کتاب سال کتاب
معرفی کتاب سال کتاب
کتاب سال کتاب نوشتهٔ آندریا چنگ و ترجمهٔ پرناز نیری است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است؛ جلد اول از مجموعهٔ «سالهای آنا«.
درباره کتاب سال کتاب
کتاب سال کتاب دربردارندهٔ یک رمان برای گروه سنی نوجوان است. این رمان ۱۷ فصل دارد. در این اثر با «آنا وَنگ»، برادرش «کِنی»، پدر و مادر او آشنا و همراه میشوید. روایت از جایی آغاز شده است که «رِی» (گذربان مدرسه) با جلیقهای نارنجی که زیر نور خورشید اول صبح میدرخشید، کنار جدول خیابان منتظر آنها ایستاده بود. داستان چیست؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب سال کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سال کتاب
«روز ۲۲ مارس یک مهمانی میدهیم که روز اول بهار و برابری ساعت شب و روز را جشن بگیریم. خانم سیمونز از ما میخواهد که همه میزها و صندلیها را به ته کلاس هُل بدهیم. بعد یک بازی میکنیم که باید هر کسی پیش خودش یک کلمه را انتخاب کند و بقیه کلمه را حدس بزنند. من کلمهٔ پیادهرو را انتخاب میکنم. برای اینکه نشان بدهم، اول یک بار دور کلاس راه میروم، همه اشتباهی میگویند راه رفتن. بعد یک فکری دیگری به نظرم میرسد. روی تخته اسم یک کتاب معروف را مینویسم: آنجا که پایان مییابد.
لورا دستش را تندتند تکان میدهد و میگوید: «پیاده رو، پیادهرو!»
هر کدام دو امتیاز میگیریم و آخرسر، تیم ما برنده میشود. اول شیرینی برنجکی سبز رنگی که مامان لوسی درست کرده، میخوریم و بعد تخم مرغ شانسی شکلاتی. من و لورا کیسهٔ بنددارِ خانم سیمونز را به او میدهیم که خیلی هم خوشش میآید: «این کیسهٔ ناهار جان میدهد برای وقتهایی که میروم دوچرخهسواریهای طولانی.» و هم زمان، هر دوی ما را بغل میکند.
خانم سیمونز به هر کدام از بچهها یک پاکت میدهد: «توی پاکتها، تکلیفهایی است که باید برای سال آینده آماده کنید و همینطور کارنامههای ترم آخرتان. خواهش میکنم کارنامههایتان را توی خانه با مامان و بابا مرور کنید و بعد از تعطیلات بهاره با امضای آنها به من برگردانید.»
من نگران کارنامهام نیستم، چون میدانم از همهٔ درسها الف گرفتم جز دستخطم، اما میخواهم بدانم که معلم سال بعدمان چه کسی است. خانم مدیر هیچ وقت جواب نامهام را نداد. شاید نامهای که برایش نوشته بودم، متقاعدش نکرده بود.
حالا دیگر دل تو دلم نیست که زودتر بدانم معلم سال بعدمان کیست. برای همین، در پاکتی را که خانم سیمونز همین الان به ما داد باز میکنم و یواشکی نگاهی داخل پاکت میاندازم. اسم معلم سال بعد سیلوستر است. حالا این سیلوستر کی هست؟ خانم سیلوستر است یا آقای سیلوستر؟ نکند سیلوستر اسم اولش است؟ شاید یک خانم معلم جوان و تازهکار است، با یک خرمن موی وزوزی. شاید هم از خانم سیلوستر اصلاً خوشم نیاید. شاید خانم رابینسون هیچوقت فرصت نکرده نامهٔ من را بخواند، یا شاید هم دلیلهای من به اندازهٔ کافی متقاعدش نکرده.
لوسی میگوید: «اجازه نداشتیم قبل از رسیدن به خانه، در پاکتها را باز کنیم.»
سرم را بلند میکنم. میبینم لورا هم دارد یواشکی توی پاکت خودش را نگاه میکند. زیر لب ازش میپرسم: «تو با کدام معلم افتادی؟»
میگوید: «سیلوستر. حالا این سیلوستر کی هست؟»
میگویم: «معلم من هم سیلوستر است. تا حالا اسمش را نشنیدم.»
-من هم همینطور.
دلدردم شروع میشود، برای همین سرم را روی میز تحریرم میگذارم.»
حجم
۷۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۷۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه