کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ معنای زندگی
معرفی کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ معنای زندگی
کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ معنای زندگی نوشتهٔ تادیوس متس و ترجمهٔ ابوالفضل توکلی شاندیز است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب در حوزهٔ فلسفه و هستیشناسی را منتشر کرده است. این اثر جلد سیوهفتم از مجموعهٔ «دانشنامهٔ فلسفهٔ استنفورد» است.
دانشنامهٔ فلسفهٔ استنفورد مجموعهای کاربردی و راهی دقیق است برای ورود به مباحث مختلف فلسفه. دانشنامه فلسفه استنفورد در چندین جلد با موضوعات مختلف منتشر شده است. دانشنامه استنفورد، اثری کاربردی است برای کسانی که میخواهند برای اولینبار با فلسفه روبهرو شوند. این دانشنامه موضوعات متنوع را در چندین، از زبان نویسندگان مختلف با دیدی فلسفی بررسی کرده است؛ موضوعاتی مانند پدیدار شناسی، روشنگری، تاریخ هستی، بدنآگاهی، احترام و...
درباره کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ معنای زندگی
تادیوس متس در کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ معنای زندگی به بحثی انتقادی در مورد رویکردهای برجسته به معنای زندگی در نوشتههای فلسفی انگلیسی و آمریکایی معاصر پرداخته است. نویسنده در اثر حاضر برای درک زمینهٔ بحث از متون دیگری ازجمله متون فلسفهٔ قارهای یا متون متعلق به پیشاز قرن بیستم استفاده کرده است. با این همه، هدف اصلی نویسنده از نگارش این کتاب این است که خواننده را با کارهای تحلیلی اخیر در مورد معنای زندگی آشنا کند و پرسشهایی در این زمینه طرح کند که امروزه بااهمیت به نظر میرسند.
وقتی بحث در مورد معنای زندگی به میان میآید، بسیاری از افراد سؤالاتی همچون «خب، معنای زندگی چیست؟» یا «منظورت از این حرف چیست؟» را مطرح میکنند. نوشتههای این حوزه را میتوان بر این اساس که در پی پاسخدادن به کدامیک از این دو پرسش هستند، تقسیم کرد. بحث حاضر با آثاری شروع میشود که به پرسش دوم میپردازند؛ پرسشی انتزاعی در مورد اینکه معنای سخنگفتن از معنای زندگی چیست. این پرسش میکوشد روشن کند هدف ما چیست وقتی این پرسش را مطرح میکنیم که اگر چیزی، به فرض وجود، موجب معنادار شدن زندگی میشود، آن چیز چیست. جدیدترین بحثهای مربوط به معنا در زندگی میکوشند تمام شرایط گوناگون معنابخش به زندگی را در مجموعهٔ اصل واحدی گرد آورند. این بررسی در بسیاری از اوقات بر بیان و ارزیابی این نظریهها تمرکز دارد که میگویند چه چیزی زندگی را معنادار میکند. در بخش پایانی این کتاب دیدگاههای هیچانگارانه (nihilistic) مورد بررسی قرار میگیرند که بنا بر آنها، شروط لازم تحقق معنا در زندگی برای هیچیک از ما حاصل نمیشود؛ بهعبارتدیگر، زندگی ما یکسر بیمعنا است.
خواندن کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ معنای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فلسفه و علاقهمندان به حوزهٔ هستیشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دانشنامه فلسفه استنفورد؛ معنای زندگی
«در ده سال گذشته، دفاعهای تازه جالبی از هیچانگاری صورت گرفته که درخور توجه دقیق است. بنا بر یکی از این استدلالها، اهمیت داشتنِ زندگی ما منوط است به اینکه در موقعیتی باشیم که بتوانیم به ارزش جهان بیفزاییم، اما از آنجا که ارزش جهان پیشاپیش بینهایت است، این کار ممکن نیست (Smith ۲۰۰۳). مقدمات کلیدی این دیدگاه عبارتاند از اینکه هر ذره از مکانزمان (یا دستکم ستارگان در عالم مادی) مقداری ارزش مثبت دارد، نمیتوان چیزی به این ارزشها افزود، و مکان بینهایت است. اگر جهان مادی در حال حاضر واجد ارزش بینهایت باشد، هر کاری که انجام دهیم از حیث [افزودن به] معنا تفاوتی ایجاد نخواهد کرد، چرا که بینهایت به اضافه هر مقدار ارزش باز هم ضرورتاً بینهایت است.
یکی از راههای تردید در این استدلال طرح این نکته است که حتی اگر نتوان به ارزش جهان افزود، باز هم به صِرف منبع ارزش بودن، معنا به طرز قابل قبولی حاصل میآید. در نظر بگیرید که کسی صرفاً نمیخواهد کودکش با محبت پرورش یابد، بلکه میخواهد خودش آن کسی باشد که کودکش را با محبت پرورش میدهد. و این میل حتی با دانستن اینکه دیگران در غیاب او کودکش را با محبت پرورش میدهند از بین نمیرود، درحالیکه اعمال این شخص در مقایسه با حالت فقدان چنین اعمالی به افزایش خیر در وضعیت عالم منجر نمیشوند. شاید همین ملاحظات در خصوص موارد مربوط به معنا به وجهی عامتر نیز صادق باشند (برای بحث بیشتر و تخصصی درباره اینکه آیا جهانِ بینهایت مستلزم هیچانگاری است یا خیر، بنگرید به Almeida ۲۰۱۰; Vohnnka and Vohnkov(n.d.).
استدلال تازه دیگر در تأیید هیچانگاری از برخی دفاعهای صورتگرفته از نازادگرایی۴۰ حاصل میشود، یعنی این دیدگاه که به دنیا آوردن انسانهایی دیگر غیراخلاقی است چرا که چنین کاری نوعی آسیب رساندن به آنهاست. در حال حاضر دلایل مختلفی در دفاع از نازادگرایی وجود دارد، اما دلیلی که احتمالا از همه بیشتر به بحثهای راجع به معناداری زندگی مربوط میشود استدلالی از دیوید بناتار (Benatar ۲۰۰۶, ۵۹ - ۱۸) است. به گفته وی، بدیهای وجود داشتن (همچون دردها) در مقایسه با حالت وجود نداشتن زیانهایی واقعی هستند، حال آنکه خوبیهای وجود داشتن (لذتها) در قیاس با حالت وجود نداشتن مزیتهایی واقعی نیستند، چرا که در حالت دوم کسی نیست که از آنها بینصیب شود. اگر در واقع حالت وجود نداشتن بدتر از حالت تجربه کردن مزیتهای وجود داشتن نباشد، آنگاه، از آنجا که وجود داشتن همواره مقرون به آسیب است، وجود داشتن همواره در مقایسه با وجود نداشتن آسیب خالص است. اگرچه این استدلال در وهله اول به خوبیهایی نظیر لذت معطوف است، اما به نظر میرسد به خوبیهای غیرتجربی از جمله خوبیهای معنا در زندگی نیز قابل تعمیم باشد.»
حجم
۷۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۱ صفحه
حجم
۷۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۱ صفحه