کتاب سرعت نور
معرفی کتاب سرعت نور
کتاب سرعت نور نوشتهٔ خاویر سرکاس و ترجمهٔ اشکان غفاریان دانشمند است. انتشارات دیدآور این رمان معاصر اسپانیایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب سرعت نور
کتاب سرعت نور حاوی یک رمان معاصر و اسپانیایی است که پنجمین اثر خاویر سرکاس است. این رمان را یکی از آثار ارزشمندی دانستهاند که به تأثیرات هولناک جنگ بر روان انسان پرداخته است. داستان این کتاب درمورد دوستیِ یکی از کهنهسربازهای جنگ ویتنام با نویسندهای است که به خودِ سرکاس که تجربهٔ حضور در دانشگاه ایلینوی را داشته، بیشباهت نیست. در این داستان، راوی میکوشد با واکاوی زندگی دوست خود، به پشت پردههای دغدغههایش پی ببرد؛ به اتفاقاتی که در نتیجهٔ آنها هرگز نتوانسته آوارهای روانی جنگ ویتنام را از زندگی بردارد؛ خاطرات تلخی که تا آخرین لحظات گریبانگیر خود و خانوادهاش میشود. موضوع دیگری که در سراسر این رمان جریان دارد و دامن خودِ نویسنده را هم میگیرد، تعریف مفاهیم موفقیت و شکست است؛ پیروزی و زمینخوردنی که نهتنها در جنگ، بلکه حتی در عرصهٔ هنر هم میتواند برداشتهای متفاوتی بههمراه داشته باشد. یافتن ویرانی و شکست در پیروزی و موفقیت و سربلندی و غرور در زمینخوردن و شکستهشدنْ تناقضاتی است که نویسنده نگاه ویژهای به آن دارد و گسترهاش را از جنگ به هنر و نویسندگی هم میکشاند و داستان رمان را هم درگیرش میکند.
خواندن کتاب سرعت نور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر اسپانیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره خاویر سرکاس
خاویر سرکاس نویسنده و استاد دانشگاه اسپانیایی است. او از رماننویسان شناختهشدهٔ اسپانیا است که برای رمانهایش جوایز فراوانی دریافت کرده است. سرکاس متعلق به گروهی از رماننویسان اسپانیایی است که رمانهایشان را در فضای تاریخی و در دوران جنگ داخلی اسپانیا مینویسند. او عقیده دارد نویسندگان همعصرش به اندازهٔ کافی به جنگ داخلی اسپانیا که در زمان پدربزرگهایشان اتفاق افتاد، توجه ندارند. کتاب «سربازان سالامیس» شناختهشدهترین رمان خاویر سرکاس است؛ همچنین ناداستان «آناتومی یک لحظه» اثر او است.
بخشی از کتاب سرعت نور
«همینقدر بس که بگویم یک ماه از تعطیلات تابستان را در خانهمان در اسپانیا گذراندم؛ ترم بعد به اوربانا برگشتم، کلاسها و کارهایم را ادامه دادم و روی تز دکترایم مشغول به کار شدم (تزی که هیچوقت تمامش نکردم) و استاد راهنمایش هم جان بورگسون بود؛ و اینکه دوستان بیشتری پیدا و رابطهام را با دوستان سابقم بهتر کردم، بهخصوص با رودریگو خینس، لورا برنز، فلیپ ویری؛ مشغول به دنیا آمدن بودم نه مُردن؛ و اینکه در آن دوره سخت روی رمانم کار میکردم. آنقدر سخت مشغول بودم که قبل از بهار سال بعد، کتابم را تمام کردم. مطمئن نیستم که کار خوبی از آب درآمده باشد، اما اولین رمانم بود و هر چه باشد نوشتناش حالم را خیلی خوب کرد، حداقل به این دلیل که به خودم ثابت کردم میتوانم رمان بنویسم. شاید لازم باشد این را هم اضافه کنم که رمان دربارهٔ رودنی نبود، هرچند ظاهر فیزیکی یکی از شخصیتهای جانبی بیشباهت به وِیژگیهای ظاهری رودنی نبود؛ موضوع رمان شبح و زامبی بود، در اروبانا و شخصیت اول دقیقاً مثل خود من بود و در شرایطی مشابه قرار داشت ... اینطور شد که وقتی اوربانا را ترک میکردم، رمانم دستم بود، احساس خوشبختی میکردم و این حس را داشتم که گرچه زیاد سفر نکردهام و آنقدرها دنیادیده نیستم و در زندگیام تجربههای گوناگون ندارم، دورهای که در ایالات متحد بودم با تمام تجربههای دورهٔ دکتری دیگر چیز تازهای برای یادگیری نداشت و اگر میخواستم نویسندهای واقعی باشم و نه یک روح سرگردان یا یک زامبی ــ مثل رودنی یا شخصیتهای رمانم و بعضی از ساکنان اوربانا ــ باید هر چه زودتر به خانه برمیگشتم.»
حجم
۲۷۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۲۷۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه