کتاب عکاسی از جنایتی عادی
معرفی کتاب عکاسی از جنایتی عادی
کتاب عکاسی از جنایتی عادی نوشتهٔ مجید ادیب زاده است. انتشارات الفبای فرهنگ این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب عکاسی از جنایتی عادی
کتاب عکاسی از جنایتی عادی داستان شخصیتهای متفاوتی است که سرنوشتشان بیارتباط به یکدیگر نیست، حتی با اینکه بعضی از آن ها هیچ ارتباط و شناختی از یکدیگر ندارند. شخصیتهای این داستان در یک امر باهم اشتراک دارند و آن اینکه هیچکدام بیگناه نیستند، با اینکه گناه هیچیک شبیه و به اندازهٔ دیگری نیست! داستان از جایی شروع میشود که عکاسی جوان در درون پارک، چشمش به زنی میخورد که دختر خردسالش را برای بازی و هواخوری به پارک آورده و در حالی که با همان یک نگاه به زن علاقه پیدا کرده، به این فکر است تا بهانهای جور کند و با او دوست شود. این کتاب از یازده فصل تشکیل شده است.
- زنی روی نیمکت پارک؛
- مامور مخفی فراموش شده؛
- پیرمرد و پسرانش؛
- زن، پا در هوا بین گذشته و آینده؛
- پدر و پسر؛
- تفرقه بیانداز و ...؛
- دروغهای بیپایان، پلی برای رسیدن؛
- هیچکس بیگناه نیست!
- وقتی خبرش پیچید!
- زندگی مطابق خواستههای ما نیست؛
- نیمکتهای پارک در انتظار آدمها؛
درباره نویسنده
مجید ادیبزاده داستاننویس و پژوهشگر ایرانی است. او دانشآموخته علم سیاست است و تاکنون کتابهای متعددی در زمینههای نظری، سیاسی، تاریخی و داستانی نوشته است. ادیبزاده کار نوشتن را در دهه ۱۳۸۰ با کتاب «امپراتوری اسطورهها و تصویر غرب: روانکاوی گفتمان ادبی ایران ۱۳۳۲-۱۳۵۶» آغاز کرد. ادیبزاده به کارهای فکری و پژوهشی خود ادامه داد و به ترتیب کتابهای «دموکراسی معرفتی: درباره دموکرتیک شدن دانش»، «مدرنیته زایا و تفکر عقیم: چالش تاریخی دولت مدرن و باروری علوم انسانی در ایران» و «خیزشهای عقلانی شدن در طلوع ایران مدرن» را نوشت. از دیگر آثار پژوهشی او کتاب «تبارشناسی تفکر علمی در ایران» است. او دورهای کوتاه و گذرا، برای روزنامهها بررسی کتاب و مقالههای ژورنالیستی نوشت، اما آن را ادامه نداد. بعد از آن به ادبیات داستانی روی آورد که انتشار این آثار تا ابتدای دهه ۱۴۰۰ به درازا کشید. از کتابهای داستانی او میتوان به این آثار اشاره کرد: «سگی به نام انیشتین»، «بازگشت انیشتین: ادامهی سگی به نام انیشتین»، «انیشتین در جهان موازی: جلد سوم از داستان انیشتین»، «مرگ زوزهکشان میآید: جلد اول، داستان یک قهرمان!»، «مرگ زوزهکشان میآید: جلد دوم، داستان یک تبهکار!»، «کسی از آینده خبر ندارد»، «عکاسی از جنایتی عادی»، «وقتی زنم را حلقآویز دیدم (جلد اول)»، «پیرمردی که به گذشته رفت»، «گاهی الاغها کتاب میخوانند» و «خودکشی محرمانه».
ادیبزاده در داستانهایش نیز همچون آثار پژوهشی خود، دنبال ارائهی دیدگاهی نظری است. او به صرف سرگرم کردن خواننده به سراغ ادبیات داستانی نرفته است، بلکه میخواهد تا در قالب داستان، به مسائل و مشکلات دنیای انسانی بپردازد. سیاست، جنگ، مرگ، ایدئولوژی، تبعیض و نابرابری، جرم و جنایت، تبهکاریهای سازمانیافته، سواستفاده از قدرت، فساد قدرتمندان، قهرمانپردازیهای دروغین، شخصیتهای کاریزماتیک، شرایط حیوانات در جهان انسانی، زندگی زناشویی، رویای بازگشت به گذشته، مسئلهٔ هوش مصنوعی، محیط زیست، جهان آینده، بمب اتمی و جنگهای هستهای، و جنگافزارهای هوشمند، از جمله مسائلی است که در داستانهای ادیبزاده مورد توجه قرار گرفته است. او از بومیگرایی در داستانپردازی پرهیز دارد و برای روایت داستانهایش، از جوامعی خیالی یا بینام و نشان بهره میبرد تا داستانش علاوه بر اینکه رنگی جهانی به خود بگیرد، دربارهی نوع بشر باشد و به دغدغهها و چالشهای زندگی انسانی به شکل عمومی بپردازد. با این وجود، هرگز نمیتوان ادعا کرد که آثار داستانی او از زمانه و اجتماعش بیتاثیر بوده و به دغدغهها و چالشهای زندگی در جامعهی ایران نمیپردازد، اما او ترجیح داده تا فضای داستانهایش فرامکانی باشد.
