دانلود و خرید کتاب بلوای خفته گان محمدجان تقی بختیاری

معرفی کتاب بلوای خفته گان

کتاب بلوای خفته گان نوشتهٔ محمدجان تقی بختیاری است. انتشارات افراز این رمان افغانستانی را منتشر کرده است. این رمان از مجموعه‌های «داستان امروز افغانستان» و «داستان همسایه» است.

درباره کتاب بلوای خفته گان

کتاب بلوای خفته گان رمانی افغانستانی نوشتهٔ محمدجان تقی بختیاری است. محمدجان تقی بختیاری در این رمان داستانی از روستای «بلاق‌دره» را روایت کرده است. شخصیت‌های اصلی این داستان «دلاور»، «سیدآخوند»، «زیور» و «مراد» هستند. هرکدام از شخصیت‌ها هر کدام سرگذشتی متفاوت در تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان را از سر می‌گذرانند. نویسنده در این اثر تلاش کرده از بخشی از تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان را ترسیم کند. به عقیدهٔ برخی کتاب حاضر در سبک رئالیسم جادویی نگاشته شده و نویسنده از این سبک برای ایجاد ارتباط میان واقعیت و خیال نمایان بهره برده است. 

خواندن کتاب بلوای خفته گان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی افغانستان و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بلوای خفته گان

«دو مرد بیش‌تر از هر کس دیگر در کار اعمار سرک سهم دارند. هر دو، مردانی استخوانی و چهارشانه‌اند؛ اما یکی از آن دو بلندقدترین مرد دره بود. دیگری کوتاه، اما زرنگ و جدی. کار در همان ماه اول از پشت بوم گذشت. چیزی که بیش از همه باعث کُندی کار گردید چند سنگ‌لاخ بزرگ در مسیر راه بود. بیش از صد نفر چند روز بالای آن کار کردند؛ اما حتا نتوانستند از اولین سنگ‌لاخ راه را باز کنند. روز دیگر تقریباً همه از این کار مأیوس شده بودند. در آخرین ساعات روز که قرار بود کار برای همیشه تعطیل گردد، نیم ساعت صحبت و مشورت آن دو مرد به چیزی انجامید که سرنوشت بلاق‌دره را کاملاً دگرگون ساخت.

آن دو نفر یکی قدم‌زوار و دیگری همان مرد طیاره‌وان بود. قوماندان مراد برای او گفته بود که در سپاه جبههٔ بلاق‌دره هیچ هواپیمایی وجود ندارد تا او به پرواز درآورد. کار سرک‌سازی که آغاز شد او به یک نام کاملاً تازه به فعالیت جدید آغاز کرد. کلمهٔ «انجنیر» به اندازهٔ همهٔ چیزهای نو در بلاق‌دره تازه و عجیب بود.

شام همان روز قدم‌زوار سوار موتری شد که سال‌ها قبل خودش آن را برای اولین‌بار در چیک‌تومور آورده بود. موتر اوراق گشته بود. دیگر صدای اِنجن آن با آواز آب‌های خروشان دریا نمی‌آمیخت. رنگ زرد طلایی آن جلایش نداشت. شیشه‌هایش دَرزدَرز گردیده بودند. سطوح صاف پَمپرهای جلویی خش برداشته و حتا یک‌بار در مواقع اضطرار سمت چپ آن به سنگی در کنار جادهٔ تصادم کرده بود. چوکی‌هایش پاره و کنده شده بودند و حین راه رفتن مثل کوهان شتر بالا و پایین می‌پرید و غرچ‌غرچ صدا می‌داد.

قبل از آن‌که شام فرا رسد هر دو مرد راهی چیک‌تومور شدند. انجنیر رو به قدم‌زوار گفت که او پس از نابود شدن طیاره‌اش دایم احساس دل‌تنگی می‌کند. رنگ چهرهٔ قدم‌زوار تیره و تار گشت. انگار لحن صدای انجنیر کنایه‌آمیز بود و قدم‌زوار را شماتت می‌کرد که این موتر روزگاری به تو تعلق داشته است. چگونه او همه چیز را می‌داند. قدم‌زوار به موشکافی‌های بی مورد این مرد شک کرد؛ اما هر چه بود به کمال خود می‌ارزید. سحرگاه روز دیگر چهل سیر مواد انفجاری بر پشت کجاوهٔ موتر به بلاق‌دره رسید. یکی از بمب‌های سه‌صد کیلویی در میان خرابه‌های تعمیر علاقه‌داری چیک‌تومور، منفجر ناشده باقی مانده بود. به همان آسانی که آن شب انجنیر بمب را باز کرد، قدم‌زوار تا دو ماه دیگر تمام پیچ و شکن سنگلاخ‌ها را تا سرک «اجرستان» هموار کرد. از آن‌جا یک دو راهی قرار داشت که یکی به ارزگان شمالی و بامیان و دیگری به صفحات شمال کشور منتهی می‌شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۲۶۰,۰۰۰
تومان