دانلود و خرید کتاب آوار مریم عربی
تصویر جلد کتاب آوار

کتاب آوار

نویسنده:مریم عربی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آوار

کتاب آوار نوشتهٔ مریم عربی است. انتشارات مروارید این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است؛ یک «رمان جاده‌ای».

درباره کتاب آوار

کتاب آوار دربردارندهٔ یک رمان معاصر و ایرانی و دربارهٔ سه دختر است که در پی زلزله‌ای، با وجود عدم داشتن میل باطنی خود، راهی سفری دور و دراز می‌شوند. آن‌ها در این سفر مجبورند با ترس‌های خود مواجه شوند و رازهایی را از گذشتهٔ پردرد خود برملا کنند. «میترا»، «مائده» و «ژیلا» نام این سه شخصیت است. مریم عربی برای روایت رمان «آوار»، زاویه‌دید دانای کل محدود را برگزیده است تا بتواند به ذهن شخصیت‌ها نزدیک شود و دنیا را از دریچهٔ نگاه آنان ببیند. او که خود منتقد ادبیات است، دانش روایی خود را برای سامان‌بخشی بهتر به روایت خلاقه‌اش به کار برده است؛ همچنین با آگاهی از اهمیت عنصر مکان در روایت‌پردازی، توانسته توصیفاتی در جهت ترسیم اتمسفر و برانگیختن حس هم‌ذات‌پنداری با شخصیت‌ها ارائه دهد. گفته شده است که مریم عربی به قواعد ژانری به‌خوبی آگاه است و آن‌ها را رعایت می‌کند؛ این مهم از شیوهٔ روایی کتاب «آوار» و رفت و برگشت در زمان‌های مختلف هویدا است. رمان آوار را که ده فصل دارد، در سبک «رمان جاده‌ای» دسته‌بندی کرده‌اند. 

خواندن کتاب آوار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آوار

«از کنار ساختمان شهرداری پیچیدند. شوره‌زار سفید و وسیع، پهن شده بود پشت شهر. از همین‌جا گونی‌های روی هم تلنبارشده به چشم می‌خورد ولی خبری از مردها و بچه‌هایی نبود که تا دم‌دمای غروب لای نمک این شوره‌زار می‌چرخیدند و گونی‌گونی نمک پر می‌کردند. بند بلند کیف چرمی را چند بار از این شانه به آن شانه کرد. راتین دست دراز کرد. «انگار بدجور سنگینه، بذار کمکت کنم.»

میترا جواب نداد. مسخِ سفیدیِ شوره‌زار، کیف را دودستی جلویش نگه داشت. راتین دستش را پس کشید و چشم دوخت به کلبه که به‌نظر می‌آمد هنوز سرپا باشد.

از لای دیوارهای آجری ساختمان سالن شهرداری، از تک‌تک پنجره‌های بلند و باریکش انگار همهمهٔ بچه‌ها بیرون می‌ریخت. جیغ و گریه. راتین قبل از ظهر وقتی ماشین رسید، وقتی میترا ول کرد و رفت دنبال مشدی‌کربلایی تا الان ده‌ها بار رفته بود و برگشته بود این‌جا. سر بلند کرد رو به پنجره‌های بلند و صفحهٔ گوشی را باز کرد. چشم‌های میترا هنوز زل زده بود به شوره‌زار. راتین گفت: «باورت می‌شه تا الان بیشتر از پنجاه‌شصت‌تا بچه این‌جا جمع باشن؟ این‌ها بیرون می‌موندن تا صبح دوام نمی‌آوردن.»

صفحهٔ گوشی را با انگشت بالا کشید. «دقیقاً پنجاه‌وهفت‌تا رو من آوردم. با اسم و نشونی، اسم پدر و مادر. بعضی‌هاشون این‌قدر کوچیک بودن یا ترسیده بودن که اسم هیچکی یادشون نبود.»

رو کرد به میترا که انگار توی این دنیا نبود. نه می‌دید نه می‌شنید. راه می‌رفت رو به سفیدی. تندتند. صدای چرق‌چرق استخوان‌های زانویش می‌آمد. راتین نفس‌نفس می‌زد. گفت: «طفلکی‌ها رو به اهالی اون دوروبر نشون می‌دادم. بالاخره یکی تو محله پیدا می‌شد بشناسدشون.»

میترا یک‌دفعه برگشت رو به راتین. کیف را نشان داد. «از این‌همه مدرک و پروندهٔ کلاسه‌شده، تموم دقتت معلومه. دیگه نمی‌خوام از بقیۀ کارهات بدونم.»

راتین ایستاد. پالتو را روی دوشش صاف کرد. با هر چند قدم راه رفتن سُر می‌خورد از روی شانهٔ گچ‌گرفته که توی آستین نبود. یقهٔ پالتو را جلو کشید و نگه داشت. «میترا من این‌ها رو نگه داشتم برای تو. تو هیچ‌وقت نخواستی ببینی. چند بار اومدم دم خوابگاه و تو نیومدی پایین؟»

ـ فکر کردی من تو رو گناهکار می‌دونم؟ آره، ولی نه برای مرگ سوفی نه برای تبرئه شدنت. من همۀ این‌ها رو صد بار از دهن خانم‌جان شنیدم. قتل غیرعمد. عفو خانم‌جان نه عفو رهبری.»

ـ تو حرف‌های خانم‌جان را هم باور نکردی. این‌ها برای همچی روزی بود.

راه افتاد دنبال میترا که جلوتر می‌رفت. دست کرد توی جیب پالتو دنبال چیزی که خودش هم نمی‌دانست. میترا برگشت رو به راتین. با دست شانهٔ راتین را تکان داد و دوباره برگشت رو به مقابل. مثل آدم‌آهنی که کارهای برنامه‌ریزی‌شده‌اش را انجام می‌دهد. گفت: «می‌دونستی چقدر عاشقته، بدون تو جایی نمی‌ره ولی باز هم موندی. رنج سوفی رو دیدی ولی برات چیزهای دیگه مهم بود.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

حجم

۲۳۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان