دانلود و خرید کتاب خداحافظی از مامان زیگرون ادر ترجمه گیتا رسولی
تصویر جلد کتاب خداحافظی از مامان

کتاب خداحافظی از مامان

معرفی کتاب خداحافظی از مامان

کتاب خداحافظی از مامان نوشتۀ زیگرون ادر و تانیا ونز با ترجمۀ گیتا رسولی در انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. این کتابِ داستانی، مصور و برای کودکان گروه سنی ب نوشته شده است.

درباره کتاب خداحافظی از مامان

کتاب خداحافظی از مامان، داستانی متفاوت دارد. موضوع این کتاب، اندوه در کودکان و پرسش‌ها و پاسخ‌های آن‌ها است. کتاب با هدف دلداری دادن و تجدید خاطره در کودکانی نوشته شده است که مادرشان را از دست داده‌اند.

کودک این داستان نامش یوله است. مادر یوله مریض است و او می‌داند که به‌زودی می‌میرد. او و پدرس سعی می‌کنند در فرصت باقی‌مانده از بودن کنار مادرشان لذت ببرند و خودشان را آماده می‌کنند تا بتوانند بدون او سرکنند. برای یوله این موضوع بسیار سخت است. او از همین حالا برای مادرش دلتنگی می‌کند. آیا تو هم مادرت را از دست داده‌ای؟ آیا او را به زودی از دست خواهی داد؟ تو هم احساس دلتنگی می‌کنی؟ پس داستان یوله را بخوان.

کتاب خداحافظی از مامان به خوانندۀ درگیر در چنین موقعیتی کمک می‌کند تا بهتر با بیماری و مرگ مادر کنار بیاید و یاد او را زنده نگه دارد.

خواندن کتاب خداحافظی از مامان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به کودکان دوستدار کتاب‌های داستان، به‌ویژه کودکان درگیر تجربۀ فقدان مادر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خداحافظی از مامان

«من یوله هستم. مامانم خیلی مریض است و می‌دانم که به زودی از دنیا می‌رود. من و بابا سعی می‌کنیم از زمان‌هایی که با مامان هستیم لذت ببریم و خودمان را آماده کنیم تا بدون او سر کنیم. خیلی سخت است. از حالا دلم برای مامان تنگ می‌شود. من غمگینم. مامانم نباید برود. آخر او مامان من است! با بی‌قراری می‌پرسم: «تو می‌روی چون من دختر بدی بودم؟» مامان با نگاهی پر از عشق می‌خندد و می‌گوید: «نه یوله، من به خاطر بیماری باید بروم.» با خشم داد می‌زنم: «ولی من نمی‌خواهم تو بروی.» و به بالشم مشت می‌کوبم. مامان موهایم را نوازش می‌کند و می‌گوید: «یوله، من هم دوست دارم پیش تو و بابا بمانم، ولی بیماری دارد بدنم را ضعیف می‌کند. همین روزها دیگر از کار می‌افتد.» شب دلم درد می گیرد و نمی‌توانم راحت بخوابم. همان موقع فکری به ذهنم می‌رسد. روز بعد از مامان می‌پرسم: «من و بابا می‌توانیم با تو بیاییم؟» مامان من را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید: «نه، نمی‌شود. جایی که می‌روم فقط برای آدم‌هایی مثل خودم جا دارد. بدن تو و بابا سالم است. جای شما اینجاست. شما روزهای خوش زیادی با هم خواهید داشت و اگر یاد من بیفتید، من هم در خوشی‌هایتان شریک می‌شوم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

حجم

۵٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۱,۴۰۰
۷۰%
تومان