کتاب وداع با پرولتاریا
معرفی کتاب وداع با پرولتاریا
کتاب وداع با پرولتاریا؛ آن سوی سوسیالیسم نوشتهٔ آندره گرز و ترجمهٔ مصطفی رحیمی است و نشر نو آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب وداع با پرولتاریا
چگونه یک نظام اقتصادیِ مبتنی بر طلب حداقل ضایعات را جانشین نظامی متکی به حداکثر ضایعات کنیم؟ بیش از صد سال است که این پرسش مطرح است. مسئله برمیگردد به این پرسش که چگونه اقتصادی را که در آن تولیدْ تابع نیازها است (و نیازها را خود مردم آزادانه براساس شناختِ شیوههای اقناعشدنشان و بهایی که باید در ازای آن نیازها بپردازند تعیین میکنند، با توجه به اینکه این اقناع امری است ممکن، نه واجب) جانشین اقتصادی کنیم که در آن تولید تابع الزامهای سود سرمایه است. امروز فقط شیوههایی از تولید که از الزامهای انباشت و رشد ریشه گرفته باشند ممکن است برای اقتصاد فردا پیریزی شوند، با این هدف که همۀ نیازها با کمترین حجم از کالاهای هرچه بادوامتر برآورده شوند و میزان سود، به معنای امروزش، در آنها کم شود.
گسترش نیروهای تولیدیِ سرمایهداری، از نظر کارکرد، منحصراً تابع منطق و نیازهای سرمایهداری است. نهتنها این گسترشِ پایۀ مادیْ سوسیالیسم را پدید نمیآورد، بلکه مانعش هم میشود. نیروهای تولیدیای که سرمایهداری گسترش میدهد چنان از سرمایهداری تأثیر پذیرفتهاند که نمیتوانند برحسب تعقل سوسیالیستی اداره شوند و به کار افتند. اگر هیچ نوعی از سوسیالیسم امکانپذیر باشد، این نیروها باید اساسی نو بیابند و در مسیری دیگر گام بردارند. استدلال کردن براساس نیروهای تولیدیِ موجود یعنی ناممکن ساختن تدارک سوسیالیسم و حتی ناممکن ساختن دورنمای آن.
گسترش نیروهای تولیدیِ سرمایهداری بهگونهای تحقق مییابد که نه کارگران تولیدکننده بهطور جمعی میتوانند مالک مستقیمِ تولید شوند و نه پرولتاریا. درواقع، گسترش سرمایهداری طبقهای از کارگران را پدید آورده است که اکثراً قادر نیستند مالک وسایل تولید شوند و منافعشان، که مستقیماً بدان آگاهی مییابند، با تعقل سوسیالیستی منطبق نیست.
آندره گرز (۲۰۰۷ - ۱۹۲۳) فیلسوف اتریشیـفرانسوی و منتقدی بود که در باب «کار» میاندیشید و مینوشت. او بر مضامینی چون بیگانگی اجتماعی، تقسیم کارِ منصفانه، و کار دستمزدی و رهایی از آن متمرکز بود و جریانی را راهبری میکرد که در پی ایجاد تغییرات بنیادین در مناسبات قدرت بود و، به جای تکیه بر منطق و ضرورتهای سرمایه، بر رفع نیازها و ضرورتهای انسانی تأکید میورزید. «وداع با پرولتاریا» جزو برترین آثار آندره گرز به شمار میرود کتابی که امروزهروز بیش از پیش باید خوانده و آموخته شود.
خواندن کتاب وداع با پرولتاریا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای فلسفه، اقتصاد، جامعهشناسی، تاریخ جهان و علوم سیاسی پیشنهاد میکنیم.
اگر کتاب «جابهجایی در قدرت» را خواندهاید و دوست داشتهاید، پیشنهاد میکنیم کتاب «وداع با پرولتاریا» را هم بخوانید.
بخشی از کتاب وداع با پرولتاریا
«دیگر امر بر این دایر نیست که بدانیم کجا میرویم یا اینکه با قوانین درونی پیشرفت تاریخ همگام شویم. به جایی نمیرویم و تاریخ مسیر ازپیشبودهای ندارد. نباید هیچچیز از تاریخ انتظار داشت یا چیزی را فدای آن کرد. دیگر امر بر این دایر نیست که خود را قربانی راهی برین کنیم که بازخرید رنجهایمان باشد و بهای فداکاریهایمان را با بهره بپردازد. از این پس، برعکس، امر بر این دایر است که ما چه میخواهیم و در جستجوی چه هستیم. منطق سرمایه ما را تا آستانهٔ آزادی هدایت کرده است. اما بهشرطی میتوان از این آستانه گذشت که به جای تعقل تولیدی، تعقل دیگری بگذاریم. این کار فقط از خودِ مردمان ساخته است. هیچگاه قلمرو آزادی از فرایندهای مادی نتیجه نمیشود: قلمرو آزادی تنها با عمل بنیادی و خلاق آزادی که آزادی را بهمثابهٔ خودبنیادیِ مطلق در نظر گیرد، و آن را هدف نهایی هر شخص ببیند، مستقر میشود.
***
در یک کلام، قدرت شخصی پیشوا دستاویز برائت ایدئولوژیکی بوروکراسیشدن کلی زندگی عمومی قرار میگیرد. دولت فاشیستی نشاندهندۀ تمام انحرافهای دولت سرمایهداری بوروکراسی شده است. ولی از این انحرافها نه نشانی است و نه نامی. تبلیغات رسمی پشت سر هم میگوید که این انحرافها از بین رفته است و هیچ وسیلهای هم نیست که دروغ آن تبلیغات افشاء گردد. پیشوا و اطرافیانش قهرمانان جاودانۀ تاریخ و عامل همۀ تصمیمگیریها معرفی میشوند. اعمال این کار مستلزم نظامی کردن امور اداری و اقتصادی است با همۀ ضایعات، پارتیبازیها و تبعیضها و پنهانکاریها و خودسریهای آن. دولتهای پلیسی هیتلر و استالین در اینباره همانندیهای چشمگیری داشتند. الغای قدرت تبعی بهسود قدرت شخصی در جوامع امروز به دیکتاتوری دارندگان قدرتهای تبعی میانجامد و به این تظاهر که سلطۀ دستگاه، سلطهای شخصی است.
این انحراف امکان میدهد که مسألۀ قدرت را بهتر ارزیابی کنیم. قدرت در جوامع جدید فاعلی ندارد، و اگر شخصی مینماید به ظاهر است. واقعیتش ساختاری است. از وجود دستگاه سلطهای ناشی میشود که قدرت تبعی را بهکسی میسپارد که شاغل مقامی است. لیاقت و رنگ سیاسیاش هرچه باشد مهم نیست. تا هنگامی که دستگاه سلطه دستنخورده باقی است از نظر سیاسی مهم نیست که چه کسی پستهای قدرت را اشغال میکند: دستگاه است که طبیعت قدرت و چگونگی حکومت و رابطۀ میان جامعۀ مدنی و جامعۀ سیاسی و دولت را تعیین میکند. این مسأله که اول باید بر دستگاه مسلط شد و بعد آن را تغییر داد، توهم دائمی اصلاحطلبان است. شک نیست که اینان موفق به اصلاحاتی میشوند، اما طبیعت قدرت و چگونگی حکومت و رابطه میان جامعۀ مدنی و دولت را نمیتوانند تغییر دهند. آن اصلاحات، بر عکس، دستگاه قدرت و تسلطش بر مردمان و ناتوانی مردمان را مشروع جلوه میهد و تقویت میکند.»
حجم
۷۳۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۷۳۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه