کتاب چگونه گوش کنم
معرفی کتاب چگونه گوش کنم
کتاب چگونه گوش کنم نوشتهٔ پاتریک کینگ و ترجمهٔ غزل راکی است. انتشارات بذر خرد این کتاب را منتشر کرده است. نویسنده در این اثر بیان کرده است که چرا عمل گوشدادن میتواند رمز یک رابطهٔ صلحآمیز باشد.
درباره کتاب چگونه گوش کنم
پاتریک کینگ در کتاب چگونه گوش کنم بهسراغ رکن مهمی در روابط انسانی رفته است؛ درست شنیدن. تأکید نویسنده بر این است که گوشدادن مانند هر مهارت دیگری، نیاز به یادگیری دارد و در این کتاب او آموزش این مهارت را در پیش گرفته است. نخستین نکتهای که نویسنده به آن اشاره کرده این است که ما قرار نیست صرفاً برای رضایت دیگران شنوندهٔ خوبی باشیم، بلکه باید حواسمان باشد که یادگیری و پرورش این مهارت چه تأثیری بر خودمان و دید ما بر انسان و جهان دارد. این کتاب در پنج فصل ما را با خود همراه میکند. نویسنده در فصل اول دلداریمان میدهد که حرف زدن و نشنیدن یا پیشبرد خودمحورانهٔ گفتوگو میل غریزی ماست، اهمیت درست گوشدادن را به ما یادآوری میکند و چالشها و موانعی که برای دستیابی به «شنوندهٔ خوب» سر راهمان وجود دارد را بهمان معرفی کند. در فصل دوم با سبکهای گوناگون و چهارچوبهای ذهنی برای گوشدادن به دیگران و سطوح مختلف آن آشنا میشویم. در فصل سوم و چهارم ما را با مفاهیم گوشدادن فعالانه و اعتباربخشی آشنا میشویم و در فصل پنجم یاد میگیریم که چطور با استفاده از هوش هیجانی مخاطبمان را درک و تحلیل کنیم.
خواندن کتاب چگونه گوش کنم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چگونه گوش کنم
«وقتی بهجای اینکه فوراً واکنش نشان بدهید به این فکر میکنید که «چرا این حرف رو زد؟» و «چی باعث شد این کار رو بکنه؟»، این آغاز راهتان بهسمت هوش هیجانی است. مسئلهٔ مهم درک کل زنجیرهٔ علل، انگیزهها و نیتهای دیگران است و اینکه چطور به احساساتشان منجر میشود؛ احساساتی که رفتارهایشان را پدید میآورد.
وقتی دقیقتر به علل پنهان پشت کلمهها، افکار و احساسات دیگران نگاه میاندازیم جهان کاملی از انگیزهها، ارتباطها، پیوندها و اهداف خودآگاه و ناخودآگاهشان میبینیم. اگر یاد بگیریم چگونه این شبکهٔ پیچیده را بررسی کنیم، درک بهتری از افراد پیدا میکنیم و میفهمیم چرا اینگونهاند.
هوش هیجانی بالا شبیه توانایی ذهنخوانی است. در حقیقت این ابرقدرت معمولی چندان هم پیچیده نیست و فقط مستلزم مقاومت در برابر جنبههای قدرتمند ذات انسان است که ما را وامیدارد فقط به خودمان توجه کنیم.
به مثال شارلوت توجه کنید. شارلوت با قدمهایی موزون و لبخندی بر لب وارد دفتر میشود. قبل از اینکه بنشیند از همکارش میپرسد: «نظرت راجعبه مدلموی جدیدم چیه؟» برای همکارش، دِرِک، اصلاً اهمیت ندارد که موهای او چهشکلی است، اما شارلوت را دوست دارد و همچنین میداند که شارلوت اغلب اوقات نگران ظاهرش است. با شوقوذوق میگوید: «عالیه، این مدلموی جدید زیبایی چشمات رو بیشتر نشون میده.»
شارلوت سرجایش مینشیند و با ذوق میگوید: «خودم هم همین فکر رو میکردم! ممنونم.» لبخند میزند.
زیرا دِرِک احساسات او را درک کرد و به آن اهمیت داد. او میدانست که شارلوت برای دلگرمی و تمجید این سؤال را کرده است، نه برای اینکه با بیتفاوتی نادیده گرفته شود. شارلوت قطعاً نظر فنی و جزئی آرایشگری را در مورد انتخابهایش نمیخواست، آن هم از کسی مثل دِرِک. دِرِک هم شرایط را درک کرد و بهجای ربط دادنش به سؤال ساده و سرراست او به وضعیت احساسی شارلوت ربطش داد. پاسخ محبتآمیز دِرِک باعث شد شارلوت تحتتأثیر قابلاعتماد بودن و مهربانی او قرار بگیرد و دربارهٔ دِرِک نظر بهتری داشته باشد.
در ظاهر دِرِک و شارلوت گفتوگویی معمولی در سطحی عادی دارند، اما در واقعیت این گفتوگو در سطحی کاملاً متفاوت رخ میدهد؛ احساسی، ضمنی و حتی ناخودآگاه. دِرِک احتمالاً به دلیل تواناییاش در کشف اینگونه افراد فردی صمیمی، باهوش و مهربان دیده میشود، اما او همان چیزهایی را در شارلوت میبیند که دیگران میبینند؛ فقط وقت میگذارد تا چیزهای موجود را بهدرستی کشف کند.»
حجم
۴۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۴۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود