف می‌زند با خودش: «این چه مصیبتی بود؟...»

دلم می‌لرزد.

«مصیبت؟!»

سرم را بالا می‌گیرم. پدر نگاهم می‌کند و «لبخند تلخ بر لبانش می‌نشیند...» بلند نفس می‌کشد. «خیلی حرف می‌زنم ها؟»۱۱

پدر «با دست دهان خود را می‌بندد و با دهان بیته غُم‌غُم می‌کند، انگار که آوازه می‌گرداند.»

آقاجون زمین سوخته می‌نویسد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۵۶,۵۰۰
تومان