کتاب چرا هیچکس به ما نگفت؟
معرفی کتاب چرا هیچکس به ما نگفت؟
کتاب چرا هیچکس به ما نگفت؟ نوشتهٔ گروه نویسندگان و شهلا شهابیان است. نشر چهره مهر این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب چرا هیچکس به ما نگفت؟
کتاب چرا هیچکس به ما نگفت؟ حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «داخل موزائیکهای چهارخان»، «مدرسه به خانه میآید»، «شاید جوری دیگر»، «ماهی بدون آب میمیرد» و «چمدان قدِ خرسم کو؟». این اثر حاوی روایتهایی دربارۀ زندگی روزمره است؛ روایتهایی که بر بستر تنوع زیستی و گوناگونی خواستها و ذهنیات و جهانبینی آدمها شکل گرفته است؛ روایتهایی آرام و گاه آمیخته به طنز، حتی در مواجهه با مقولاتی جدی مانند تنهایی، مرگ، بیگانهگریزی، تلاش برای بقا، عشق، خیانت، فقر، اپیدمیِ یک مرض و... . داستانهایی که با نثری روان و شفاف روایت شدهاند، در این کتاب حاضرند؛ با نگاهی صادقانه و واقعگرایانه به جزئیات زندگی.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب چرا هیچکس به ما نگفت؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چرا هیچکس به ما نگفت؟
«لباسهایش را در آورد و انداخت روی تخت. با اینکه بهم ریختگی اذییتش میکرد و روانش را میخراشید اما بیحوصلهتر از آن بود که لباسهایش را مرتب کند. خواب او را به سوی خود میکشید. همینکه روی تخت دراز کشید و چشمانش را بست آهنگی که دو روز پیش گوش داده بود، در سرش پیچید. همان آهنگ گیلکی که عاشقش بود. بهارای... در ذهنش هی تکرار میشد بهارای، بهارای، بهارای، بهارای. کلافه شد از آنهمه پچپچه و همهمه. چراغ خواب را خاموش کرد و سعی کرد بخوابد. بهارای... بهارای... بهارای... انگار که آن پایین، در موتورخانه دراز کشیده باشد! بعد نوبتِ رنگها و لکهها شد. پشت پلک چشمانش در تاریکی مطلق، رنگها و لکههای تیره و مات پیچ و تابخوران هی آمدند و رفتند. حس سقوط آزاد به او دست داد. پایین و پایین و پایینتر. لکهها او را به خود کشید. کشیده شد داخل چاهی عمیق و تاریک. خوابید. در خواب در پیادهرو راه میرفت، نوشتههای سر درِ مغازهها روی موزائیکها حک شده بود و اضلاع موزاییکهای چهارگوش به صورت زیگزاک حرکت میکردند و او نمیتوانست پاهایش را درست وسط مربع بگذارد. حس کرد آتشی که از درونش برآمده در حالِ بلعیدن اوست. حس کرد چیزی در حال تعقیب کردن اوست. سر برگرداند؛ درست حدس زده بود، سایهای پشت سرش ایستاده بود. با تمام قوا دوید اما پایش به چیزی گیر کرد و سکندری خورد و افتاد روی زمین و سایه او را بلعید، در حالیکه فریادزنان التماس میکرد نه، تقصیر من نیست!»
حجم
۸۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۸۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه