کتاب من و عمو کتابی
معرفی کتاب من و عمو کتابی
کتاب من و عمو کتابی نوشتهٔ اوما کریشناس وامی و ترجمهٔ زینب طاهری است. نشر کتاب کوله پشتی این رمان را برای کودکان بالای ۸ سال منتشر کرده است.
درباره کتاب من و عمو کتابی
کتاب من و عمو کتابی رمانی است که ۳۱ فصل دارد. در این رمان با «یاسمین» نُهساله همراه میشوید. او هر روز از «عموکتابی»، معلم بازنشستهای که کتابخانۀ عمومی رایگانی در گوشۀ خیابان دارد، کتاب امانت میگیرد، اما وقتی شهردار تلاش میکند تا این کتابخانۀ خیابانی را تعطیل کند، یاسمین نمیتواند بنشیند و دست روی دست بگذارد. باید کاری کند، ولی چه کاری؟ چیزی به برگزاری انتخابات محلی نمانده، اما او حتی نمیتواند رأی بدهد. یاسمین دوستانی دارد از جمله دوست صمیمیاش «رینی» و همینطور «آنیل» که کمربند آبیِ کاراته دارد. او خانواده و همسایههایش را دارد و نیز فکر بکری که از خواندن آخرین کتاب امانتی عموکتابی، به سرش زده است. برای همین یاسمین و دوستانش دست به کار میشوند. قرار است فکر بکرشان نتیجه بدهد و خیلی زود تلاشهایشان مثل نسیمی وزیدن بگیرد یا نکند که اوضاع از کنترل خارج شود؟
خواندن کتاب من و عمو کتابی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکان بالای ۸ سال پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من و عمو کتابی
«بیست روز پس از پیروزیمان، اینجا، ساختمان شهرداری، پر از کسانی است که میخواهند شروع شغل جدید ساموئل کاراتهکارِ شهردار را به او تبریک بگویند. من، رینی، آنیل، مادربزرگ آنیل، پدر و مادرم، خانم رائو، خاله شوبا، عمو آرویند، عبدالصاحب چینی که طبل درجه دو ولی فوقالعادهاش را آورده است (چون طبل درجه یکش خیلی قیمتی است و البته خیلی بزرگ.)، پسر واحد دو/ج، پدر و مادرش و مادربزرگش، تازهعروس و داماد، رانندهٔ اتوبوس مدرسه، میوهفروش و همسرش، خانم اتویی با عروس و پسر و نوههایش و شش بچه و سه الاغ. الاغها مال فامیلهای خانم اتوییاند.
عمو کتابی هم خیلی بیسروصدا و بدون هیاهو، با ما آمده است.
آنیل کتاب کاراتهای را که به او دادهام با خودش آورده است. آن را همهجا با خودش میبرد. از نظر او، شما هرگز نمیدانید کتاب کاراته چه زمانی به کارتان میآید، که به نظر من حرفش منطقی است.
به شهرداری میرسیم و به نگهبان جلوی در میگوییم که میخواهیم شهردار را ببینیم. انگار کمی گیج شده است، اما به درون ساختمان میدود و به کسی میگوید.
برمیگردد و میپرسد: «وقت ملاقات دارین؟»
خانم اتویی میگوید: «ما به ایشون رأی دادیم. مگه رأیدهندهها باید وقت ملاقات بگیرن؟»
نگهبان دوباره ناپدید میشود. بعد برمیگردد و به ما میگوید منتظر بمانیم.
ما منتظریم. پنج دقیقه میگذرد، بعد ده، پانزده و هجده دقیقه.
درست بهموقع، یعنی درست قبل از اینکه از بیتابی منفجر بشوم، خود شهردار جدید از ساختمان شهرداری بیرون میآید. میگوید: «حامیان وفادار من.» و دندانهای سفید براقش میدرخشند. «ممنونم که اومدین من رو ببینین! من پیروز این انتخابات نیستم، بلکه شما پیروز انتخاباتین.»
او منتظر تشویق و کف زدن است.
دقیقاً همان چیزی را گفت که از ذهن من هم گذشته بود. ما بردیم. اما حالا، انگار الکی میگوید.
سکوت حکمفرماست. فقط صدای نفس کشیدن میآید و همه منتظریم.
من به رینی نگاه میکنم. او به آنیل نگاه میکند. آنیل به من نگاه میکند.
چه کسی قرار است مسئولیت را برعهده بگیرد؟
آنیل کتاب کاراته را بالا میآورد. با تعجب و گیجی سرم را به معنی نه تکان میدهم.
او بهآرامی میگوید: «بگیرش.»
کتاب را از او میگیرم و یک جورهایی، با بودن کتاب توی دستم یادم میآید که چرا همهٔ ما اینجاییم.»
حجم
۳۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۳۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه