کتاب بی خوابی های بیست و چهار سالگی
معرفی کتاب بی خوابی های بیست و چهار سالگی
کتاب «بی خوابی های بیست و چهار سالگی» نوشتۀ امید علینژاد نیری است و انتشارات سیب سرخ آن را منتشر کرده است. مجموعۀ بیخوابیهای بیست و چهار سالگی شامل ۶ داستان کوتاه با موضوعات مختلف است.
درباره کتاب بی خوابی های بیست و چهار سالگی
کتاب ۵۷ صفحه ای بیخوابیهای بیست و چهارسالگی داستانهایی با موضوعات متنوع است که با زبانی ساده و روان بیان میشود و احساسات صمیمیت و نزدیکی را به خوانندۀ نسل جوان منتقل میکند. داستان اول یعنی بیخوابیهای بیست و چهارسالگی که نام کتاب هم از همین قصه گرفته شده است دربارۀ پسر ۲۴ سالهای است که درگیر مسئلهای عاطفی میشود. او بهتازگی به یک رابطۀ جدی با دختری به نام پروانه پایان داده است و حالا این اتفاق با شروع بی خوابیهایش همزمان شده است. داستان به شیوۀ اولشخص روایت میشود. پسر جوان شبهای بیخوابیاش را در این داستان شرح میدهد و خواننده را با افکار درونیاش دربارۀ زندگی آشنا میکند. او دغدغههایی دارد که برای بسیاری از جوانان آشناست و میتوانند با آن همذاتپنداری کنند. یکی از ویژگیهای این کتاب اشاره به مکانهای قدیمی و معروف شهر تهران است که به خواننده احساسی آشنا میدهد و خاطرات مشابه افراد را یادآوری میکند.
کتاب بیخوابیهای بیست و چهارسالگی یک مجموعه داستان کوتاه است که ۶ داستان را در برمیگیرد. عناوین داستانهای این مجموعه عبارت است از: «بی خوابی های بیست و چهارسالگی» ، «تنهایی بهرام» ، «خاطره شدن پیرزن»، «تو دیگر خوب نخواهی شد» ، «پیرمرد با آن عینک ته استکانی و درخت توت» و «پرفورمنس نبود».
داستان تنهایی بهرام به موضوع میانسالی میپردازد و زندگی مردی تنها را روایت میکند. داستان خاطرهشان پیرزن توصیف وضعیت زنی پیر و در حال مرگ است. تو دیگر خوب نخواهی شد درونمایۀ عشق و فلسفه دارد، در داستان پیرمرد با آن عینکتهاستکانی و درخت توت، روایت مواجهۀ یک مرد با مرگ است و پرفورمنس نبود داستان ملاقات یک فرد با صادق هدایت در کافۀ معروف نادری است.
خواندن کتاب بی خوابی های بیست و چهار سالگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به ادبیات داستانی و دوستداران داستانهای کوتاه ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بی خوابی های بیست و چهار سالگی
«بعد از نهار به اتاقم برمیگردم. تماسهای بیپاسخ زیاد پروانه روی قلبم سنگینی میکند،سعی میکنم اهمیت ندهم ولی پروانه دستبردار نیست. او فکر میکند چیزی است که میگذرد و مثل همیشه درست خواهد شد ولی تمام شده است، چون پروانه حالا هیولایی است در ذهن و فکر من. بارها هر کاری خواسته کرده است و بعد با اشک و عذرخواهی سعی کرده همه چیز را به فراموشی بسپارد ولی نمیداند که به ترس ابدی من تبدیل شده است. کمی دراز میکشم،استرس بیخودی دارم. سعی میکنم نادیدهاش بگیرم ولی اذیتم میکند. دوباره شروع میکنم سایتهای استخدامی را بالا و پایین کردن. باز چند جایی رزومه ایمیل میکنم و حالا دوباره پیامها و تماسهای غم و اندوه و اشک پروانه...»
حجم
۲۹۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۷ صفحه
حجم
۲۹۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۷ صفحه