دانلود و خرید کتاب روز بی خورشید شیوا پورنگ
تصویر جلد کتاب روز بی خورشید

کتاب روز بی خورشید

معرفی کتاب روز بی خورشید

کتاب روز بی خورشید نوشتهٔ شیوا پورنگ است. نشر چهره مهر این رمان معاصر ایرانی را برای نوجوانان و بزرگسالان منتشر کرده است؛ رمانی در سبک فانتزی با درون‌مایهٔ حماسی.

درباره کتاب روز بی خورشید

کتاب روز بی خورشید حاوی یک رمان معاصر و ایرانی و جلد اول از سه‌گانهٔ «روز پنجاه‌ونهم» است. این کتاب را حاصل چندین سال مطالعهٔ نویسنده بر روی اسطوره‌ها از یک‌سو و تحلیل شیوهٔ نگارش داستان‌های موفق سبک فانتزی دانسته‌اند. شیوا پورنگ با پشتوانهٔ این مطالعه و با بهره‌بردن از سابقهٔ بیش از دو دهه نویسندگی خود تصمیم گرفت تا در این ژانر بنویسد. این رمان ۱۶ فصل دارد. 

خواندن کتاب روز بی خورشید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم؛ به نوجوانان و بزرگسالان.

درباره شیوا پورنگ

شیوا پورنگ در سال ۱۳۵۰ به دنیا آمد. او مهندس کامپیوتر با گرایش نرم‌افزار در دورهٔ کارشناسی و هوش مصنوعی در دورهٔ کارشناسی‌ارشد است. در سال ۱۳۸۵ رمان «من جر می‌زنم» را توسط نشر فرهنگ ایلیا و در سال ۱۳۹۳ رمان «شووآ» را توسط نشر آموت منتشر کرد. او موفق به دریافت جایزهٔ نفر اول جشنوارهٔ استانی وارنیک برای داستان «مردی که هرگز عاشق نشده بود»، شد. رمان «من جر می‌زنم» به قلم او هم به مرحلهٔ نیمه‌نهایی جایزهٔ ادبی اصفهان راه یافت. او در سال ۱۴۰۰ نشر چهره مهر را تأسیس کرده و کتاب «آذر به جان» را که یک مجموعه داستان به هم‌ پیوسته است، منتشر کرد؛ کتاب «روز بی‌خورشید» نیز اثر او است.

بخشی از کتاب روز بی خورشید

«پیش از اینکه سام بخواهد به معنای تاوان‌گاه فکر کند صدای خشن نگهبان را شنید که فریاد می‌کشید سام کجاست. بلند شد و زرناز سر تکان داد که برو... در همان فاصلهٔ کوتاه، مردمانی که تا چند دقیقهٔ پیش مقابل چادرهای خود ایستاده بودند و ازخودبی‌خود و رو به آسمان فریاد می‌کشیدند او سام است، در صفی پشت ِسر هم به‌سوی کوه سنگی حرکت می‌کردند. سرهایشان آویزان و نگاه‌هایشان بدون احساس بود. تا به سام می‌رسیدند یک‌لحظه نگاهش می‌کردند و بعد، سر برمی‌گرداندند. سام از خود پرسید که کار درست در آن لحظه چیست؟ از خود پرسید اگر دیروز پیش از رفتن به خانهٔ والا فکر کرده بود، اگر حواسش به پشت سرش بود و دانیال را دیده بود، هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها نیفتاده بود. جشن تمام شده بود و او با صدها نفر از مردم شهر، با شادمانی دور میز بزرگ میدانگاهی مشغول خوردن خوراک سحرگاه بود، نان‌های خوش‌طعم و میوه‌های بی‌نظیر، مرباهایی شیرین و عسل و کره‌ای که مزه‌اش شبیه به رویا بود. حالا با شکمی خالی، آینده‌ای نامعلوم و چشم‌هایی که پلک‌هایش به‌شدت سنگین بودند به‌سختی نگهبان را می‌دید، نگهبانی که مویش را تراشیده بود، چشم‌هایش رنگ کهربایی عجیبی داشت و وقت حرف زدن، آب دهانش بیرون می‌جهید. نگهبان فریاد کشید: «بشتاب سام، این خورشید، نخستین گاه ِتاوان ِتوست.»

سام اول خواست حرفی نزند؛ ولی فکر کرد دیگر چه فرقی می‌کند او که دیگر دختر و پسر بی‌پناهی همراهش نیستند که از ترس آسیب رسیدن به جانشان بخواهد احتیاط کند، از کجا معلوم که بتواند به این زودی‌ها سورنا را پیدا کند تصمیم گرفت ترسو و مطیع نباشد، گفت: «من کاری نکردم که بخوام تاوان پس بدم...» هنوز حرفش تمام نشده بود که زنجیر در هوا بلند شد، سام جاخالی داد و زنجیر بر زمین فرود آمد. سام فکر کرد حالا که شروع کردم نباید کوتاه بیایم. گفت: «الان دقیقا شما چرا عصبانی هستی؟ اگه قراره کار کنم بگو کار کنم؛ ولی از من نخواه نپرسم چرا منو اینجا آوردین. من خودم مطمئنم والا دستور داد من رو به خانه پزشک ببرن، ولی کاموس خائن منو آورد اینجا.»

نگهبان شبیه به یک بشکه بود؛ کوتاه اما قوی‌هیکل و عضلانی. لباسی از چرم سیاه به تن داشت و با دودست عضلانی بزرگش، شلاق، زنجیر و خنجری تیز را به‌طرف سام نگه داشته بود. سام نفس بلندی کشید، نباید می‌ترسید. اگر می‌ترسید مثل همان لحظهٔ اول، نگهبان دوباره به او حمله می‌کرد. ولی ظاهرا حرفی که زده بود نگهبان را آرام کرده بود. به‌طرف نگهبان قدم برداشت. روبه‌رویش ایستاد سرش را خم کرد و پرسید: «تاوانم چیه؟»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۶۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۵۰ صفحه

حجم

۳۶۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۵۰ صفحه

قیمت:
۴۶,۵۰۰
تومان