کتاب دشمن عزیز
معرفی کتاب دشمن عزیز
کتاب دشمن عزیز نوشتهٔ جین وبستر و ترجمهٔ ثمین نبی پور است. نشر افق این رمان آمریکایی را منتشر کرده است؛ ادامهٔ ماجراهای «بابا لنگدراز».
درباره کتاب دشمن عزیز
کتاب دشمن عزیز حاوی یک رمان آمریکایی است که ادامهٔ ماجراهای رمان محبوب و مشهور «بابا لنگدراز» است. در رمان «دشمن عزیز» همچنان با شخصیتهایی مانند جودی و سالی و... همراه میشوید. این کتاب در قالب یک مجموعه نامه نوشته شده است؛ نامههایی که به قلم «سالی مک براید»، همکلاسی و بهترین دوست «جودی ابوت» نوشته شده است. از جمله دریافتکنندگان نامهها میتوان به جودی، «جرویس پندلتون» (همسر جودی و رئیس یتیمخانهای که سالی آنجا مشغول کارکردن است)، «گوردون هالوک» (نمایندهٔ ثروتمند کنگره و نامزد سالی در سالهای بعد) و در نهایت پزشک یتیمخانه که یک اسکاتلندیِ ترشرو به نام «رابین سندی مک ری» است و سالی در نامههایش به او میگوید «دشمن عزیز»، اشاره کرد. جین وبستر نویسندهٔ این رمان است.
خواندن کتاب دشمن عزیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و رمان در قالب نامهنگاری پیشنهاد میکنیم.
درباره جین وبستر
آلیس جین چندلر وبستر (Alice Jane Chandler Webster) معروف به جین وبستر در ۲۴ ژوئیهٔ ۱۸۷۶ به دنیا آمد. او رماننویس و نمایشنامهنویسی آمریکایی بود که آثار برجستهای همچون «بابا لنگدراز»، «تنها پَتی» و «دشمن عزیز» را به رشتهٔ تحریر درآورد. جین وبستر سبکی ساده و روان داشت و دیدگاههای اجتماعی و سیاسی خود را در نوشتههایش مطرح میکرد. آثار او اغلب با شخصیتهای اصلی زن جوان قدرتمند و دوستداشتنی مشخص میشوند که از نظر اخلاقی و اجتماعی بلوغ و بلوغ فکری را تجربه میکنند. آثار او حاوی طنز، دیالوگهای صریح و دارای قابلیت تفسیرهای اجتماعی است. یکی دیگر از خصوصیات سبک او این است که مخاطبانش در محدودهٔ سنی خاصی قرار نمیگیرند. از این دیدگاه شیوهٔ نگارش او بسیار شبیه به «مارک تواین» است. یکی از دلایل این تأثیرپذیری خویشاوندی مادر جین با مارک تواین و علاقهمندی و مطالعهٔ بسیار آثار او در نوجوانی دانسته شده است. کتاب «راز مزرعه چهار آبگیر» نیز از آثار داستانی این نویسندهٔ آمریکایی است. جین وبستر در ۱۱ ژوئن ۱۹۱۶ درگذشت.
بخشی از کتاب دشمن عزیز
«نوانخانهٔ جان گریر
شنبه، ساعت ۶:۳۰ صبح!
عزیزترین عزیزانم، دشمنجان
«یک روز بهزودی اتفاقی زیبا رخ خواهد داد.»
امروز صبح که از خواب بیدار شدی و حقیقت را به خاطر آوردی، بهتزده نشدی؟ من که بهتم زده! تا دو دقیقه نمیتوانستم بفهمم چه شده که چنین خوشحالم.
هوا هنوز روشن نشده، اما من بیدارِ بیدارم و هیجانزده و مجبورم برایت بنویسم. این نامه را به وسیلهٔ اولین یتیم قابلاعتمادی که جلوی چشمهایم سبز شود، برایت میفرستم و پاکت نامهام کنار سینی صبحانهات، که حریرهٔ جوی دوسر است، خواهد نشست.
بیصبرانه منتظرم ساعت چهار امروز بعدازظهر از راه برسد و دوباره پیش تو برگردم. فکر میکنی خانم مکگورک تحمل این بیآبرویی را داشته باشد که من تنها و بدون حضور یک یتیم، دو ساعت پیش تو بمانم؟
حنایی حقیقتاً قصد داشتم به قولم پایبند بمانم و دستت را نبوسم و اشکم روی روتختیات جاری نشود، اما فکر کنم هر دو کار ازم سر زد ـ و حتی بدتر از اینها! مسلماً تا وقتی از آستانهٔ در نگذشته و تو را با آن حال و روزت، پوشیده در بند با موهای آشفته ندیده بودم که به بالش تکیه زده بودی، خودم هم نمیدانستم چقدر برایم عزیزی. حقا که دیدنی شدهای. اگر اکنون که یکسوم از بدنت زیر گچ پنهان شده و لباس بیماری به تن داری چنین عاشقانه دوستت دارم، میتوانی تصور کنی وقتی دوباره بهبود یابی و خودت شوی، چقدر عاشقت خواهم بود!
اما عزیزترینِ عزیزانم، رابینجان، تو دیگر عجب مرد احمقی هستی! در آن ماههایی که رفتارت زننده و اسکاتلندی بود، چطور باید به خواب میدیدم که مرا دوست داری؟ بیشتر مردها وقتی رفتاری شبیه رفتار تو ازشان سر میزند، بههیچوجه نشانهٔ محبت و علاقهشان نیست. ای کاش تنها کورسویی از واقعیت را بهم نشان داده بودی، شاید از این طریق، هر دویمان را از چند غم و اندوه نجات میدادی.
اما نباید به گذشته نگاه کنیم، ما باید چشمانتظار آینده باشیم و هر دو، شکرگزار. دو دلیل شادیآور در زندگی از آنِ ما خواهد بود: ازدواجی دوستانه و شغلی که عاشقش هستیم.
دیروز پس از اینکه خانهات را ترک کردم، گیج و سردرگم تا نوانخانه پیاده رفتم. میخواستم تنها باشم و فکر کنم، اما مجبور بودم برای شام، پذیرای پرسی و بتسی و خانم لیورمور باشم (که از قبل دعوتشان کرده بودم) و پس از آن به طبقهٔ پایین بروم و برای بچهها سخنرانی کنم. جمعهشبها ـ موقع دیدار دستهجمعی ماست.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۲۸ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۲۸ صفحه