دانلود و خرید کتاب به حرف نیامدم بئاتریس براشر ترجمه پویا رفویی
تصویر جلد کتاب به حرف نیامدم

کتاب به حرف نیامدم

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب به حرف نیامدم

کتاب به حرف نیامدم نوشتهٔ بئاتریس براشر و ترجمهٔ پویا رفویی است. انتشارات ناهید این داستان برزیلی را منتشر کرده است. این اثر برندهٔ جایزهٔ «کلاریسی لیسپکتور» بوده است.

درباره کتاب به حرف نیامدم

کتاب به حرف نیامدم (Nao falei) به قلم بئاتریس براشر حاوی داستانی با نثری ساده و قابل‌درک برای همه و روایت‌هایی از زندگی و ماجراهای آن است. این داستان در حالی آغاز می‌شود که راوی از آنچه هر روز و بین غریبه‌ها پیش می‌آید، می‌گوید. او می‌گوید که داستان‌ها قالبی است که به چیزها می‌دهیم تا در اتوبوس، صف بانک و پشت پیشخان نانوایی وقت بگذرد؛ سپس تجربه‌نگاری خودش را آغاز می‌کند. این راوی کیست؟ چه ماجراهایی را برای شما تعریف خواهد کرد؟ این داستان برزیلی را بخوانید تا بدانید. این اثر برندهٔ جایزهٔ «کلاریسی لیسپکتور» بوده است.

خواندن کتاب به حرف نیامدم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر برزیل و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب به حرف نیامدم

«دونا ژوآنا همین‌طور که می‌برید، آواز می‌خواند. نه، ما همه با هم برابر نبودیم. حتی اگر دست در دست هم می‌رفتیم. هر کس تاریخ پارچه‌بریدن‌ها، بریدن از گل‌ها، سلاح‌ها و عشاق خودش را داشت. دیگر به یاد ندارم چه اهمیتی دارد این‌ها. زندگی بی‌معنی است و من نه برای میهنم مرده بودم، نه برای انقلاب. امید بستم و دیگر نمی‌دانم چه چیز دیگری در بین بود، مگر وزن سنگینی روی دست‌ها و پاهام، آهستگی و دشواری همه چیز، اندیشهٔ خیانت و مرگ، ناتوانی و به‌زحمت ذره‌ای خشم. طعم تلخ کثافت و شکست بود. من هم رفتم به سراغ بریدن پارچه، خلاصی از دست ژرمانو، سرخوردگی، حضرتش، قرص ماه‌ها، و نظام آمریکای شمالی. دل‌خواسته‌ام فقط بریدن و بریدن و بریدن بود، پارچه، پورچه، هرچه، فقط بریدن مهم بود و بس.

با این همه از ۱۹۷۰ یک خاطرهٔ بخصوص دارم. نمی‌دانم چه باعث شده به حیاتش ادامه دهد، ولی هنوز دست‌نخورده آنجاست. بگیرنگیر به درد می‌آوردم، آی که چه زنده است و تا همین چند روز پیش وجود خارجی نداشت. منتها با صدا، تصویر، و دما پیدایش شد، انگاری تازه حالا از آن سر در می‌آورم، به‌عبارتی، تازه حالاست که من این لحظهٔ دیری‌گذشته را زندگی می‌کنم. پیش از آن‌که به وجودش آگاه شوم، ثبت و ضبط بود. شب‌هنگام است. زن‌ها اینجا نیستند ــ شاید خوابند. در اتاق‌نشیمنیم، پدرم و من. کاپشن نپوشیده‌ایم، ولی با لباسِ بیرونیم. کت سیاه با آرنج‌های نخ‌نمایش را به تن کرده، یقه‌اش را هَفتی باز گذاشته. من هم بایست کُت می‌پوشیدم تا سردم نشود. نشسته‌ام روی مبل، جلوی پنجره، مشرف به خیابان. تاریک است بیرون، خشک است هوا، و هرازگاهی صدای ردشدن اتوبوسی را از دوردست می‌شنوم. لابد تأخیر دارد. پدرم روی مبل، پشت به مهتابی است. همین‌طور که حرف می‌زند، به پاهایش نگاه می‌کند، با نیم‌نگاهی هرازگاهی رو به من، می‌گوید گوستاوو، آرماندو مرگی را درو کرد که کاشت. مکث می‌کند. مادر و خواهرش را با خود برد. سکوت. دوبه‌شک‌اَم پی درافکندن طرح فکری تازه است یا فقط دلش می‌خواهد حرف بزند: در انتخاب واژه‌هایش، محض احتیاط، وقفه می‌اندازد، لازم آن می‌بیند که صریح باشد، مهم است که من حالی‌ام بشود. صبر می‌کنم و به‌زور حواس خودم را جمع می‌کنم. پریشان‌حال، شاید هم خسته‌ام. سرش را بلند می‌کند و می‌گوید: «آرماندو»، ولی بعد دم درمی‌کشد. پا می‌شود و می‌رود دم پنجره، خیره به ظلمات آن شبِ هزارونهصدوهفتاد نگاه می‌کند، آن‌وقت‌ها هنوز چراغ‌برق در خیابانمان نبود. دمپایی به پا می‌کند و من فکرم می‌رود پیش این‌که از کِی این دمپایی‌ها در خاطرم مانده. خیلی به پایم بزرگ بودند. برمی‌گردد و به دیوارهٔ کم‌ارتفاع تکیه می‌دهد، دست‌ها را روی سینه در هم قفل می‌کند، شانه‌هایش را بالا می‌کشد، و وراندازم می‌کند. سخت است گفتنش که عاطفی شده یا عصبانی.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۴ صفحه

حجم

۱۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۴ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان