دانلود و خرید کتاب راز دروازه سنگ سفید جولیا نوبل ترجمه هستی خیبر
تصویر جلد کتاب راز دروازه سنگ سفید

کتاب راز دروازه سنگ سفید

نویسنده:جولیا نوبل
ویراستار:آنا حمیدی
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راز دروازه سنگ سفید

کتاب راز دروازه سنگ سفید نوشتهٔ جولیا نوبل و ترجمهٔ هستی خیبر و ویراستهٔ آنا حمیدی است. کتاب کوله پشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب راز دروازه سنگ سفید

کتاب راز دروازه سنگ سفید که ۲۲ فصل دارد، کودکان را با «امی» آشنا و همراه می‌کند. امی کل تابستان را در خانه‌اش در آمریکا گذراند و درست در روزهای آخر که لحظه‌شماری می‌کرد تا به لندن و مدرسۀ شبانه‌روزی‌اش برگردد و دوست‌های صمیمی‌اش، «جک» و «لولا» را دوباره ملاقات کند، نامه‌ای از طرف پدرش به دستش رسید. پدرش از او خواسته بود بقایایی را که سازمان «دالان سیاه» به دنبالشان است، از بین ببرد و به هیچ‌کس اعتماد نکند. حالا در لندن و در مدرسۀ «ولزورث»، لولا را به جرمی که مرتکب نشده است، متهم می‌کنند و امی متوجه می‌شود که او و دوستانش در معرض تهدید و دسیسه‌چینی‌های سازمان قرار گرفته‌اند. سازمان از او می‌خواهد مخفیگاه پدرش را لو بدهد؛ وگرنه به عزیزانش آسیب می‌زنند. امی و جک باید بدون اینکه تسلیم خواسته‌های شیطانی سازمان شوند، راهی برای نجات لولا پیدا کنند و امی باید قبل از آنکه خیلی دیر شود، فردی قابل اعتماد را پیدا کند و رازهایش را با او در میان بگذارد.

خواندن کتاب راز دروازه سنگ سفید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب راز دروازه سنگ سفید

«روز شنبه هوا مرطوب و غم‌انگیز بود. طوفانی نبود، فقط به دلیل سه روز بارش مداوم که زمین، هوا و مردم را خیس کرده بود، همه‌چیز سنگین شده بود. اگر هوا طوفانی بود بهتر می‌شد. طوفان به معنای لغو شدن بازی‌ها بود. ولی مهم نبود زمین فوتبال ولزورث چقدر گِل‌آلود است، آنها هنوز هم قرار بود با اریندیل مسابقه داشته باشند.

امی در نقطه‌ای ایستاده بود و پاهایش را بالا و پایین می‌برد تا سرما را از بین ببرد. این کار اضطرابش را هم کمتر می‌کرد. او نمی‌دانست قرار گرفتن در مقابل لولا چگونه خواهد بود. وقتی اریندیل وارد زمین شد، تعداد زیادی از بچه‌ها به سوی لولا دست تکان دادند و فریاد زدند. او جواب آنها را نداد. چند نفر از دختران اریندیل سرشان را تکان دادند و به لولا نگاه بدی انداختند. امی دید که از دهان یکی از آنها کلمهٔ خائن خارج شد.

بازیکن‌ها در جایگاهشان قرار گرفتند و سوت آغاز بازی به صدا درآمد. امی سعی کرد به لولا که در آن‌سوی زمین قرار داشت فکر نکند. او سرش با مدافعان اریندیل گرم بود. آنها بهترین تیمی نبودند که امی تا حالا مقابلشان بازی کرده بود، ولی خشن بودند و از ضربه زدن نمی‌ترسیدند. ناتالی کاملاً بهبود پیدا کرده بود و در مقابل لولا به‌خوبی دفاع می‌کرد. با توجه به تمام تمریناتی که در طی این سال‌ها آن دو با هم انجام داده بودند به بازی لولا عادت کرده بود. هم‌تیمی‌های لولا داشتند از دست او عصبانی می‌شدند.

بعد از اینکه لولا یک شوت را از دست داد یکی از آنها فریاد زد: «تو حتی تلاش هم نمی‌کنی!»

لولا از کوره در رفت. «من فقط یه نفرم، اگه می‌خوای گل بزنیم توی زمین لعنتی سریع‌تر حرکت کن.»

اوضاع در نیمهٔ دوم خراب‌تر شد. ناتالی جلوی لولا را در ناحیهٔ پنالتی گرفت و توپ را به آن‌سوی زمین پرتاب کرد. یک بازیکن میانی از طرف ولزورث کنترل را به دست گرفت و امی آمادهٔ حمله شد.

یکی از مدافعان در حالی که سعی می‌کرد بین امی و توپ قرار بگیرد گفت: «چرا دوست خنگت در مقابل همهٔ تیم‌ها به‌جز تیم شما خوب بازی می‌کنه؟» خون امی به جوش آمد، ولی چیزی نگفت. آن دختر فقط سعی داشت او را عصبانی کند.

بازیکن میانی نزدیک‌تر می‌شد، ولی امی هنوز نتوانسته بود از پشت مدافع حرکت کند.»

کاربر 8841669
۱۴۰۳/۰۹/۰۱

من جلد اولشو خونده بودم خیلی عالی بود و هنوز این کتابو نخوندم ولی فکر کنم عالیه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۶۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۹۰۰
۲۵,۸۳۰
۳۰%
تومان