خواندن کتاب عکاسی از جنایتی عادی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران * پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عکاسی از جنایتی عادی
«زن هنوز مشغول سر و کله زدن با دختر بچهاش بود و زل زدنهای مرد جوان را جدی نگرفته بود که مرد داشت به این فکر میکرد که چقدر دلش میخواهد تا با این زن آشنا شود. از تجربههای قبلی خودش میدانست که این جذابیت ظاهری و جوانی او، در هر موقعیتی به کارش نخواهد آمد. بعضی از زنها هیچوقت به این آشناییهای لحظهای و بدون مقدمه، روی خوش نشان نخواهند داد. او در این چند سال که دنبال جذب مدل برای کارهای تبلیغاتی دیگران یا پروژههای عکاسی خودش بود، آنقدر در پارک و فروشگاه و خیابان بدون مقدمه با آنها وارد گفتگو شده بود که با بیشتر واکنش دختران و زنان آشنا بود. خودش که فکر میکرد هیچ واکنشی از آنها نیست که بخواهد او را غافلگیر کند. گاهی آنقدر نسبت به مهارتها و تجربیات خودش مغرور میشد که خودش را استاد در زنشناسی میدانست. برای همین در همان زمان کوتاه، از لحظهای که آنها را در محیطهای عمومی میدید تا تصمیمش برای جلو رفتن و شروع گفتگو، انواع احتمالات در برخورد زنها با خودش را در ذهنش تجسم میکرد و بر اساس ظاهر آنها، سعی میکرد بهترین گزینه را برای شروع صحبت انتخاب کند و همیشه برای خودش گزینههای جایگزینی هم تعریف میکرد.
جذب کردن زنان برای کار عکاسی، برای او فقط یک علاقه و تفریح نبود، حرفهی اصلیاش بود. موضوع فقط دوستی و آشنایی نبود، او در این مواقع در خودش احساس تعهد کاری میکرد و اعتقاد داشت که این حرفهی اوست و باید به بهترین شکل کارش را انجام دهد. بیشتر آن دخترهایی که در نگاه اول جذب این خصلتهایش میشدند، کوچکترین تصور یا فکری نداشتند از اینکه این جوانِ خوشظاهر دارد کار حرفهایاش را انجام میدهد. آنها هم مثل هر انسانی از جنس مخالف، جوانی را میدیدند که به آنها نزدیک شده و با علاقه و نگاهی خاص، سعی دارد تا باب آشنایی را باز کند. حتی کم نبودند دختران و زنانی که بر اثر تجربه، از این آگاه بودند که جذابیت و رفتارهای توجهبرانگیز در هر مردی، میتواند دلیل کلاش بودنش باشد، اما بیشتر وقتها، جاهطلبی یا نیاز آدمها به روابط انسانی، تجربه و آگاهی آنان را بیاثر میکرد. این طرز فکری بود که مرد جوان از دختران و زنان داشت! او شخصیت پیچیدهای داشت. با وجودیکه میدانست دارد از احساساتش و احساسات طرف مقابلش استفادهی ابزاری میکند تا منافع حرفهایش را پیش ببرد و یا اینکه مدتی خودش را سرگرم کند، گاهی از اینکه آنها را بازی میدهد تا به خواستهی خودش برسد، دچار عذاب وجدان میشد! با اینحال، اینجور احساسات هیچوقت مانع از این نمیشد که عمیق وارد این نوع از روابط شود. او همیشه خودش را هنرمندی با شخصیتی دوقطبی میدید. دو قطب خیر و شر! به دنیای خوبه خوب یا بده بد اعتقادی نداشت و از اینکه آدم خوبه خوبی باشد یا بده بد، خودش را برحذر میداشت. درست یا غلط، او اعتقاد داشت که اکثر آدمها چنین شخصیتی دارند!»
حجم
۶۳۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
حجم
۶۳۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه