کتاب جیب بری
معرفی کتاب جیب بری
کتاب جیب بری نوشتهٔ جو اورتن و ترجمهٔ امیرحسین بیات است. نشر قطره این نمایشنامهٔ انگلیسی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب جیب بری
کتاب جیب بری (Loot) حاوی یک نمایشنامهٔ معاصر انگلیسی است. این نمایشنامه دو پرده و شش شخصیت دارد. نمایشنامه از یکی از اتاقهای خانهٔ «مکلیوی» آغاز شده است. عصر است. دری شیشهای سمت چپ و دری سمت راست صحنه قرار دارد. تابوتی روی سهپایه و بر روی صحنه قرار دارد. مکلیوی، اندوهگین کنار یک پنکهٔ برقی نشسته است. داستان این نمایشنامه چیست و او کیست؟ این متن نمایشی را بخوانید تا بدانید.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب جیب بری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی قرن ۲۰ انگلستان و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جیب بری
«ترسکات: من ترسکاتم.
مکلیوی: این دیگه چه اسمیه؟ اسم مرکبه؟ تو آدم نیستی، مطمئنم. ظاهراً وسط یه ماجرای بینسیارهای گیر افتادیم. (خطاب به فی) حتماً تو تاریکی میدرخشه. (خطاب به ترسکات) یالا! برام اهمیتی نداره چه قدرتهای خاصی داری. من یه جواب درست و حسابی میخوام.
ترسکات پر از آرامش و سکوت است.
میرم خونهٔ کناری و اونها دوبلینی هستن. حتی اگه فرشته هم باشی، حالت رو جا میآرن.
ترسکات: قبلاً بهت راجع به ترک کردن این اتاق هشدار دادم. یا کاری که بهت میگم رو میکنی یا تاوانش رو پس میدی.
مکلیوی: تاوانش رو پس میدم.
ترسکات: اجازهٔ این کار رو بهت نمیدم.
مکلیوی: تو حق نداری جلوم رو بگیری.
ترسکات: اینطور نیست. من در حال انجام دستورم.
مکلیوی: دستور کی؟
ترسکات: افسر مافوقم.
مکلیوی: فکر نکنم همچین آدمی وجود داشته باشه!
ترسکات: اگه خودت رو کنترل نکنی مجبور میشم حالیت کنم.
مکلیوی: من میدونم داریم تو کشوری زندگی میکنیم که احترام به قانون تو اون انگشتنما شده. اگه سهتا زن دادستان و یه عضو لیبرال پارلمان بخوان، به چراغهای راهنمایی قدرت دستگیر کردن میدن. اما تاحالا نشنیدم کارگر ادارهٔ آب یه پسرکی رو بهخاطر دزدیدن سیب دستگیر کنه، چه برسه به یه مرد بالغ.
سکوت. ترسکات بهآرامی پیپ را از دهانش بیرون میآورد. پیش از سخن گفتن به حرفهایش فکر میکند.
ترسکات: اگه چند لحظه با دقت به حرفهام گوش کنین، قول میدم به جواب تمام سؤالهاتون برسین. این بازی نیست. وظیفهٔ منه و باید اون رو به نحو احسن انجام بدم.
در سمت راست باز است، دنیس و هَل با جنازه وارد میشوند. ترسکات بادقت به آنها نگاه میکند. با پیپ خود به جنازه اشاره میکند.
میخواین با اون چی کار کنین؟
دنیس: میبریمش بیرون.
ترسکات: چرا؟ میخواد هوا بخوره؟
هَل: بندازیمش سطل زباله.
ترسکات: اینکه زباله نیست، چرا آوردینش این اتاق؟
هَل: یه افسر پلیس تو گاراژه.
ترسکات: مطمئنم با مانکن یه خیاط مشکلی نداره.
هَل: میخواست لختش کنه.
دنیس: درست نیست.
هَل: کاتولیکه.
ترسکات: (تحقیرکنان) چیزهایی که میگین واقعاً احمقانن. (میخندد.) ها، ها، ها. ببرش تو گارژ. اون کاری به کارش نداره. زن و بچه داره.
کسی تکان نمیخورد. ترسکات پیپ میکشد، پیپ را از دهانش بیرون میآورد.
یالا! ببرینش.
فی: نه! میخوام اینجا باشه.
ترسکات: چرا؟
فی: ارزشمنده.
ترسکات: طی این چند دقیقه ارزشش رفت بالا؟
فی: نه.»
حجم
۹۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۹۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه