کتاب تات نشین های بلوک زهرا
معرفی کتاب تات نشین های بلوک زهرا
کتاب تات نشین های بلوک زهرا؛ زندگی روزمره در دو ده از بلوک زهرای قزوین نوشتهٔ جلال آل احمد است و نشر ارس آن را منتشر کرده است. این کتاب یکی از سفرنامههای (تکنگاریهای) مشهور جلال آل احمد است که سال ۱۳۳۷ به چاپ رسید.
درباره کتاب تات نشین های بلوک زهرا
تاتنشینهای بلوک زهرا سفرنامهای از جلال آل احمد است که به معرفی تاتهای شهرستان تاکستان از بوئینزهرا میپردازد. آل احمد در این سفرنامه با نگاهی مردمشناسانه، دربارهٔ روستاها و شهرهای میانهٔ راه مانند بوئینزهرا و اشتهارد مینویسد. او ضمن این معرفی، جنبههای مردمشناسی، زبانشناسی، جغرافیا، فرهنگ و آداب و رسوم مردم را هم واکاوی کرده است.
اما داستان نوشتن کتاب تات نشین های بلوک زهرا از کجا آمده و کتاب از چه فصلهایی تشکیل شده است:
همسر خواهر بزرگ آلاحمد ساکن ابراهیمآباد از دهات بلوک زهرا بود و همین نسبت پای آلاحمد را از نوجوانی به آن اطراف باز کرد. در تمام دورۀ تحصیل، یعنی نزدیک به ۲۰ سال، آلاحمد همراه با اعضای خانواده تعطیلات تابستان را یا در اورازان، زادگاه پدری، میگذراند یا در ابراهیمآباد و سگزآباد که جلگه است و طبیعت دیگری دارد. در این اقامتهای دوسهماهه، او ابتدا از سرِ سرگرمی یا تفنن یادداشتهایی برمیدارد و سپس به این یادداشتها قرار و قاعدهای میبخشد تا سر و صورتی پیدا کنند. از همین رو ست که او تاتنشینها را همچون اورازان، تجدید خاطرۀ ایام گذشته نیز میداند؛ ایامی که به یاد آوردنشان موجب شادی و سرور و فراموشکردن غمهای نویسنده میشود.
تاتنشینها شامل ۸ فصل است، بهاضافۀ تعدادی نقشه و طرح و عکس. دو فصل پایانی آن که حاوی افسانه و مَتَل و لهجه و نکاتی دربارۀ صوتشناسی زبان تاتی است، بیش از نیمی از حجم کتاب را در بر میگیرد. تأکید نویسنده بر این دو فصل، نشانگر گرایش آلاحمد به فرهنگ و ادبیات اقوام ایرانی است.
در فصل نخست، با عنوان «آشنایی با محل»، نویسنده سابقۀ آشنایی ۲۰ سالۀ خود را با محل و انگیزهاش را از تألیف و انتشار کتاب شرح میدهد و سپاس و قدردانی خود را از افرادی که او را در تألیف و تبویب کتاب یاری رساندهاند ــ ازجمله برادرش شمس آلاحمد و میزبانان و مشاوران محلی خود ثبت میکند.
فصل دوم، با عنوان «کلیات» که با نقشۀ روستاهای بلوک زهرا و بلوک رامند آغاز میشود، شامل توصیفی از موقعیت محل و نظر کلی به زندگی مردم و امور کدخدایی و مباشرت ده و تأثیر تاتی و ترکی در یکدیگر و آمار نفوس منطقه است. نویسنده تصریح میکند که برخلاف دیگر دهات بلوک زهرا که زبان مردمشان ترکی آذربایجانی است، در دو دهِ سگزآباد و ابراهیمآباد، مردم به لهجۀ تاتی سخن میگویند که یکی از لهجههای قدیم زبان فارسی است و آثاری از زبان اقوام ماد در آن محفوظ مانده است.
فصل سوم، با عنوان «آب و ملک»، به موضوع قنات و هرزآب و تقسیم آب و آسیابها و وضع مالکیت و سهم اربابی و بادهای محلی میپردازد.
فصل چهارم، با عنوان «کاروبار»، در تداوم مضامین فصل سوم است که به کشت و زرع و باغستانهای انگور و بافتن و ساختن قالی و گلیم و گیوه میپردازد. در کار شخم و کشت و آبیاری و درو، زنها فقط در «ویجین» کردن و کوبیدن خرمن با مردها همکاری میکنند. انگورچینی با زنهاست و حتى بچهها. دوشیدن چارپا هم کار زنهاست.
فصل پنجم، با عنوان «خانه و زندگی»، حکایت نحوۀ زندگی درونیِ دهنشینان بلوک زهرا ست. نویسنده در این فصل به توصیف خانههای روستاییان و مصالح آنها و زینت اتاقها و چاههای آب و فاضلاب و بنای تازهسازِ امامزادهای میپردازد که طرحِ قلمانداز آن را هم کشیده است. در همین فصل، فهرست غذاهای محلی و طرز تهیۀ آنها و خوراک دام و پوشش محلیِ مردها و زنها را هم به دست میدهد.
فصل ششم، زیر عنوان «سوگ و سرور»، هم به مراسم عروسی روستاییان میپردازد و هم به مراسم سوگواری مذهبی و مجالس روضه و ختم قرآن و آیین کفن و دفن مردگان. بخش اصلی این فصل توصیف جزئیات مراسم عروسی است.
فصل هفتم که به «افسانه و مَتَل» روستاییان اختصاص دارد، شامل بازیهای کودکان («دورنابازی» و «مُلاداد») و متلها و لغات عامیانۀ محل و ۳ افسانۀ روستایی است با لهجۀ تاتی و به خط لاتین. آنچه در این فصل آمده، از زبان افراد محلی است که نویسنده مشخصات آنها را به دست داده است.
فصل هشتم، با عنوان «لهجه» که به نحوی در ادامۀ فصل هفتم است، فهرست بلندبالایی است از کلمات تاتیِ بلوک زهرا (تاتی سگزآباد و تاتی ابراهیمآباد) با معنی و تلفظ (لاتین) آنها که بهصورت الفبایی ضبط شده و نویسنده آن را «فرهنگ مختصر تاتیِ بلوک زهرا» نامیده است.
خواندن کتاب تات نشین های بلوک زهرا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار جلال آل احمد پیشنهاد میکنیم. کسانی که در زمینهٔ سفرنامهنویسی پژوهش میکنند میتوانند از این کتاب بهره ببرند.
درباره جلال آل احمد
سید جلالالدین سادات آلاحمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی و روحانی در محلهٔ سید نصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. او نویسنده، روشنفکر سوسیالیست، منتقد ادبی و مترجم ایرانی، پسرعموی سید محمود طالقانی و همسر سیمین دانشور بود. او در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. جلال آلاحمد دانشآموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای عالی تهران بود؛ تحصیل را تا دورهٔ دکترای ادبیات فارسی ادامه داد؛ اما سرانجام از ادامهٔ آن صرفنظر کرد. در جوانی (با حفظ گرایشهای مذهبی)، بهنوعی به روحانیت پشت کرد و نیز به جریان توده پیوست. او تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت و افزون بر نگارش داستان، به نوشتن مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردمشناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعدد نیز میپرداخت. میتوان مهمترین ویژگی ادبی آلاحمد را نثر او دانست؛ نثری فشرده، موجز و درعینحال عصبی و پرخاشگر که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای «خسی در میقات» یا ناداستان «سنگی بر گوری» میتوان دید و خواند.
نخستین مجموعهٔ داستان او «دیدوبازدید» نام داشت. او در سال ۱۳۲۶، دومین کتابش به نام «از رنجی که میبریم» را همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد؛ کتابی که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهعنوان ضربهای سنگینی بر پیکر آزادیخواهان، آلاحمد نیز افسرده شد. او در این سالها کتابی را تحتعنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. کتابهای «اورازان»، «تاتنشینهای بلوک زهرا» و «مدیر مدرسه» در همین دوران نوشته شدند. جلال آل احمد را ادامهدهندهٔ راهی میدانند که پیش از او «محمدعلی جمالزاده» و «صادق هدایت» در سادهنویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاوراتْ آغاز کرده بودند؛ استفاده از زبان محاورهای بهوسیلهٔ جلال به اوج رسید و گسترش یافت.
از میان خدمات این نویسنده و متفکر به ادبیات فارسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
معرفی آلبر کامو به جامعهٔ ادبی و با ترجمههایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو و داستایوسکی،
معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن،
حمایت از شاعرانی چون احمد شاملو، نصرت رحمانی و حمایت از جوانان دیگر،
ایجاد جهشی بیسابقه در نثر فارسی با نثر خودش،
ایجاد تشکلهای ادبی و صنفی از جمله کانون نویسندگان ایران و انتشار مقالات گوناگون.
برخی از داستانهای آل احمد:
پنج داستان (۱۳۵۰)، نفرین زمین (۱۳۴۶)، سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰)، نون والقلم (۱۳۴۰)، مدیر مدرسه (۱۳۳۷)، سرگذشت کندوها (۱۳۳۷)، زن زیادی (۱۳۳۱)، سه تار (۱۳۲۷)، از رنجی که میبریم (۱۳۲۶)، دید و بازدید (۱۳۲۴) و...
