دانلود و خرید کتاب ریحانه دختر نرگس جواد ماه‌زاده
تصویر جلد کتاب ریحانه دختر نرگس

کتاب ریحانه دختر نرگس

معرفی کتاب ریحانه دختر نرگس

کتاب ریحانه دختر نرگس نوشتهٔ جواد ماه زاده است. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب ریحانه دختر نرگس

کتاب ریحانه دختر نرگس حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که در ۲۴ فصل نوشته شده است. در این رمان می‌بینید که «ریحانه» در سفری ناخواسته همراه با پدر و مادرش به یک روستای مرزی می‌رسد. ماجراهایی که بزرگ‌ترها به وجود می‌آورند، زندگی او را به هم می ریزد. او ناگهان خودش را تنها می‌بیند و برای خلاصی از تنهایی، شروع به نوشتن می‌کند. شب‌ها در نوشته‌هایش رد اتفاق‌ها را دنبال می‌کند و روزها جست‌وجوی پدرش را از سر می‌گیرد. او در یادداشت‌هایی خطاب به پدرش، داستان را برایمان بازگو می‌کند. این رمان به موضوع مهاجرت اجباری و تنهایی و ناگزیری دختران در میان بازی‌های بزرگان پرداخته است. این سومین رمان منتشرشده از جواد ماه زاده، نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی است. با ریحانه دختر نرگس همراه شوید.

خواندن کتاب ریحانه دختر نرگس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ریحانه دختر نرگس

«اول نشناختمش. اگر دهان باز نمی‌کرد محال بود بفهمم کیست. باید می‌دیدی چه‌جور شَل می‌زد. عجب بازیگری است. مثل پیرمردهای قوزی که روزی ده‌تایشان را می‌دیدم. یک عینک دسته‌کلفت ته‌استکانی زده بود به چشم و یک پوستین گوسفندی روی دوشش. دور صورتش را هم با شال پوشانده بود. هیچ‌کس به یک پیرمرد یک‌لاقبا شک نمی‌کند. هر کسی جای من بود عمرن می‌فهمید. مثل همهٔ چوپان‌ها بود. راه رفتنش، چوب دست گرفتنش، لرزیدن دست و صورتش، مکث‌هایی که می‌کرد و قدم‌هایی که با حوصله برمی‌داشت. تغییر قیافه یعنی همین. با این‌حال یک گوشهٔ ذهنم می‌گفت قبلا جایی دیده‌امش. هرچه زور زدم یادم نیامد. پاهای پت و پهنش لویش داد. وقتی دوزاری‌ام افتاد که چه‌جور رودست خورده‌ام، دلم می‌خواست برگردم به عادت سابقم و باهاش یکی‌بدو کنم. خیلی ناکس است. آن روز جلوی قهوه‌خانه را یادت هست؟ یادت هست گفتم آقا مهدی دم در و پشت به قهوه‌خانه ایستاده بود، سیگار می‌کشید و قبلش پول چایم را حساب کرده بود؟ یادت هست هرچه تو ذهنم آدم‌های آنجا را مرور کردم، هیچ ردی از او ندیدم؟ حالا که معما حل شده، هرچه خودم را سرزنش کنم بی‌فایده است. رودستی ازش خوردم که تا عمر دارم یادم نمی‌رود. آن روز مردی روی نیمکت کناری‌ام بود که اصلا بهش دقت نکردم. حواسم بیشتر به خودم بود تا به بقیه. به نظر، پیرمردی بود مثل همهٔ پیرمردها. فقط از خستگی یا نشئگی دراز به دراز افتاده و خودش را جمع کرده بود. فکرش را بکن. درازترین آدم هم که باشی، وقتی خودت را جمع کنی و صداهای عجیب و غریب از دماغ و دهانت دربیاوری، مثل پیرمردها می‌شوی. ردخور ندارد. خود خودش بوده. هرچه بیشتر جلوی چشمم می‌آید، بیشتر به خودم بدوبیراه می‌گویم. همین پوستین را هم کشیده بود روی بدنش که لباس‌های اصلی‌اش را قایم کند. خودم به این نتیجه رسیده‌ام، نه اینکه او اعتراف کند. از بدشانسی درست جایی نشسته‌ام که او دراز کشیده. یا وقتی از در وارد شده‌ام، مرا به یک نظر شناخته و خودش را به خواب زده تا سر از کارم دربیاورد. وای که چقدر دلم می‌خواهد خودم را با همین دست‌هایم خفه کنم. باید حدس می‌زدم ایرادی در کارم نبوده و اتفاقی مرا شناخته. برایم شد معما. پس از قبل تعقیبم نکرده. همین که چشمش به من افتاده، از نمی‌دانم کجا، شستش خبردار شده و به یک آن، فکری به سرش زده، پوستین را کشیده سرش و مثلا رفته به خواب. دارم فکر می‌کنم، اگر همان‌جا دستم را رو می‌کرد و رسوای عالم می‌شدم، چقدر وحشتناک می‌شد.»

Sadegh Ghaisary
۱۴۰۳/۰۶/۰۲

خوب بود آموزنده بود ولی آخرش پوچ بود و نفهمیدم اصن چیشد

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۲۸۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۱۲۱,۰۰۰
۳۶,۳۰۰
۷۰%
تومان