دانلود و خرید کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی محمدجواد مرادی‌نیا
تصویر جلد کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی

کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی

کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی نوشتهٔ محمدجواد مرادی نیا است. انتشارات سوره مهر این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر به شرح ۴۱ مجلس غزوه و روضه پرداخته است. ۴۱ داستان را در این کتاب بخوانید.

درباره کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی

کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی به سبک ویژه‌‌ای نوشته شده و آن تلفیق، ترکیب و سپس قیاس قطعاتی از جنگ‌‌های پیامبر اسلام با کفار در نخستین سال‌های هجرت از سویی و جزئیات و زوایایی از حادثهٔ عاشورا در محرم سال ۶۱ هجری از سوی دیگر است. محمدجواد مرادی نیا موضوعات و رخدادهایی را که در این ۲ مقطع تاریخی اتفاق افتاده و شباهت بسیار یا تضاد فاحشی با یکدیگر داشته‌‌اند، برگزیده و پس از مقایسهٔ آن‌ها با یکدیگر، مظلومیت امام حسین (ع)، خاندان و یاران او را به تصویر کشیده است. 

سبک کتاب حاضر تلفیقی از نثر و نظم فارسی و بعضاً عربی است. نویسنده با تسلط بر منابع تاریخی فارسی و عربی توانسته است بخش‌هایی از تاریخ صدر اسلام، به‌علاوهٔ رخداد عظیم عاشورا را در قالبی از نثر سلیس و روان بریزد و بسته به موضوع، از اشعار شاعران پارسی‌گوی و بعضاً عرب‌زبان نیز بهره بگیرد و مجالس خواندنی و سوزناکی پدید آورد.

خواندن کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران تاریخ اسلام و به افرادی که مایلند پیرامون واقعهٔ کربلا بیشتر بدانند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب چهل و یک مجلس عاشورایی

«مجلس هفتم: در بیان کیفیت جنگ بدر و بیان وقایع مجلس ابن ‌زیاد که بر او تا روز قیامت لعنت باد

در روز بدر، شیطان پلید به صورت سراقه ‌ابن ‌مالک مصور گردیده و این سراقه از بزرگان بنی‌کنانه بود و در میانه قبیله قریش و کنانه از پیش عداوتی بود. کفار قریش می‌‌اندیشیدند که مبادا در این وقت بنی‌کنانه بر آن ‌ها بتازد و قریش را مغلوب خود سازد. شیطان عنید به صورت سراقه‌ ‌ابن مالک[ ظاهر ]گردید، با لشکر بسیاری از شیاطین که همه را به صورت مردان آن قبیله متمثل گردانید و به نزد قریش آمد. گفت: من ضامن می‌‌شوم و شما را امان می‌‌دهم که از قبیله کنانه به شما ضرری و آسیبی نرسد و شما را یاری می‌‌کنم عَلَم خود را به من دهید.

پس عَلَم را گرفت و با لشکر شیاطین بر جمعیت مشرکین افزود و جرئت قریش را زیادتر نمود و جلادتشان را بیشتر گردانید.

چون رسول امین حزب شیطان را دید، لشکر خود را مأمور گردانید که دیده ‌های خود را بپوشانید و به جانب مشرکان نظر مکنید و تا من شما را رخصت ندهم شمشیر از غلاف مکشید و شروع در مقاتله نکنید. پس دست نیاز بر درگاه کریم چاره ‌ساز برداشت و روی امید به سوی خالق بنده‌نواز گذاشت که پروردگارا، رحیما، آمرزگارا، این گروه یاران دین تواَند. اگر این‌ها امروز کشته گردند، دیگر تو را در زمین کسی عبادت نخواهد کرد. یاری کن انصار مرا و نگهداری کن حافظان دین مرا.

ناگاه آن حضرت را غشی عارض که علامت نزول وحی بود. چون آن حضرت به حالت خود آمد، در حالتی که عرق از جبین مبینش می‌‌ریخت، گفت: اینک جبرئیل امین از جناب رب ‌العالمین با هزار نفر از ملائکه به امداد شما می‌آید.

از آن‌طرف ابوجهل در جلو صف آمد و در میان دو لشکر ایستاد و ندا در داد که ‌ای خداوندا، دین ما قدیم و دین محمد تازه و جدید است. هریک از ما را که دوست‌تر می‌‌داری و هرکس از ما و ایشان که در نزد تو پسندیده‌‌تر است، امروز اهل آن را یاری کن و سپاه او را مددکاری کن.

مقارن آن حالت، رسول مجید مشتی سنگ‌ریزه طلبید. امیرالمؤمنین کفی از سنگ‌ریزه‌ها را برداشت و در قبضه اقتدار رسول خدا گذاشت. رسول مختار به امر پروردگار آن را بر روی مشرکان پاشید و کلام معجزنظام شاهت‌الوجوه را بر زبان جاری گردانید. پس بادی وزید و آن سنگ‌ریزه‌ها را بر روی کافران پاشید. هرکه قدری از آن سنگ‌ریزه‌ها به وی رسید، در آن روز کشته گردید. چنانکه حق‌تعالی خبر داده که «وَ ما رمَیت اذ رمیت وَلکن الله رمی.» یعنی نینداختی تو در هنگامی‌‌که انداختی ولکن خدا انداخت. ناگاه ابر سیاهی حاضر شد با برق بسیار و بر بالای لشکر اسلام ایستاد. مسلمانان صدای اسلحه از او می‌شنیدند که می‌گفت نزدیک برو‌ ای خیروم. و خیروم اسم اسب جبرئیل بود که در آن روز سوار بود. چون ابلیس لعین جبرئیل امین را دید، مضطرب گردید و در آن وقت دست حارث ابن‌ هشام را در دست داشت. چون جبرئیل و ملائکه را دید، از پس دشت برگشت. حارث گفت: ‌ای سراقه، به کجا می‌روی؟ و در چنین جایی ما را به که می‌سپاری؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
فرزندم حسین در زمین کربلا غریب و تنها با لب تشنه شهید می‌گردد. در آن روز هرکه حسین را یاری کند، مرا یاری کرده و فرزندش، قائم، را یاری نموده و هرکه یاری کند ما را به زبان، در روز قیامت، با ما محشور می‌گردد.
nadeem khan
ای شیعه، در کربلا دو پدر تماشای جنگ پسر را نمودند. یکی حُر ابن یزید ریاحی بود و یکی مظلومِ کربلا حسین. وقتی که علی‌اکبر هجده ساله میان معرکه آمد و بر لشکر کوفه و شام حمله نمود، هرکه را شمشیر می‌زد و هرکه را به کمر زد، چون خیار تر، به دو نیم ساخت. ناگاه آواز به گوشش رسید که یکی می‌گوید پدرت به قربان زور بازویت.
nadeem khan

حجم

۳۹۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۷ صفحه

حجم

۳۹۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۷ صفحه

قیمت:
۱۱۹,۰۰۰
۵۹,۵۰۰
۵۰%
تومان