مقالهها:
«گزارشها» (۱۳۲۵)، «حزب توده سر دو راه» (۱۳۲۶)، «هفت مقاله» (۱۳۳۲)، «غرب زدگی» (۱۳۴۱)، «کارنامه سه ساله» (۱۳۴۱)، «ارزیابی شتابزده» (۱۳۴۳)، «یک چاه و دو چاله» (۱۳۵۶)، «در خدمت و خیانت روشنفکران» (۱۳۵۶)، «اسرائیل، عامل امپریالیسم» و...
مشاهدات و سفرنامهها:
اورازان (۱۳۳۳)، تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷)، جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)، خسی در میقات (۱۳۴۵)، سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)، سفر روس (۱۳۶۹) و...
ترجمهها:
تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱ - با همکاری منوچهر هزارخانی)، چهل طوطی، قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)، عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)، مائدههای زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)، کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵)، بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)، دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)، سوءتفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)، بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)، قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی (۱۳۲۷)، محمد و آخرالزمان اثر پل کازانوا (۱۳۲۵) و...
جلال آل احمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ درگذشت.
بخشی از کتاب تات نشین های بلوک زهرا
«وقتی هنوز خیلی کوچک بودم یکی از خواهرانم را (بزرگترین آنها را) به شوهری دادند که یکی از طلاب علوم دینی قم بود و قرار بود بهزودی به جای پدرش آخوند دهات بلوک زهرا بشود. این شوهرخواهر که اولین داماد خانوادهٔ ما بود اصلاً از اهالی ابراهیمآباد بود که یکی از دو ده مورد بحث درین دفتر است. و پدرش چند سالی بود که از آنجا رخت بر بسته به ده مجاور یعنی سگزآباد کوچ کرده بود که دومین ده مورد بحث درین مختصر است. یاد این پدر بخیر باد که معروف به حاج شیخروحالله بود و مرد بسیار محترمی بود و نفوذ کلامی داشت و در تمام بلوک زهرا- که امور دینی و روحانی خود را زیر نظر او میرسیدند- حتی اشرار و پادارکشان نیز گفتهاش را روی چشم میگذاشتند. یادم نیست که پدر دامادمان کی مرد و نیز یادم نیست که او را هیچ دیدهام یا نه. اما خاطرات بسیار گنگی ازو دارم که نمیدانم اثر گفتههای دیگران است یا خاطرات شخصی دوران کودکی. و نیز میدانم که وقتی مرد در شاهزاده حسین (Shazda - Husayn شازده حوسین) قزوین دفنش کردند و در یکی از سفرها که با پدرم از راه قزوین به همان نواحی میرفتیم فاتحهای هم سر قبرش خواندهام. پس از مرگ این پدر لازم بود که پسر جانشین او بشود. اما پسر جوان بود. و به زحمت میتوانست جانشین چنان پدری بشود و حالا میفهمم که چرا پدرم آن سفر طولانی را به آن نواحی کرد و دامادش را با خودش به یک بلوک گردشی مفصل برد و او را همهجا معرفی کرد و پشت سرش در مسجد یا تکیهٔ هر دهی نماز خواند و پای منبرش نشست و وقتی مطمئن شد که دامادش در آن نواحی مستقر شده است برگشت. یادم است من هنوز کلاسهای اول یا دوم دبستان را طی میکردم (در حدود سال ۹-۱۳۰۸) که یک تابستان پدرم مرا و خواهر دیگرم را برداشت و با عروس و داماد از راه قزوین به «سگزآباد» رفتیم. این اولین سفر من به خارج از تهران هم بود. با آن ماشینهای سیمی ناراحت که تهران تا قزوین را یک روز و نیمه میرفت. و از قزوین به بعد را با یک درشکه رفتیم که سر آفتاب راه افتادیم و اول شب به ده رسیدیم. مدتی در «سگزآباد» ماندیم و خواهرها را گذاشتیم و بعد پدرم و داماد، مرا هم با خودشان برداشتند و با یک دستهٔ تقریباً ده نفری از حواشی و مریدان با اسب و الاغ اغلب دهات بلوک «زهرا» و «دشتابی» و بعضی از دهات «خرقان» را گشتیم. و من ازین سفر خاطرات بسیاری دارم که جای یادکردن آنها این دفتر نیست. ولی همینقدر باید یادآوری کنم که این اولین برخورد طولانی من با در و دشت، با مالسواری، با شب رفتن و روز اتراق کردن، با دوشیدن بز و گاو، با درو و خرمن و خلاصه بگویم با زندگی روستایی بوده است.»
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه