کتاب طنزآوران جهان نمایش ۲۷
معرفی کتاب طنزآوران جهان نمایش ۲۷
کتاب طنزآوران جهان نمایش ۲۷ نوشتهٔ کلود ریش و پی یر شنو و ترجمهٔ داریوش مودبیان است. نشر گویا این کتاب را منتشر کرده است. این اثر دربردارندهٔ نمایشنامههای «بالاپوشی برای زمستان» و «عافیت باشه!» است.
درباره کتاب طنزآوران جهان نمایش ۲۷
مجموعهٔ طنزآوران جهانِ نمایش، حاصل کوششها و پژوهشهای علمی و عملی ــ پنج دههٔ اخیرِ ــ یکی از پژوهندگان و دستاندرکاران راستین هنر نمایش در عرصهٔ کمدی در ایران است.
هنرِ نمایش، از روزگار دیرین، بخشی از فرهنگِ جهانیست که دور از هر رنگ و هر تعلقی میتواند ناشر اندیشههای بالا و والای انسان در میان انسانها و سرزمینهای گوناگون باشد. هنر نمایش، این رسانهٔ قدرتمند گروهی و جمعی، زبانِ جهانی گفتوگوی فرهنگها است. در این هنر طنز و کمدی جایگاه ویژهای دارد.
در تعریفی کلی، کمدی به معنای تقلید از کردار، رفتار و حتی باورهای محیط پیرامون نوع بشر برای اصلاح امور اجتماعی است، آریستوفانس ــ پدر کمدینویسی در یونان باستان ــ به طرح موضوعهای عصر خود با زبانی هجوگونه، استهزاآمیز و گاه خشن میپرداخت و پس از او کمدینویسان دوران میانه ــ رم باستان ــ (پلوتوس، ترنس و مناندر) در کمدیهای خود بیشتر زبان فراواقعیت را به کار میگیرند و به نقدِ جامعه خویش و مناسبات اجتماعی آن دوران میپرداختند. اما با دگرگونیهای فکری در دوران پس از آن و تغییر و تحول در نظام اجتماعی و سیاسی اروپا و پیشرفت علوم به ویژه جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی، عناصر واقعگرا چه در مضامین و چه در زبان و حتی ساختار کمدی رونق گرفت.
کتاب طنزآوران جهان نمایش ۲۷ دربردارندهٔ دو نمایشنامه است که یکی، «تئاتر ابزرورد» (پوچگرایی) را زمینهٔ کار خود قرار داده، اما زبانی عامتر و ملموستر را برگزیده تا جایی که مقبول خاص و عام تماشاگران تئاتر شده است: نمایشنامهٔ «بالاپوشی برای زمستان» نوشتهٔ کلود ریش و دیگری «تئاتر بلوار» (اصطلاحاً تئاترِ مردمپسند)، وامدار تئاتر بورژوازی پاریسی را زیرنظر داشته، اما با نوآوری در این عرصه، پایگاه اینگونه از کمدی را ترفیع بخشیده، تا جایی که توانسته اقشار گستردهتری از تماشاگران را به سوی اینگونه از کمدی جلب کند و پای فراتر از مرزهای کشور فرانسه و حتی اروپا بگذارد: نمایشنامهٔ «عافیت باشه!» نوشتهٔ پی یر شنو.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب طنزآوران جهان نمایش ۲۷ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان و فعالان عرصهٔ هنرهای نمایشی به خصوص دوستداران آثار طنز و کمدی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب طنزآوران جهان نمایش ۲۷
«ویویان شانهای بالا میاندازد. سیگارش را خاموش میکند. و سیگار دیگری را درمیآورد. فندکش کار نمیکند، به اتاق استفان میرود و چند لحظه بعد با سیگار روشن از آنجا خارج میشود.
میرود و تمام درها را میبندد. برمیگردد و گوشی تلفن را برمیدارد. شمارهای را میگیرد.]
ویویان: اَلو... اَلو... میخواستم با «آلبرگو دیلا پیاگیا»۴۷ صحبت کنم... اَلو... اَلو... اَلو...اونجا «آلبرگو دیلا پیاگیا» ست؟... مرسی!... «پرگو»... خواهش میکنم!... ایو... من میخواستم با سینیور بلینی «پارلاره»... صحبت کنم... سی! سی، پارلاره! (لودویک آرام در را باز میکند، اما وقتی از موضوع گفتوگوی تلفنی ویویان باخبر میشود، خود را نشان نمیدهد و همانجا در راهرو میماند و گوش میایستد. به نظر میرسید تمام حواسش به گفتههای ویویان است.) اَلو، فرانچسکو! منم... عشق من... یادداشت من رو دیدی؟... بله، مجبور بودم فوری حرکت کنم.... بله، همین دیشب، راحت تموم کرده... تمام صبح رو دنبال من میگشتی؟!... من مجبور بودم زود برگردم پاریس... عزیزم، من هم مثل تو، منتظر این تعطیلات بودم که با تو باشم... اونجا هوا خوبه؟... عالیه!... حسابی کیف کن، عزیزم... دیشب تو چکار کردی؟ پوکر بازی کردی؟ حتماً بُردی، نه؟... نه... آه! چقدر؟ پس دیگه هیچ پول نداری؟... من، یک پاکت، توی اطلاعت هتلت برات گذاشتم! پول زیادی نیست، ولی خُب!... بله، میدونم بدهی سر میز قمار، بدهی اخلاقیه، اما چقدر تو به اونها باختی؟... وای، نه!... میخوای من الان چکار کنم، دیگه تقریباً هیچ پول نقد ندارم... نه، دسته چک هم ندارم، یعنی شوهر همیشه چک میداد به من و الان هم که... فرانچسکو، عزیزم، عصبانی نشو!... ارثیه هم، دستکم دو ماهه طول میکشه!... عشق من، عصبانی نشو!... هفته آینده میریم، پیش سردفتر، حتماً ازش قرض میگیرم.... بله پیشپرداخت پول خودمه!... چی، قبل از امشب! آه، اونها بهت گفتند میخواند چه بلایی سرت بیارند؟... اگه پولشون رو ندی!... بله، خیلی بد میشه... فرانچسکو، خیلی برات ناراحتم، خواهش میکنم... گوش کن، بهت قول میدم، هر کاری از دستم بربیاد، برات بکنم... بله، همین امروز برات حواله میکنم... تلگرافی میفرستم! خدا نگهدار عزیزم!»
حجم
۱۵۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۱۵۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه