کتاب بداهه سازی در تئاتر
معرفی کتاب بداهه سازی در تئاتر
کتاب بداهه سازی در تئاتر نوشتهٔ کیت جانستون و ترجمهٔ آتوسا راستی است. نشر قطره این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این کتاب از مجموعهٔ «تئاتر امروز جهان» این نشر است.
درباره کتاب بداهه سازی در تئاتر
کتاب بداهه سازی در تئاتر شامل تمرینهایی است که کیت جانستون در گروه تئاترش پیشنهاد کرده است. یکی از نکات قابل توجه این اثر، خلق بداههگوییها بر روی کاغذ است. جانستون هم یک بداههگو شناخته میشود. او از انسانشناسی و روانشناسی برای اندیشیدن استفاده میکند و اندیشههایش را برای تخریب روشنفکری در تئاتر بهکار میگیرد. او جایی که هیچ اصطلاح فنیای وجود نداشته باشد زبان اختصار را به کار میبرد تا نامی ساده و قابل درک به پدیدههای توصیفناپذیر بدهد. جانستون در این اثر در تلاش است که جهان تخیلی کودکی را از نو کشف کند. او به پرسشهایی نظیر داستان چیست؟ چه چیزی باعث میشود مردم بخندند؟ چه نوع ارتباطی میان علاقهٔ تماشاچی و خنده وجود دارد و چرا؟ بداههگو چگونه میفهمد که جملهٔ بعدی چیست؟ و پرسشهای اساسی دیگر، پاسخهایی مفید ارائه میدهد؛ پاسخهایی که تئاتر را به گزارشهایی از زندگی روزمره مرتبط میکند. خواندن این کتاب میتواند تمرینی برای خواننده باشد تا قوهٔ تخیل خود را تقویت کند.
خواندن کتاب بداهه سازی در تئاتر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دانشجویان تئاتر و فعالان حوزهٔ نمایش پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بداهه سازی در تئاتر
«جورج به دانشآموزانش اجازه میداد تا به شیوهٔ «ناگهانی بودن» کار کنند. من و بیل سعی میکردیم تا پاسخی برای استفاده از ماسک بیابیم به این صورت که اصرار کنیم هر زمان که ماسکی روی صورت است، بازیگر باید سعی کند وارد حال و هوای ماسک شود. این کار به ماسکها اجازه میدهد که مانند یک شیء مقدس دست به دست شوند. جورج با اجازه دادن به بازیگران برای صحبت در مورد خودشان درحالیکه ماسک روی چهره داشتند مرا متعجب کرد. آنها لباسهایی انتخاب کرده و بدون هیچ تلاشی برای قرار دادن خود در آن شخصیتها در اطراف سرگردان بودند. حتی در اجرا هم ماسکها اغلب با صدای ماسکگذار صحبت میکردند، گرچه جورج توضیح داده بود که آنها پیش از اینکه بتوانند بهجای ماسکها صحبت کنند نیازمند درسهای گفتاری هستند. تصور میکنم جورج از شیوهٔ تدریس ما شگفتزده شده بود و گفت دانشآموزانی که برای اولین بار با من و ویلیام گاسکیل کار کردند همیشه بهترین بودند، بنابراین شیوهٔ تدریس ما نکاتی داشت که بتوانیم آن را به دیگران پیشنهاد دهیم. فکر میکنم به این دلیل بود که ما عادت داشتیم دانشآموزان را به درون کار پرتاب کنیم، درحالیکه جورج بسیار آرام بود. او در توضیح اینکه چه زمانی از ماسک استفاده میشد خیلی خوب بود، اما توضیحاتش بالاتر از سطح بازیگران بود. اکثر دانشآموزانش بسیار مطمئن بازی میکردند، و با گذاشتن ماسکها قسمتهایی را که خودشان ترجیح میدادند کار میکردند. شیوهٔ جورج با شیوهٔ من و گاسکیل بسیار تفاوت داشت. وقتی بازیگری در نقشی بازی میکرد، جورج علاقه داشت شخصیتهایی را گسترش دهد که بتوانند بدون ماسک هم مورد استفاده قرار گیرند. ماسکها به نظر من مبهوتکننده بودند، و شکلی جدید از تئاتر را نمایش میدادند اما من به این توجه نمیکردم که مخلوقات ماسک به کجا میرسند. ماسکهایی که استفاده میکردیم نیمهٔ بالای صورت را میپوشاند و دهان و قسمت پایین گونهها را در معرض دید قرار میداد. جورج این شیوه را در دههٔ ۱۹۳۰ از مایکل سینت دنیس و مایکل هم آن را از عمویش ژاک کوپو (پدر تئاتر مدرن) آموخته بود. این نقابهای نیمه معمولاً «ماسکهای کمدی» نامیده میشوند، اما جورج به آنها «ماسکهای شخصیت» میگفت. او فکر میکرد که حفظ رسوم سنتی مهم است و زمانیکه فهمید من ماسکهای شخصیت (کمدی) را با ماسکهای تراژدی ترکیب کردم، متعجب شد. دانشآموزانم صحنهای را که از ترکیب این دو ماسک آماده کرده بودند برایش نمایش دادند و گفتند که این کار خوب انجام شده اما او هنوز هم آن را دوست نداشت. وقتی او را در بستر بیماری دیدم، آخرین حرفی که به من زد این بود: هنوز فکر میکنم که کار با ماسک درست نیست.»
حجم
۲۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
حجم
۲۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه