کتاب بذر خشم

کتاب بذر خشم نوشتهٔ احمد هاشمی است. نشر پرستش این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یک داستان خارجی است که تمام اتفاقات آن در کشور کانادا رخ می‌دهد. این رمان در ژانر جنایی - کارآگاهی و با درونمایهٔ تجاوزات جنسی نوشته شده است.

درباره کتاب بذر خشم

کتاب بذر خشم رمان جنایی - کارآگاهی با درونمایهٔ تجاوزات جنسی است. تجاوز معانی گوناگونی دارد ولی در این کتاب به تجاوزات جنسی پرداخته شده است. کتاب با یک مقدمه از صحبت‌های شخصیت‌هایی واقعی دربارهٔ تجربیات تلخ آن‌ها از زمانی که مورد تجاوز جنسی واقع شده‌اند، آغاز می شود.

رمان بذر خشم به بیان یکی از پیامدها و آثار وحشتناک این گناه شنیع در آینده‌های دور می‌پردازد؛ زمانی که متجاوز یا همه چیز را از خاطر برده و یا در حال اقدامی مشابه است و یا حالا تبدیل به شخصیتی کاملاً ناهمسان با آن فرد متجاوزِ سال‌های دور شده است. این‌ها هیچ‌کدام نمی‌تواند تفاوتی در احوالات و سرگذشت قربانی داشته باشد.

این رمان در ۱۵ بخش نوشته شده است.

خواندن کتاب بذر خشم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب بذر خشم

«او که دارای قوه بینایی دقیق و تیزنگری خاصی بود، خیلی سریع تمام طول پیاده‌رو در دو طرف خیابان را از نظرش گذراند، هیچ اتومبیلی هم در امتداد آن خیابان در حرکت نبود، دستش را به سمت دستگیره دَر برد اما صبر کرد، عجله را کنار گذاشت و به آن دو نگاه انداخت، یک زن جوان که به نظر می‌رسید بین ۳۰ تا ۳۵سال داشته باشد با موهای مشکی نه چندان بلند یک پیراهن سفید و شلوار جین به تن داشت، یک کتونی سفید با رگه‌های مشکی و چند لکه‌ی طلایی رنگ در کناره‌های آن، یک زن شیک‌پوش و اما مردی حدوداً ۵۰ ساله با سری کوچک، گِرد و موهای دم‌اسبی مشکی، با پیراهنِ سفید و کت و شلوار سرمه‌ای رنگِ راه راه که خیلی هم بلند و گشاد بود، مرد تعادل نداشت به نظر می‌آمد که مست باشد، اما با همان حالت تلاش می‌کرد تا آن زن را به زور سوار ماشینش کند.

هر دو درِ جلویی ماشین باز بود.

رز همچنان برای پیاده شدن و دخالت کردن دچار تردید بود تا آنکه آن مرد لگدی محکم و دردآور به شکم زن کوبید و باعث افتادن او روی زمین شد، زن شکمش را گرفته بود و از شدت درد به خودش می‌پیچید و گریه می‌کرد. آن مرد بعد از لگدی که زد کمی تلو تلو خورد و عقب عقب رفت تا به ماشین برخورد کرد و بعد دوباره با عصبانیت به سمتش برگشت.

از موهایش گرفت و همانطور که روی زمین بود، کِشان کِشان او را به ماشین رساند سپس به زور بلندش کرده و داخل ماشین انداخت.

رز دیگر تحملش تمام شد، ماشین را به همان شکل که چراغ‌هایش خاموش بود جلو برد و در فاصله ۵ متری آن اتومبیل توقف کرد، بلافاصله کیفش را از روی صندلی برداشت، زیپ کیف را گشود، از داخلش یک چاقو بیرون کشیده و بی معطلی از ماشین پیاده شد در حالی که از شدت هیجان در را هم باز گذاشته بود.

مرد در حال تلاش برای بستن درِ ماشین بود ولی با توجه به مقاومتی که آن زن به خرج می‌داد موفق نمی‌شُد زن همینطور که با پاهایش به قسمت داخلیِ در ماشین فشار وارد می‌کرد ناگهان حجم زیاد خون را دید که روی در و شیشه‌ی ماشین و چند قطره هم به صورت خودش پاشیده شد، در این لحظه دیگر فشاری هم برای بسته شدن در حس نمی‌کرد.

با وحشت به چهره‌ی مرد نگاه کرد صورتش خیسِ عرق، چشمانش کاسه‌ی خون و دهانش از شدت درد تا حد ممکن باز بود، کمی که دقت کرد یک چاقو در سینه‌ی مرد دید چشمان خودش هم از شدت تعجب و البته وحشت تا حد ممکن باز بود، دوباره به چهره آن مرد نگاه کرد که حالا از داخل دهانش نیز خون به بیرون و به طرف چانه و سپس لباسش سرازیر شد. »