دانلود و خرید کتاب مسافر بی توشه و زندگی یک هنرمند ژان آنوی ترجمه منیژه محامدی
تصویر جلد کتاب مسافر بی توشه و زندگی یک هنرمند

کتاب مسافر بی توشه و زندگی یک هنرمند

نویسنده:ژان آنوی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مسافر بی توشه و زندگی یک هنرمند

«مسافر بی‌توشه و زندگی یک هنرمند» دو نمایشنامه نوشته ژان آنوی(۱۹۸۷-۱۹۱۰) است. آنوی نویسنده فرانسوی است که آثارش دهه‌ها ماندگار بود و نمایشنامه‌هایش اجرا می‌شدند. «آنتیگونه» مشهورترین اثر اوست.

در «مسافر بی‌توشه»، گاستون، شخصیت اصلی نمایش، یک‌بازمانده‌ی جنگ جهانی اول است که از فراموشی رنج می‌برد. او گذشته‌اش را که مملو از تباهی اخلاقی است، به‌خاطر نمی‌آورد (از جمله رابطه با همسر برادرش و ضرب و شتم شدید صمیمی‌ترین دوستش). این تباهی اخلاقی با پاکی بسیار زیادی که اواکنون به نمایش می‌گذارد، مطلقاً مغایرت دارد و تناقضی بر گذشته‌ی اوست.

در بخشی از این نمایشنامه می‌خوانیم:

دوشس: شاید اهمیت این حرف‌هایی که می‌زنم رو درک نمی‌کنی، گاهی وقت‌ها فراموش می‌کنم که با یه آدم بی‌حافظه طرف هستم. ممکنه قبل از این بیست سال لغت‌هایی رو اصلاً یاد نگرفته بودی،‌ تو می‌دونی گرانیت چیه؟

گاستون: سنگه.

دوشس: خوبه،‌ ولی چه‌جور سنگی؟ سخت‌ترین سنگ‌ها، گاستون می‌شنوی؟‌

گاستون: بله.

دوشس: و ناراحت هم نمی‌شی که قلبت رو به سخت‌ترین سنگ‌ها تشبیه کنم؟

گاستون: [ناراحت] هان... نه فقط خنده‌م می‌گیره.

دوشس: شنیدی هاسپر.

هاسپر: بله،‌ مثل بچه‌هاس.

الهام حمیدی
۱۴۰۱/۰۱/۲۸

کتاب شامل دو نمایشنامه زیبا و خواندنیه ، این اثر از ژان ماری لوسین پیر آنوی نویسنده فرانسویه با ترجمه وبازنویسی خانم منیژه محامدی که اولین اثر (مسافر بی توشه ) در سال ۱۳۷۸ در تئاتر شهر سالن چهارسو به

- بیشتر
گاستون: شاید من تنها آدمی هستم که سرنوشت این شانس رو بهش داده. من مرد بزرگی شدم و حق انتخاب دارم. دیگر نمی‌تونم مثل بچه‌ها بی‌تجربه بمونم اگه این کار رو بکنم به خودم خیانت کردم. خیلی چیزها رو حالا دیگه باید فراموش کنم، تازه از دیروز اتفاقاتی افتاده که باید اونها رو هم فراموش کنم. والانتین: پس عشق چی؟ عشق ما، با اون چه کار می‌کنی؟ لابد راجع به عشق هم نمی‌خوای بدونی و بشناسی. گاستون: اون عشق فقط منو به‌طرف نفرت می‌بره. توی چشم‌های تو عشق نمی‌بینم فقط کینه‌س. به‌هرحال آدمی مثل من که حافظه نداره فقط با تعجب به این چیزها نگاه می‌کنه. در هر صورت نمی‌خوام عشقی داشته باشم، من عاشقم ولی بدون معشوق،‌ عاشقی که اولین بوسه و رابطه رو فراموش کرده و دیگه زندانی خاطراتش نیست، همه‌چیز رو به باد می‌سپارم.
الهام حمیدی
گاستون: وقتی پدرمان مرد و من خیلی کوچک بودم؟ ژرژ: دو سالت بود. گاستون: و تو. ژرژ: چهارده سال،‌ باید از تو مواظبت می‌کردم. خب خیلی کوچک بودی. [سکوت] و به دلایل زیاد کودک موندی به دلیل پول‌های زیادی که جلوت می‌ریختم، به علت سخت‌گیری‌ها و خشونت مادر و ضعف و ناشی‌گری خود من. باید می‌تونستیم تربیت درست به تو بدیم. تو بی‌گناه بودی ما کاری برات نکردیم. کودکی مثل یه دیو با تو در جدال بود و ما باید اون رو از تو دور می‌کردیم. نه تنها کاری نکردیم بلکه همیشه متهمت می‌کردیم و تنهات می‌ذاشتیم تا وقتی رفتی جبهه. روی سکوی ایستگاه قطار با تفنگ و کیف سربازی مثل پسر بچه‌ها بودی که برای بازی لباس سربازی تنش کردن.
الهام حمیدی

حجم

۴۳۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۴۳۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
تومان