دانلود و خرید کتاب مرگ کالیبان، داستان زباله ها و آبسنت ماگدا فرتاچ ترجمه آیین قبادی
تصویر جلد کتاب مرگ کالیبان، داستان زباله ها و آبسنت

کتاب مرگ کالیبان، داستان زباله ها و آبسنت

نویسنده:ماگدا فرتاچ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مرگ کالیبان، داستان زباله ها و آبسنت

این کتاب دربردارندهٔ ۳ نمایشنامه به نام‌های مرگ کالیبان، داستان زباله ها و آبسنت است. اثر حاضر نوشتهٔ ماگدا فرتاچ و ترجمهٔ آیین قبادی است و در انتشارات دیدآور به چاپ رسیده است. هر ۳ نمایشنامه برای نخستین بار و با اجازهٔ نویسندهٔ آن از زبان لهستانی به فارسی برگردانده شده‌اند.

درباره کتاب مرگ کالیبان، داستان زباله ها و آبسنت

کالیبان، سیاه‌پوستی اهل هائیتی است که بچهٔ خودش را می‌خورد تا او را از سرنوشت شوم بردگی رهایی بخشد. این نمایشنامه با ابیاتی از امه سزر، شاعر روشنفکر فرانسوی، آغاز می‌شود و جنبهٔ انتقادی و ضدنژادپرستی اثر از همان ابتدا آشکار می‌شود. همچنین در این اثر شاهد حضور پررنگ نمادها هستیم. مرگ کالیبان در سال ۲۰۱۲ نوشته شده و دو بار نامزد دریافت جایزهٔ بهترین نمایشنامه از جشنوارهٔ اشتوک‌مارکت آلمان و مرکز نمایشنامه‌های معاصر گدینیای لهستان شده است.

داستان زباله‌ها، روایتی زنانه است از جنگ، انتظار و رنج‌هایی که از خود به‌جا می‌گذارد. فرتاچ متن این نمایشنامه را در سال ۲۰۰۸ نوشت که همان سال در مجلهٔ تئاتری دیالوگ لهستان به چاپ رسید و جایزهٔ بهترین نمایشنامهٔ سال را از سوی آکادمی گدینیا دریافت کرد.

آبسنت، با صحنهٔ خودکشی دختری در شب عروسی خود آغاز می‌شود. او برای مردی که باید همسرش بشود فیلمی از خود به‌جا می‌گذارد و در آن به صحبت‌های پراکنده‌ای از سرگذشت زندگی خود و هر آن‌چه او را مجاب به اتخاذ چنین تصمیمی کرده است می‌پردازد. ما با شنیدن این گفته‌ها و صحبت‌های پدر و مادر دختر با چگونگی زندگی یک خانوادهٔ سنتی و مسیحی لهستانی تحت لوای حکومتی کمونیستی آشنا می‌شویم. آبسنت، در سال ۲۰۰۵ نوشته شد و در همان سال در جشنوارهٔ نمایشنامه‌نویسی راپورت در لهستان عنوان نمایشنامهٔ برگزیدهٔ سال را به‌دست آورد و نیز در لیست نمایشنامه‌های برتر سال از سوی وزارت فرهنگ لهستان جای گرفت.

کتاب مرگ کالیبان، داستان زباله ها و آبسنت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوستداران مطالعهٔ نمایشنامه‌ پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب مرگ کالیبان، داستان زباله ها و آبسنت

«آدم بهتره بچه‌ش رو بخوره تا این‌که بفروشدش. یه مشتری پنجاه دلاری داشتی. این پولی نبود که بتونم یه تکونی باهاش به زندگی‌م بدم. طرف می‌گفت می‌فرستدت مدرسه درس بخونی، هیچ‌وقت هم بهت تجاوز نمی‌کنه. اما کسی چه می‌دونه. آدم که به حرف هر کسی نمی‌تونه اعتماد کنه. نمی‌شه هم که بعدش بری یقهٔ طرف رو بگیری و بگی چرا زدی زیر قولت. پیش مأمورها هم نمی‌شه رفت. تنها کاری که اونا بلدن انجام بدن اینه که بریزن تو آلونک‌های بی‌دروپیکر ما و گند بزنن توش. حتا یه تیکه از تو رو هم جلو خوک‌ها ننداختم. می‌تونستم این کار رو بکنم، بدون این‌که کسی چپ‌چپ نگاهم کنه. باور کن اصلاً تعجب نمی‌کردن. من این‌جا تو محوطهٔ مسکونی‌مون کلی خوک می‌بینم. الان که سیرم. ولی واقعاً هیچ جرمی مرتکب نشدم. داشتم از گرسنگی تلف می‌شدم. هیچ‌کدوم از اون خانوم و آقاها، که سوار اون ماشین‌هایی می‌شن که با سوخت طبیعی ذرت‌های اردوگاه ما حرکت می‌کنن، بهم کمک نکردن. یه باکِ پر اون ماشین سی کیلوگرم ذرت می‌بره. از ذرت‌های ما. ولی این دیگه به گذشته‌ها مربوط می‌شه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۶۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان