کتاب مرگ زوزه کشان می آید (جلد دوم)
معرفی کتاب مرگ زوزه کشان می آید (جلد دوم)
کتاب مرگ زوزه کشان می آید (جلد دوم) نوشتهٔ مجید ادیب زاده است. انتشارات الفبای فرهنگ این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب مرگ زوزه کشان می آید (جلد دوم)
کتاب مرگ زوزه کشان می آید (جلد دوم) روایتهایی داستانی دربارهٔ زندگی و آدمهاست در مواجهه با پدیدهٔ مرگ! قرار است هر جلد از زاویهای خاص و با داستانی متفاوت به این موضوع بپردازد. داستان این کتاب در فضای ناشی از دوران همهگیری کرونا رخ میدهد. در این داستان شخصیتهای متفاوتی حضور دارند، اما شخصیت اصلی آن مردی به نام دکتر سیاهپوش است که همسرش را بر اثر بیماری کرونا از دست میدهد. همسر او، نرگس، پزشک متخصص بیماریهای عفونی و سرپرست بخش بیماران کرونایی بیمارستان بود. مرگ غیرمنتظره نرگس چنان تاثیری روی دکتر سیاهپوش دارد که تصمیم به خودکشی میگیرد و تلاش میکند تا به هر شکل شده خودش را بکشد...
خواندن کتاب مرگ زوزه کشان می آید (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مرگ زوزه کشان می آید (جلد دوم)
«دکتر سیاهپوش مرد خودساختهای بود. آدمی که از همان کودکی با تلاش و سختی، خودش را به سمت بالا کشانده و با ورود به دانشکدهی پزشکی، راههای موفقیت را یکی بعد از دیگری طی کرده بود. او هر چقدر که در کودکی طعم محرومیت را چشیده بود، در بزرگسالی با کسب تخصص در جراحی زیبایی و پلاستیک، به سطح بالایی از رفاه و ثروت رسیده بود. مردی با چنین موفقیتهایی هر چقدر هم که مرگ را دور از انتظار نمیدید، اما برای لحظهای به مرگ فکر نمیکرد و حالا حالاها در زندگی خودش یا همسرش، منتظر پیدا شدن سروکلهی مرگ نبود. او و همسرش در مهمانیهای بسیاری حضور پیدا میکردند و در هر جمع که وارد آن میشدند، برای زندگی و زنده ماندن دیگران تلاش میکردند. با جمع کردن پول برای درمان بیماریهای خاص و صعبالعلاج، یا حمایت از فعالیتهای آموزشی برای آگاهیرسانی به مردم که چگونه با زندگی سالم و انجام به موقع آزمایشهای ضروری، جلوی خیلی بیماریها یا گسترش آن را بگیرند. زن و شوهر هیچوقت از این تلاشهای خود خسته نمیشدند و هر دو در کنار هم به فعالیت برای نجات جان انسانها به اندازه توانشان میپرداختند. حالا دکتر سیاهپوش با این اتفاق غیرمنتظره روبرو شده بود که صبح روز قبل، از همسرش جلوی در منزل جدا و فردای آن روز در مطب خودش به او خبر داده بودند که همسرش مرده است. وقتی آنها از هم جدا میشدند، قرار بود همسرش شب را هم به عنوان شیفت ویژه در بیمارستان بگذراند و اینطور که به او خبر دادند، همان شب کمی کسالت پیدا کرده و فردایش با وخامت حال در یکی از تختهای بیمارستان بستری شده، اما خواسته تا به همسرش خبر ندهند و مایل نبوده که او را بیجهت نگران کند. هنوز یک ساعتی از وخامت حال او نگذشته بود که بر اثر لخته شدن خون در داخل قلبش، فوت میکند.
برای آدمی مثل دکتر سیاهپوش قبول این واقعیت ممکن نبود. او با اینکه میدید هر روز تعداد زیادی آدم در سراسر دنیا، در سنین مختلف، یکی بعد از دیگری از این بیماری میمیرند، و در این میان هیچ استثنایی بین پزشک و غیرپزشک وجود ندارد، اما چنان برایش غیرمنتظره بود که همان لحظهی شنیدن خبر، در هم فرو ریخت. آن آدم خودساخته که هیچکس و هیچچیز تا آن روز نتوانسته بود او را به چنین وضعیتی دچار کند، با مرگ زنش انگار که دیگر بهانهای برای قوی بودن و زندگی کردن نداشت. زن و شوهر وقتی در ابتدای راه جوانی قرار داشتند، برای بار اول یکدیگر را در محیط دانشکدهی پزشکی ملاقات کرده بودند. زن هنوز دختری نوجوان بود که تازه وارد پانزده سالگی شده و چون باهوش و به شدت درسخوان بود، چند سالی را جهشی خوانده و موفق شده بود تا سه سال زودتر وارد دانشکدهی پزشکی شود. خود دکتر سیاهپوش هم آن زمان تازه هفده ساله شده بود و یک سال زودتر پا به دانشکده گذاشته بود. هر دو در حالی که در اردوی معرفی دانشگاه شرکت کرده بودند، از اینکه بین دانشجوهای تازهوارد سن کمتری داشتند، نظرشان به یکدیگر جلب شده و این سرآغاز یک دوستی بین آنها بود. دوستی و ارتباط بینشان چنان بود که بعد از پنج سال، در حالی که هنوز دورهی پزشکی را به پایان نرسانده بودند، تصمیم به ازدواج با یکدیگر گرفتند. اگر از هر یک از آن دو نفر میپرسیدی، معتقد بود که هر لحظه از زندگی آنها با عشقی ابدی به دیگری گره خورده است. با اینکه بعداً در طول زندگی مشترک، متوجه شدند که دکتر سیاهپوش قادر به بچهدار شدن نیست و تمام این سالها را بدون داشتن فرزند طی کرده بودند، اما این عشقی که آنها بین خود احساس میکردند، هیچگاه کم نشد و از بین نرفت.»
حجم
۷۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۷۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه