کتاب خون نامه
معرفی کتاب خون نامه
کتاب خون نامه نوشتهٔ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است. انتشارات شهید ابراهیم هادی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی زندگینامهٔ شهید «حمید هاشمی».
درباره کتاب خون نامه
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در کتاب خون نامه زندگینامه و خاطرات شهید «حمید هاشمی» را گردآوری کرده است. حمید هاشمی در سال ۱۳۴۵ در همدان به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات راهنمایی، وارد دبیرستان امام خمینی در همدان شد. این دوران با فعالیتهای گروهکها در سطح ایران مصادف بود. حمید هاشمی پس از پیوستن به انجمن اسلامی، در سالهای پایان تحصیلات دبیرستان، مسئولیت انجمن دبیرستان را پذیرفت. او در سال ۱۳۶۳ مقطع دبیرستان را به پایان رساند و در تابستان همان سال عازم جبهه شد و بهمدت چند ماه در جزیرهٔ مجنون بود. او پس از چند ماه فعالیت پرشور در جبهه، در ادامهٔ عملیات والفجر هشت (فاو) در شب ۲۹ بهمن ۱۳۶۴ به شهادت رسید. پیکر حمید هاشمی در گلزار شهدای باغ بهشت در همدان به خاک سپرده شد. این اثر شامل ۵۴ فصل است که عنوان برخی از آنان عبارت است از «بسیج دانشآموزی»، «ارتباط با خدا»، «رسیدگی به مشکلات مردم»، «کار فرهنگی»، «دعوت به جبهه»، «آموزش غواصی»، «هورالعظیم»، «امدادهای غیبی» و «مثل مولایش علی (ع)».
خواندن کتاب خون نامه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ زندگینامهٔ شهدا پیشنهاد میکنیم.
درباره گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در سال ۱۳۸۶ و با تألیف و انتشار کتاب «سلام بر ابراهیم (۱)» شروع به کار کرد. بعد از اقبال بسیار و بازخوردهای مثبتی که نسبت به این کتاب در جامعه ایجاد شد، بهمرور، کتابهای دیگری از جمله «سلام بر ابراهیم (۲)»، «راز کانال کمیل»، «پسرک فلافل فروش»، «علمدار» و کتابهای متعددی از این ناشر روانهٔ بازار نشر شد. انتشارات شهید ابراهیم هادی که بنای کار خود را بر فعالیت غیردولتی و غیرسازمانی (خصوصی) پیرامون سبک زندگی و زندگینامهٔ شهدا قرار داده، موفق به نشر بیش از ۸۵ عنوان کتاب طی حدود ده سال شده است. از پرفروشترین کتابهای انتشارات شهید هادی میتوان به سلام بر ابراهیم (۱) و «سه دقیقه در قیامت» اشاره کرد که بیش یک میلیون نسخه از آنها چاپ و توزیع شده است. کتاب سلام بر ابراهیم (۱) به چندین زبان ترجمه و در کشورهای دیگر به چاپ رسیده است
بخشی از کتاب خون نامه
«بعد از امضا کردن خوننامه قرار بر این شد که یک مرخصی چند روزه به بچههای تیپ بدهیم تا بروند و از خانوادههایشان خداحافظی و دیدار کنند. همگی رفتند و خود حمید هم به مرخصی رفت. من با پنج نفر ماندیم و در این هفت روز با چند نفر از دوستان چادرها را انتقال دادیم به منطقهٔ رقابیه و همه چیز را رو به راه کردیم تا وقتی بچهها برسند، با خیال راحت استراحت کنند.
یک هفتهٔ بعد بچهها برگشتند. ساعت دوازده شب بود که همهٔ بچهها به اندیمشک رسیدند و ساعت دو صبح هم به رقابیه. یادم هست منطقهٔ رقابیه خاک نرم و شنی داشت و بادخیز بود.
همهٔ بچههای گردان از کوچکترین فرد تا بزرگترین، که هفتاد سال سن داشت، روی همان خاکها مینشستند و راز و نیاز میکردند. بعد از چند روز با شهید مهدی قرهگزلو رفتیم به هتل پرشین آبادان که نیمه مخروبه بود. برای عملیات فاو باید آماده میشدیم. رفتیم آنجا را تمیز و مرتب کنیم که بچهها بیایند برای اقامت.
بچهها که از مرخصی برگشتند شور وحال خاصی داشتند، به ویژه حمید هاشمی.
شب اول حضور در هتل دیدم حمید دنبال جایی میگردد تا با خدای خود خلوت کند. با وجود خستگی راه طولانی، به فکر این بود که جای خلوتی را پیدا کند و مشغول راز و نیاز شود.
به حمید گفتم: بیا تا بگویم کجا بروی. برو طبقهٔ بالا که جای خیلی خلوتی است. آنجا راز و نیاز کن. گفت: ای بابا وِلَم کن، راز و نیاز چیه؟!
گفتم: حمید این حرفها را بگذار کنار! من اینجا را برایت آماده کردم ولی یک شرط دارد. بنده را در دعاهایت فراموش نکن.
در جواب گفت: نه فقط تو، بلکه کل گردان را فراموش نمیکنم. من همیشه دعاگوی همه هستم. بعد هم رفت آنجا که از بچهها دور باشد.
بعد از چند روز راه افتادیم تا نزدیکیهای اروند. با بچههای لشکر ۲۵ کربلا منتقل شدیم به فاو و بچهها را با همهٔ تجهیزات و امکانات فرستادیم آنطرف آب. خود حمید قایقها را به حالت چپ و راست میآورد جلو و بچهها را سوار قایق میکرد تا بروند آنطرف.
دیدم که حمید دارد با جان و دل کار میکند. گفتم: حمید جان، یه زحمتی بکش برو آنطرف آب به بچهها بگو که تجمع نکنند!؟ یک وقت خدای نکرده خمپاره میخورد و...
رفت و بچهها را پراکنده کرد. حمید تنها کسی بود که با سن پایین حرفش به اندازهٔ یک فرمانده گردان بُرِش داشت.»
حجم
۶۴۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۶۴۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه