کتاب عقیل عقیل
معرفی کتاب عقیل عقیل
کتاب عقیل، عقیل یکی از داستانهای مجموعه کارنامه سپنج نوشته محمود دولتآبادی نویسنده، نمایشنامهنویس و بازیگر تئاتر معاصر ایرانی است. دولت آبادی در این کتاب به روایت زندگی مردی روستایی و مشکلاتش میپردازد. انتشارات نگاه کتاب عقیل، عقیل را منتشر کرده است.
درباره کتاب عقیل، عقیل
محمود دولتآبادی کتاب عقیل، عقیل را در سال ۱۳۵۱ نوشته شده و در آن به زندگی مردم روستایی و مصایب آنها پرداخته است. محمودآبادی ریشه بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی ایران را در این روند تخلیه روستاها و پرشدن شهرها میبیند و از این رو در داستانهایش به آن پرداخته است. کتاب عقیل عقیل نیز داستان مردی روستایی به نام عقیل است است که همه زندگی و اعضای خانوادهاش را جز یک پسر و یک دختر، در زلزلهای از دست میدهد. او که درمانده میشود تصمیم میگیرد به دیدار پسرش تیمور، که در پادگانی سرباز است برود. عقیل اما در مسیر ماجراهایی دارد...
خواندن کتاب عقیل عقیل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب عقیل عقیل یکی از داستانهای نویسنده شهیر ایرانی محمود دولت آبادی است، اگر علاقهمند به خواندن رمان هستید خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم. با خواندن کتاب عقیل عقیل درکنار داستان از زبان شیوای محمود دولت آبادی نیز لذت خواهید برد.
درباره محمود دولت آبادی
محمود دولت آبادی نویسنده نمشهور ایرانی که اغلب نوشتههایش سبک واقع گرایانه دارد، در سال ۱۳۱۹در سبزوار متولد شد. بسیاری از داستانهای دولتآبادی به بیان زندگی مردم روستایی و مشکلات آنها میپردازد و اغلب داستانهای در فضای روستاهای خراسان شکل گرفته است. وی در طول زندگی کاری خود چندین نمایشنامه و فیلمنامه نیز تالیف کرده است. همچنین با اقتباس از داستانهای وی چند فیلم نیز ساخته شده است. محمود دولتآبادی در دهه ۱۳۵۰ به علت فعالیت سیاسی به زندان افتاد و پس از آزادی از زندان نوشتن رمان کلیدر را آغاز کرد که اتمام آن پانزده سال طول کشید و درنهایت تبدیل به معروفترین اثر این نویسنده شد.
جملاتی از کتاب عقیل عقیل
عقیل نشست. بزش و مرغها و خروسش به او نگاه میکردند، اما او نمیدیدشان. نه اینکه چشمهایش در غروب جایی را نبینند. برای این نبود. چون اینجور اگر بود، لابد شبحشان را میدید، اما نگاه عقیل به بیرون از خود نبود. خیالش به درون بود، و نگاهش در خیالش گم شده بود. آنچه دیده بود، بر آنچه جلوی چشمهایش بود پیشی داشت. آنچه دیده بود انبوهتر، متراکمتر، ثقیلتر و پیچیدهتر بود. گره در گره بود. تاریک و روشن بود؛ خیالانگیز و دردمند بود. نه، همه درد بود. دردی به خاک آلوده. دردی که دیگر جان را نمیآزارد، کرخ میکند، جان را بدل به کلوخ میکند. آدم را از بیرون جدا میکند. برمیکند. میبرد. دیگر چیزی را حس نمیکند. نوک گزلیکی را هم اگر به گردهاش بفشارند ــ شاید ــ حس نکند. چون او، خود درد شده است. تن سمی، نیش مار را پس میزند. «برای خواندن جملات بیشتری از کتاب عقیل عقیل بخش نمونه کتاب را ایگان دانلود کنید.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه