
کتاب کلاه دزد
معرفی کتاب کلاه دزد
کتاب «کلاه دزد» نوشتۀ سوزانا ساترلند دلاکروز و ترجمۀ مهدیه متقی است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. کلاه دزد قصهای است که ذهن کودک را قلقلک میدهد و دل بزرگسال را هم گرم میکند.
درباره کتاب کلاه دزد
کتاب کلاه دزد داستانی تصویری، لطیف و خیالانگیز است که در پسِ ظاهری پر از شوخطبعی و بازیهای کلامی، مفاهیمی عمیق دربارهٔ همدلی، عشق به طبیعت و اطمینان خاطر را پنهان کرده است. روایت داستان با شخصیتی به نام دن آلفردو آغاز میشود؛ مردی آراسته و منظم که مثل همیشه با قدمهایی مطمئن از خیابان درخت گیلاس عبور میکند. او در حال مرور یادداشتهایش است که ناگهان کسی او را هل میدهد، کاغذهایش پخش میشود و در میانهٔ این آشفتگی، کلاه لبهدارش ناپدید میشود. این اتفاق، آغاز زنجیرهای از ماجراهاست زیرا بهزودی میفهمیم که دن آلفردو تنها قربانی این اتفاق نیست؛ کلاههای مردم یکییکی غیب میشوند، بدون اینکه کسی بداند چه کسی پشت این ماجراست. یک دزد مرموز، بیصدا و بی ردپا، در شهر پرسه میزند و چیزی بهجز کلاهها نمیخواهد. همه به دنبالش میگردند، حتی کارآگاه زبردست شهر هم گیج و ناتوان مانده، تا اینکه حقیقتی شگفتانگیز فاش میشود: باد، همان عنصر همیشه در حرکت، مهربانانه کلاهها را جمع کرده و آنها را بالای جنگلی سوخته میبرد؛ جایی که پرندگان بیخانه ماندهاند و حالا هر کلاه به لانهای برای یکی از آنها تبدیل میشود.
روایت کتاب کلاه دزد به شکلی شاعرانه پیش میرود، با زبانی نرم و خیالانگیز؛ اما آنچه کتاب را از بسیاری از آثار تصویری دیگر متمایز میکند، طراحی خاص صفحهها و چینش واژههاست. جملهها نه فقط برای روایت، بلکه برای تصویرسازی هم به کار رفتهاند؛ گویی که کلمات با وزش باد به اینسو و آن سو میروند، روی کاغذ میرقصند و معنا را به نرمی و بازیگوشی منتقل میکنند. این شیوهٔ نگارش، خواننده را نه فقط مخاطب داستان، بلکه بخشی از تجربهٔ حسی آن میکند.
کلاه دزد قصهای است دربارهٔ ازدستدادن و یافتن دوباره، دربارهٔ بخشش و نگاه متفاوت به آنچه دزدی مینامیم. در دنیای این کتاب، دزدی نه از سر بدی، بلکه برای مهربانی رخ میدهد. باد در نقش قهرمانی خاموش ظاهر میشود و بهجای انسانها، این بار طبیعت است که چیزی به دست میآورد.
خواندن کتاب کلاه دزد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کلاه دزد
«دن آلفردو مثل همیشه با قدمهای محکم از خیابان درخت گیلاس رد میشود. او کتوشلوار پوشیده و کرواتی از پارچهٔ ساتن زده، و روی سرش کلاه لبهدار گذاشته است. او چندین بار کاغذهایش را ورق میزند تا مطمئن شود که چیزی از قلم نیفتاده است. یک … دو… سه… ناگهان یک نفر او را هل میدهد و تمام کاغذهایش روی زمین پخش میشود. درحالیکه همهٔ کاغذهایش را جمع میکند ناگهان کلاه لبهدارش گم میشود و …»
حجم
۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه
حجم
۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه