کتاب پنج قصه گزیده از اسکار وایلد
معرفی کتاب پنج قصه گزیده از اسکار وایلد
چاپ هشتم کتاب پنج قصه گزیده از اسکار وایلد نوشتهٔ اسکار وایلد و ترجمهٔ طلیعه خادمیان است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این پنج داستان برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب پنج قصه گزیده از اسکار وایلد
چاپ هشتم کتاب پنج قصه گزیده از اسکار وایلد پنج داستان از نویسندهای نامی است. عنوان این داستانها عبارت است از «شاهزادهٔ خوشبخت»، «دوستان وفادار»، «حکایت بلبل و گل سرخ»، «موشک استثنایی» و «غول خودخواه». این کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب پنج قصه گزیده از اسکار وایلد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره اسکار وایلد
اسکار وایلد با نام کامل «اسکار فینگال ولیز وایلد» متولد ۱۶ اکتبر ۱۸۵۴ است و در ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰ از دنیا رفته است. پدر و مادر وایلد، از طبقهٔ روشنفکر و تحصیلکردهٔ ایرلند بودند و این زمینهای شد تا او بهسرعت و در کودکی، آلمانی و فرانسوی را بهخوبیِ انگلیسی بیاموزد. او در جوانی به کالج ترینیتی در دوبلین رفت و پس از آن در دانشگاه آکسفورد در انگلستان و در رشتهٔ ادبیات کلاسیک تحصیل کرد. او پس از دانشآموختگی، مدتی را در انگلیس و فرانسه و آمریکا گذراند. اسکار وایلد چاپ اشعار و نوشتههایش در مجلات دانشگاهی را از دوران دانشجویی آغاز کرد. در سال ۱۹۰۰ و در ۴۶سالگی، درحالیکه از بیماری مننژیت و تنهایی و انزوا رنج میبرد، در پاریس درگذشت. آلپاچینو، بازیگر و کارگردان مشهور آمریکایی با الهام از یکی از نمایشنامههای اسکار وایلد به نام «سالومه» که در زمان زندگی وایلد، اجازهٔ انتشار در انگلیس نداشت، یک مستند - درام به نام «وایلد سالومه» دربارهٔ زندگی او ساخته است که در جشنوارهٔ ونیز جایزه گرفت. اُسکار وایْلْد در قصههایش با خلق شخصیتهای عجیبی که گاه صفاتی بسیار اغراقآمیز دارند، انسان را به فکر وا میدارد. عنصر «خیال» در همهٔ آثار این نویسندهٔ ایرلندی جایگاه ویژهای دارد. او با خیال خود، خوانندگان داستانهایش را از جهان واقعیت بیرون میکشد و به دنیایی که دوست دارد میبرد. او به نگارش داستان، نمایشنامه، شعر و نثر پرداخته است. از آثار مشهور این نویسنده میتوان به «بادبزن خانم ویندرمیر»، «غول خودخواه»، «ابوالهول»، «سالومه»، «تصویر دوریان گری» و «اهمیت جدیبودن» اشاره کرد.
بخشی از کتاب پنج قصه گزیده از اسکار وایلد
«در سراسر کشور، شادی و شور موج میزد و همه در تدارک جشن عروسی تنها پسر پادشاه بودند. شاهزادهٔ جوان آن روز قرار بود پس از یک سال انتظار، عروس زیبای خود را ببیند. عروس که یک شاهزادهٔ بسیار زیبای فنلاندی بود، سرانجام با سورتمهای به شکل قو، که شش گوزن کوهپیکر آن را میکشیدند، در میان هلهلهٔ مردم، از راه رسید. او با ردای بلندی از پوست خز در میان بالهای قو نشسته بود و رشتههای ظریف نقره در لابهلای موهایش میدرخشیدند. قوی سفید از میان خیابانهای شهر میگذشت و مردم، حیرتزده از اینهمه زیبایی شاهزاده خانم، بر سرش گل میریختند. بهراستی که روی زیبایش از برفهای قلّهها نیز درخشانتر بود. مردم با تحسین میگفتند: «عروس شاهزاده، به یک رُز سفید زیبا میماند.»
شاهزادهٔ جوان با چشمانی به رنگ آبی دریاها، در کاخ بزرگ سلطنتی در انتظار عروسش بود. وقتی خبر نزدیک شدن عروس به قصر رسید، شاهزاده به کنار دروازه رفت تا نخستین کسی باشد که به او خوشامد میگوید. سرانجام سورتمهٔ باشکوه از راه رسید و عروس زیبا، غرق در گلهایی که بر سر و رویش ریخته بودند از آن پیاده شد.
شاهزاده با تعظیم کوتاهی گفت: «من به تصویر چهرهٔ شما دلباخته بودم. ولی خودتان از آنهم زیباترید.»
عروس جوان با شنیدن این حرف از شرم سرخ شد. خدمتکاران دربار که این روزها کارهای زیادی داشتند و مرتب از اینسو به آنسو میرفتند، با دیدن سرخی گونهٔ عروس جوان به یکدیگر میگفتند: «عروس به گل سرخ میماند.»
در این سه روزی که به برگزاری جشن ازدواج مانده بود، کلمات گل سفید و گل سرخ بر زبان درباریان جاری بود. پادشاه پیر، آنقدر ذوق زده شده بود که حقوق همهٔ خدمتگزاران دربار را دو برابر کرد و این خبر در همهٔ شهر پیچید.
آن سه روز سپری شد و سرانجام هنگام برگزاری مراسم ازدواج رسید. جشن باشکوهی برپا شد. عروس و داماد دست در دست هم، زیر چتری از مخمل ارغوانی که با مرواریدهای غلتان تزئین شده بود، بهسوی جایگاه خود رفتند، در بالای مجلس نشستند و در جامهای بلورین نوشیدند. جامهای اسرارآمیزی که فقط عاشقان واقعی میتوانستند از آن بنوشند و اگر دروغگویی آن را در دست میگرفت، جام بلورین بلافاصله مُکدّر میشد. اما آن دو، سرشار از عشقی حقیقی، لب بر جام نهادند و آن را شفافتر از زیباترین الماسهای جهان کردند. پادشاه از فرط شادی باز هم حقوق خدمتگزاران را دو برابر کرد.»
حجم
۴۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۴۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه