دانلود و خرید کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید پل انگون ترجمه زهره بی آزار
تصویر جلد کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید

کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید

معرفی کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید

کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید نوشتۀ پل انگون و ترجمۀ زهره بی آزار است. انتشارات آتیسا این کتاب راهنما را روانۀ بازار کرده است.

درباره کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید

کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید نوشتۀ پل آنگون است. در این کتاب، پل آنگون مستقیم به‌سراغ درس‌های مهم و ضروری زندگی و سؤال‌های اساسی و سرنوشت‌ساز دوران ۲۰سالگی، ۳۰سالگی و بعد از آن رفته است. آدم قبل از رسیدن ۲۰سالگی اهداف و رؤیاهای بزرگ بسیاری دارد که مطمئن است به آن‌ها می‌رسد. در تمام طول عمر به آن‌ها بال‌وپر می‌دهد، پرورششان می‌دهد و به آن‌ها عشق می‌ورزد. کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید سؤال‌هایی را مطرح کرده است که در طول مسیر جوانی باید از خودمان بپرسیم و پاسخی که به آن‌ها می‌دهیم، مسیر سرنوشتمان را مشخص می‌کند.

خواندن کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به جوانان ۲۰ ساله و حتی بیشتر و دوستداران کنکاش و به چالش‌کشیدن خود پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ۱۰۱ سوالی که در دوران ۲۰ سالگی باید از خود بپرسید

«بیهوش شدن

از روی تپه‌ای بلند روبه‌پایین سر خوردم و با صورت روی چمن‌ها و بوته‌ها افتادم و بیهوش شدم بهترین جایی که قطعاً بعدازظهر شنبه می‌توانستی آنجا باشی! من کجام؟ آیا کسی با چوب بیسبال به سرم زده؟ زمانی که به هوش آمدم، مانند بیمار عمل شده‌ای که تازه به هوش آمده است سؤالات زیادی به ذهنم هجوم آورد. چطور این اتفاق افتاد؟

می‌دانید پانزده دقیقه قبل با تیم بیسبال، دانشگاهم کنار زمین ورزشگاه و نشسته بودم. من در ترکیب اصلی بازی نبودم؛ بنابراین روی نیمکت ذخیره نشسته منتظر بودم مثل هر هفته از تیم مقابل ببازیم، خوب مؤدبانه گفتم که تیم بیسبال بدی بودیم. ازآنجایی‌که معمولاً هر شنبه دو بار بازی می‌کردیم و تیم مقابلمان پشت‌سرهم امتیاز می‌گرفت، ما فقط می‌نشستیم و تا ساعت‌ها به شکستمان زل می‌زدیم؛ درحالی‌که سایر دوستانمان کنار ساحل بودند. چون قطعاً دلشان نمی‌خواست با دیدن بازی ما خودشان را در موقعیتی زجرآور قرار دهند. وقتی روی نیمکت نشسته‌ای؛ مانند آن شنبه‌ای که با چند تا از هم‌تیمی‌هایم روی نیمکت نشسته بودم، زمانی که توپی به سمتت پرت شد باید سریع فرار کنی تا کسی باشی که آن توپ پرت شده را پیدا می‌کند زمین بیسبال ما در بالای دره‌ای قرار داشت که به آن دره باریک مارپیچی. گفتیم درۀ شیب‌داری که پوشیده از گیاهان خودروی کالیفرنیا و درختان اکالیپتوس بود و از میان آن هم رودخانه‌ای عبور می‌کرد، تلاش برای پیداکردن توپ پرت شده به چنین جایی که پر از گیاهان خودروست. مانند تلاش یک کاشف برای کشف شهر طلای افسانه‌ای است. ماجراجویی بزرگی که احتمالاً. بدون نتیجه پیش خواهد رفت. ولی خب وقتی مجبوری باخت دوباره تیمت را با اختلاف ۲۰ امتیاز ببینی، چاره دیگری نداری جز اینکه با پشتکار زیاد به دنبال توپ پرت شده بروی. در این شنبه، شوم زمانی که دیدم توپ از بالای حصار انتهای زمین عبور می‌کند و به سمت دره باریک می‌رود از کنار زمین فریاد زدم. با تمام وجود آماده بودم تا از بازی بیسبال فرار کنم همچنین تنها شانس برای پیداکردن حتمی توپ این بود که ببینی کجا به زمین می‌افتد یا اینکه ببینی به صخره‌ای برخورد کند و به هوا پرتاب شود درحالی‌که چشمم به توپ پرت شده بود سریع زیر سایه‌بان چوبی نیمکتمان رفتم که دقیقاً بالای لبه درۀ باریک قرار داشت و یک هو بوم... همه چیز جلوی چشمانم سیاه شد.

 بعد از آنکه در پایین دره بیهوش شدم؛ مانند ماهی‌ای که پارو به سرش خورده، کاملاً گیج شده بودم وقتی به هوش آمدم، بلند شدم و دست‌هایم را مشت کردم تا از خودم در برابر کسی که به من حمله کرده بود دفاع کنم. بااین‌حال زمانی که مثل یک کودک نوپا تلاش می‌کردم تا روی پاهایم بایستم کسی را در اطراف خودم ندیدم می‌توانستم از بالای تپه سروصدای بازی بیسبال را بشنوم که هنوز ادامه داشت، اما کسی را نمی‌دیدم؛ بنابراین درحالی‌که برگ‌ها و علف‌ها، مانند اسیران جنگی که به طناب هلیکوپتر نجاتشان می‌چسبند به لباس فرمم چسبیده بودند، به‌آرامی از تپه بالا رفتم. گیج و سردرگم بودم، تنها چیزی که می‌توانستم به آن فکر کنم فقط یک سؤال بود چه اتفاقی افتاد؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۱۱,۰۰۰
تومان