کتاب کسی از آینده خبر ندارد
معرفی کتاب کسی از آینده خبر ندارد
کتاب کسی از آینده خبر ندارد نوشتهٔ مجید ادیب زاده است. انتشارات الفبای فرهنگ این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب کسی از آینده خبر ندارد
کتاب کسی از آینده خبر ندارد داستانی تخیلی دربارهٔ کرهٔ زمین است که بهیکباره بر اثر بمبارانهای اتمی نابود میشود و بعد از مدتی، جانداران نجاتیافته از انفجارهای اتمی سعی میکنند تا در منطقهٔ قابل سکونت زمین، تمدن جدیدی شکل دهند! در این تمدن جدید، حیوانات نیز همچون انسانها قادر به حرف زدن هستند و میتوانند مثل آدمها زندگی کنند! با گذر زمان و فروکش کردن هرج و مرج ناشی از انفجارهای اتمی، آنها جمهوری تازهای تاسیس میکنند و حالا حیوانات نیز در کنار انسانها، بخشی از شهروندان این جمهوری تازهتاسیس هستند. در پایتخت این جمهوری تازهتاسیس، یک کارآگاه خصوصی گربهسان زندگی میکند که درگیر پرونده قتل یکی از ژنرالهای برجستهی ارتش متحد میشود. این کتاب از ده فصل تشکیل شده است.
- کسی نمیداند نتیجه دیوانگی چیست؛
- زندگی در یک روز عادی؛
- ما برای ایمانمان زندگی میکنیم؛
- بنبست، انتهای راه نیست؛
- گذشته بازیچهی آینده؛
- سرنخی برای پوشاندن سرِ نخ؟!
- وقتی برای باورش دیگری را کشت؛
- سوالهایی که جوابی نیافت!
- هیولا دستپروردهی باورهای ماست؛
- چهرهای دیگر از تمدن جدید؟!
درباره نویسنده
مجید ادیبزاده داستاننویس و پژوهشگر ایرانی است. او دانشآموخته علم سیاست است و تاکنون کتابهای متعددی در زمینههای نظری، سیاسی، تاریخی و داستانی نوشته است. ادیبزاده کار نوشتن را در دهه ۱۳۸۰ با کتاب «امپراتوری اسطورهها و تصویر غرب: روانکاوی گفتمان ادبی ایران ۱۳۳۲-۱۳۵۶» آغاز کرد. ادیبزاده به کارهای فکری و پژوهشی خود ادامه داد و به ترتیب کتابهای «دموکراسی معرفتی: درباره دموکرتیک شدن دانش»، «مدرنیته زایا و تفکر عقیم: چالش تاریخی دولت مدرن و باروری علوم انسانی در ایران» و «خیزشهای عقلانی شدن در طلوع ایران مدرن» را نوشت. از دیگر آثار پژوهشی او کتاب «تبارشناسی تفکر علمی در ایران» است. او دورهای کوتاه و گذرا، برای روزنامهها بررسی کتاب و مقالههای ژورنالیستی نوشت، اما آن را ادامه نداد. بعد از آن به ادبیات داستانی روی آورد که انتشار این آثار تا ابتدای دهه ۱۴۰۰ به درازا کشید. از کتابهای داستانی او میتوان به این آثار اشاره کرد: «سگی به نام انیشتین»، «بازگشت انیشتین: ادامهی سگی به نام انیشتین»، «انیشتین در جهان موازی: جلد سوم از داستان انیشتین»، «مرگ زوزهکشان میآید: جلد اول، داستان یک قهرمان!»، «مرگ زوزهکشان میآید: جلد دوم، داستان یک تبهکار!»، «کسی از آینده خبر ندارد»، «عکاسی از جنایتی عادی»، «وقتی زنم را حلقآویز دیدم (جلد اول)»، «پیرمردی که به گذشته رفت»، «گاهی الاغها کتاب میخوانند» و «خودکشی محرمانه».
ادیبزاده در داستانهایش نیز همچون آثار پژوهشی خود، دنبال ارائهی دیدگاهی نظری است. او به صرف سرگرم کردن خواننده به سراغ ادبیات داستانی نرفته است، بلکه میخواهد تا در قالب داستان، به مسائل و مشکلات دنیای انسانی بپردازد. سیاست، جنگ، مرگ، ایدئولوژی، تبعیض و نابرابری، جرم و جنایت، تبهکاریهای سازمانیافته، سواستفاده از قدرت، فساد قدرتمندان، قهرمانپردازیهای دروغین، شخصیتهای کاریزماتیک، شرایط حیوانات در جهان انسانی، زندگی زناشویی، رویای بازگشت به گذشته، مسئلهٔ هوش مصنوعی، محیط زیست، جهان آینده، بمب اتمی و جنگهای هستهای، و جنگافزارهای هوشمند، از جمله مسائلی است که در داستانهای ادیبزاده مورد توجه قرار گرفته است. او از بومیگرایی در داستانپردازی پرهیز دارد و برای روایت داستانهایش، از جوامعی خیالی یا بینام و نشان بهره میبرد تا داستانش علاوه بر اینکه رنگی جهانی به خود بگیرد، دربارهی نوع بشر باشد و به دغدغهها و چالشهای زندگی انسانی به شکل عمومی بپردازد. با این وجود، هرگز نمیتوان ادعا کرد که آثار داستانی او از زمانه و اجتماعش بیتاثیر بوده و به دغدغهها و چالشهای زندگی در جامعهی ایران نمیپردازد، اما او ترجیح داده تا فضای داستانهایش فرامکانی باشد.
خواندن کتاب کسی از آینده خبر ندارد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کسی از آینده خبر ندارد
«ده سال از زمان به قدرت رسیدن هیتلر گذشته بود. در این مدت دنیا به شدت تغییر کرده بود. جاندارانی که در جمهوری زندگی میکردند، خودشان را با شرایط تازهای که به آنها تحمیل شده بود، سازگار کرده بودند. آن دسته از جانداران که حاضر به پذیرش قوانین و شرایط جدید نشده بودند، یا تبدیل به شهروندان درجه چهارم شده، یا به مناطقی خارج از سرزمینهای تحت حکومت هیتلر رفته بودند. این مناطق چون هنوز بر اثر تشعشعات اتمی باقیمانده از دوران ویرانگری، آلوده و خطرناک بود، نمیتوانست جانداران زیادی را در خود جای دهد و بیشتر تبدیل به پناهگاه جانداران شورشی شده بود. هیتلر از وقتی جای پایش را در قدرت سفت و محکم کرده بود، درگیر سندرمی شده بود که بیشتر دیکتاتورهای تاریخ به آن دچار میشوند. او چون در گذشتههای دور که پیشوای آلمان بود، تجربهی دچار شدن به این سندرم را داشت، این بار وسواس بیمارگونهی او بیشتر شده بود. همیشه از این ترس داشت که یکی از نزدیکانش به او خیانت کند یا با توطئه از طرف ژنرالهای ارتش روبرو شود. تصور توطئه و ترور، چیزی بود که در آلمان قدیم هم طعم آن را چشیده بود. هر چقدر هم که او در ظاهر، خودش را قوی و نترس نشان میداد، اما به سندرمی دچار شده بود که روزها و شبهای زیادی، او را از درون میترساند و پریشان میکرد. او میدانست که شخصیتی مثل ژنرال آدلر، بیدلیل زندهاش نکرده و از روی عشق و وفاداری مطلق نیست که به او خدمت میکند. آدلر بارها نشان داده بود که دنبال کنترل هیتلر است. حتی مستقیم این موضوع را به رخش کشیده بود که هیتلر، وجود و قدرتش را مدیون اوست. برای دیکتاتورها، همانقدر که وفاداری زیردستان، شیرین و لذتبخش است و بهخاطر این وفاداریشان، همیشه به آنها پاداش قابل توجهی میدهند، دست بالا گرفتن، منت گذاشتن و کوچکترین نشانی از قصد خیانت و توطئه داشتن زیردستان، میتواند برای آنها عقوبتی سخت و دردناک به همراه داشته باشد. همینطور هم شد. هیتلر که دیگر از جایگاه خودش در تمدن جدید مطمئن شده بود، دستور داد که ژنرالهای شورای عالی را دستگیر کنند و به زندان بیاندازند. جای تکتک این ژنرالها، جوانانی به این درجه رسیدند که از حلقهی نزدیک هیتلر بودند. جوانانی که بعضی از آنها، حتی کوچکترین تجربهی نظامیگری هم نداشتند، اما در شیفتگی به هیتلر، از یاران اثبات شده بودند. هیتلر آنها را انتخاب کرده بود، چون میدانست که تکتکشان، از هیچ فداکاری برای او دریغ نخواهند کرد. این را هم میدانست که جوانی و بیتجربگی آنها، تا سالهای سال مانع از این میشود که آنها به فکر توطئه برای جانشینی او باشند.»
حجم
۵۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۵۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه