کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم (خلاصه کتاب)
خلاصهکتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم (خلاصه کتاب) نوشتهٔ تینا سیلیگ و ترجمهٔ رضا اردلان است و شنیدار نگار نوین آن را منتشر کرده است. این خلاصهکتاب مشابه یک دورهٔ فشرده برای یافتن جای خود در دنیاست.
درباره خلاصهکتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم
با مطالعهٔ این کتاب میآموزید چگونه از هر فرصتی در زندگی برای موفق شدن استفاده کنید؟
هرچند موفق شدن امری جمعی است و یک فرد موفقِ منزوی معنایی ندارد، اما مسیر رسیدن به موفقیت، یک مسیر کاملاً شخصی است و همه چیز بستگی به خودتان، انتخابها و تصمیمهایتان دارد.
به جای اینکه نگران پیشرفت یا پسرفت دیگران باشید، روی خودتان متمرکز شوید؛ باید بتوانید دنیا را متفاوت از دیگران ببینید، مشکلات را شناسایی کنید، راهحلهای خلاقانه ارائه دهید و فرصتها را از دست ندهید. باید تمرین کنید که آزادانه ایدهپردازی کنید، اما حواستان باشد که ایدهها مثل کودکان میمانند؛ هر کسی فکر میکند بچهٔ خودش بامزه و زیبا است، پس باید بیطرفانه به ایدههایتان نگاه کنید. ایدهها مثل پوشیدن کفش نو هستند؛ باید فرصت بدهید تا جا باز کنند و آنگاه ارزیابیشان کنید. همچنین ایدهها همچون آینه هستند؛ چرا که محیط اطرافِ خود را بازتاب میدهند. بنابراین برای داشتن مجموعه متنوعی از ایدهها لازم است در زمینههای مختلفی حاضر شوید. خلاصهکتابِ «کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم» نوشتهٔ تینا سیلیگ، شما را با این ایدهها آشنا میسازد.
در این خلاصهکتاب به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود:
۱. یک کارآفرین موفق باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
۲. خلاقیت چگونه باعث تولید ارزش میشود؟
۳. چگونه بهترین و مناسبترین شغل را برای خودمان پیدا کنیم؟
خواندن خلاصهکتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر حول و حوش بیست سال دارید حتما این خلاصهکتاب را بخوانید.
بخشی از خلاصهکتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم
«حتماً بارها شنیدهاید که اطرافیانتان میگویند: «برو دنبال هر کاری که دوست داری!» اگرچه اشتیاق و علاقه در دنبال کردن یک کار بسیار مهم است، اما اگر فقط همین علاقه را در نظر بگیرید، ممکن است نتیجه به همان خوبی که میخواهید نشود. پس لازم است اشتیاق و علاقهتان به یک کار یا رشته تحصیلی را بسنجید.
به عنوان مثال، ممکن است شما عاشق ورزش بسکتبال باشید. آیا در این ورزش استعداد هم دارید؟ آیا توان کسب مهارتهای لازم برای بازی در مسابقات بسکتبال را دارید؟ آیا ویژگیهای مورد نیاز این ورزش مانند قد بلند را دارید؟ پس از آنکه به این سؤالات جواب دادید، حالا باید به طرف دیگر ماجرا نگاه کنید.
برای مثال، اگر شما عاشق نقاشی کردن هستید و در آن استعداد هم دارید، میدانید که دنیا و جامعه چقدر برای نقاشی ارزش قائل است؟ آیا میتوانید از طریق نقاشی کردن در این جامعه درآمدی کسب کنید؟ آیا بازاری برای مهارتهای شما وجود دارد؟
اگر پاسخ این سؤال آخر منفی باشد، دو راه پیش روی شما وجود دارد؛ نخست اینکه تصمیم بگیرید از طریق دیگری کسب درآمد کرده و نقاشی را فقط به عنوان یک سرگرمی و فعالیت شخصی ادامه دهید. این راهی است که معمولاً افراد در پیش میگیرند، اما راه دومی نیز وجود دارد؛ اینکه خودتان مخاطبان حرفهٔ خودتان را پیدا کنید و با شناسایی سلیقه و خواستههایشان، مهارت خود را تبدیل به شغل کرده و وارد بازار شوید.
بنابراین بهترین حالت هر شغلی آن است که هم به آن علاقه دارید، هم در آن مهارت دارید و هم بازار خوبی برای آن وجود دارد. در این صورت، اشتیاق شما با بازار همپوشانی دارد.
ممکن است شغل شما فقط یکی از این سه مزیت را داشته باشد؛ در این صورت هم میتوان راضی بود، اما اگر روزی متوجه شدید که شغلتان با هیچ یک از این سه عامل یعنی علاقه، استعداد و بازار همخوانی ندارد، بدون معطلی باید آن را کنار بگذارید.»
حجم
۲۷٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۲ صفحه
حجم
۲۷٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۲ صفحه