کتاب نمی توان بی طرف بود
معرفی کتاب نمی توان بی طرف بود
کتاب «نمیتوان بیطرف بود» نوشتهٔ هاوارد زین، یکی از مهمترین آثار این تاریخنگار و فعال اجتماعی آمریکایی است. این کتاب زندگینامهای خودنوشت از زین به شمار میآید. ترجمهٔ فارسی این کتاب توسط هما مداح انجام شده و انتشارات شیرازه کتاب ما آن را به بازار نشر عرضه کرده است. این کتاب روایتی است از زندگی و اندیشهٔ مردی که باور داشت تاریخنگار و هر انسان دغدغهمند، نمیتواند در مواجهه با بیعدالتیها سکوت اختیار کند.
درباره کتاب نمیتوان بیطرف بود
کتاب «نمیتوان بیطرف بود» داستان زندگی شخصی و حرفهای هاوارد زین را روایت میکند. زین که بهعنوان یک تاریخنگار منتقد و کنشگر اجتماعی شناخته میشود، در این اثر، بینشهای خود درباره تاریخ، عدالت اجتماعی، و مسئولیت اخلاقی را به اشتراک میگذارد. او در این کتاب به تحولات مهم سیاسی و اجتماعی ایالات متحده پس از ۱۹۴۵ میپردازد و تجربههای خود در مقام تاریخنگار و فعال حقوق بشری را بازگو میکند. این کتاب فراتر از یک زندگینامهٔ ساده است. زین از تجربیات زندگیاش برای بیان دیدگاههایی درباره مفهوم تاریخ، نقش مورخان، و تأثیر فعالیتهای اجتماعی استفاده میکند. او با نقل مبارزات مردم عادی برای عدالت و برابری، مخاطب را به این نکته آگاه میکند که بیطرفی در مواجهه با بیعدالتی معنایی ندارد. برخی از ویژگیهای کلیدی کتاب عبارتاند از:
موضوعات محوری: عدالت اجتماعی، فلسفه تاریخ، مبارزه با تبعیض نژادی، و اصلاحات اجتماعی.
نگاه انتقادی: زین، تاریخنگاری سنتی را که غالباً تاریخ قدرتمندان را روایت میکند، به چالش میکشد و تاریخ مردم عادی را برجسته میکند.
«نمیتوان بیطرف بود» اثری الهامبخش است که تاریخ را نه بهعنوان گذشتهای بیجان، بلکه بهعنوان ابزاری برای تغییر در زمان حال به تصویر میکشد.
هاوارد زین (۲۰۱۰-۱۹۲۲) یکی از برجستهترین مورخان و فعالان اجتماعی آمریکاست. او در آثار خود همواره به نقد ساختارهای قدرت پرداخته و تلاش کرده است روایتهای کمتر شنیدهشدهٔ تاریخ را به مخاطبان ارائه کند. اثر دیگر او، «تاریخ مردمی ایالات متحده»، نیز شهرتی جهانی دارد.
کتاب نمیتوان بیطرف بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به تاریخ معاصر ایالات متحده، کنشگران اجتماعی، و کسانی که به دنبال الهام برای فعالیتهای اجتماعی هستند، جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب نمیتوان بیطرف بود
«یکی از نشانههای خوششانسیام، نجات از شرایط دوران کودکیام است. خاطرات پدر و مادرم در ذهن من است که وقتی کارگر مهاجر کارخانه بودند با هم آشنا شدند، که تمام زندگیشان سخت کار کردند و هرگز از فقر خلاص نشدند (حتی امروز هم زمانی که صحبتهای افراد متکبر و ثروتمند را میشنوم خشمگین میشوم: ما نظام فوقالعادهای داریم؛ اگر سخت کار کنید حتماً موفق میشوید. چقدر پدر و مادرم سخت کار کردند. چقدر شجاعانه ما چهار پسرشان را در آپارتمانهای سرد و استیجاری بروکلین زنده نگه داشتند.)
خوششانس بودم که بعد از سکندری خوردن از یک شغل بد به شغل بد بعدی، کاری را پیدا کردم که دوست داشتم. خوششانس بودم که انسانهای فوقالعادهای را در همه جا ملاقات کردم و دوستان خوب فراوانی داشتم.
و البته خوششانس بودم که زنده ماندم، چون صمیمیترین دوستانم در نیروی هوایی: جو پِری نوزده ساله و اِد پلاتکین، بیست و شش ساله در آخرین هفتههای جنگ جان باختند. آنها دوستان عزیزم در پادگان جفرسون در میسوری بودند. در گرمای تابستان با هم رژه میرفتیم. مرخصیهای کوتاه آخر هفته را با هم میگذراندیم.»
حجم
۲۶۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۲۶۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه